کد خبر: ۱۱۹۸۸۷
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۹ - ۱۷:۳۱

جهانبخش محبی نیا

نماینده دوره دهم مجلس

دموکراسی ها بیشتر برای تحقق بخشیدن به ایده برابری در غرب به ویژه شعار وعده داده شده در انقلاب فرانسه رواج پیدا کردند.گرفتاری انسان مدرن در جهان آشفته به قدری عمق داشت که ناگزیر بود طرحی نو دراندازد و به همین خاطر به گمانی مبتلا شد که اگر قدرت حاکمان و پادشاهان را محدود نماید یا مشروط سازد، میتواند با خلق فرصتهای برابر در قانون، بشر را به جایگاه واقعی و بهشت برین برساند.در واقع انسان بدون اینکه بداند، عدالت فطری یا گمشده جهانش را جستوجو میکرد که به زعم او کشیش راه رسیدن به آن را ناهموار کرده بود.آزادی هم قطبنمایی بود که انتظار بر آن بود جامعه و انسان را به این سمت و سو براند. در سایر مناطق از جهان هم فقر ذهنی، خشکسالی و قحطی بزرگی در بیابان فهم و اندیشه به بار آورده بود و جرأت طلب را از همکیشان وی ستانده بود.انسان قادر به خواستن نبود و با هرچه که تحت عنوان سرنوشت یا قضا و قدر برایش رقم میخورد، قانع بود. این اقناع از سر برخورداری و رضایت نبود که استعداد خلق کند، بلکه تحمیلی و از سر اجبار و اکراه بود. در نتیجه حاصلی جز ضلالت و گمگشتگی نصیب وی نمیشد. در این اوضاع و احوال، اصلاح، انقلاب و تحول در حوزه سیاست برتری یافت. الهیات رنگ باخت و تامین برابری در حوزه اقتصاد و معیشت که بخش عمده دغدغه انسان بود، به بازار واگذار شد.

با گذشت ایام که پرده برافتاد، نمایان شد که دستهای نامرئی آدام اسمیت در اقتصاد، در تامین هدف قفل شده و چه بسا به ناخن آهنی تبدیل گشت که در چشمان عدالت فرو رفت و جامعه نابینای انسانی را به مصایب بزرگی چون بحرانهای مسلسل، نارضایتیهای گسترده، امراض روانی، جنگهای داخلی و بینالمللی کشاند. تجدید حیات درباره انسان و کش و قوس در دامنه اندیشههای سیاسی و نگاههای فلسفی او را مجدد به توهم بزرگی گرفتار نمود.

هم اینک واقعهای چون کروناویروس هیبت، قدرت و توهم انسان را به چالش بزرگی کشانده است و گرد ترس را بر چهره بزرگترین رهبران قدرت جهانی نشانده است.بشر مجدد منهج و مشرب خود را که مأمن چند صد سالهاش است، به محاکمه فرا خوانده است. طیف عظیمی از نیروهای اجتماعی، نخبگان و حتی صاحبان قدرت نه در جلوت بلکه در خلوت خویشتن، تناقض بزرگی را تجربه میکنند و مسیر طی شده را تجدید ارزیابی میکنند. آنان دنبال وسعت بخشیدن به معنا و مفهوم دوباره دموکراسیاند و باور پیدا کردهاند که بازار برای تامین برابری امانتدار خوبی نبوده است و توقع دارند دموکراسی این کمبود را جبران کند و در سیاستگذاری
جایگزین بازار شود.

البته برای رسیدن به این سطح از عملکرد، موانع بسیار زیادی پیش روی اندیشههای سیاسی وجود دارد که در قالب عوامل و متغیرهای مزاحم سهل بودن امر را تباه میکند.

نکته قابل اعتنایی هم در این فراز و فرود مشهود و قابل سوال است: آیا بازار آنقدر هوشمند است که نیاز نیروهای اجتماعی، سیاستمداران، نخبگان و حتی بخشی از مدیران را مورد فهم قرار دهد تا بازبینیهای جدیتری در مؤلفهها و روابط اقتصادی اجتماعی نهادهای حاکم بر معیشت داشته باشد.

هرچه هست این ایده در قالب سوسیالدموکراسی یا صورتی از اندیشههای التقاطی جواب نخواهد داد که بوی مرام اشتراکی میدهد.

ساز و کار جدید، درک، فهم و همکاری متقابل است. رقابت منفی تغییر ماهیت میدهد و زندگی، دیگر جنگِ برای زنده ماندن نیست و به همین سان اجتماع آدمهای تنبل و فاقد انگیزه هم نخواهد شد که مثل کرم در همدیگر بلولند. این سبک زندگی اگر از اخلاق و معنا تهی باشد، باز فاجعه خواهد آفرید و چرخه عذابهای انسانی متوقف نخواهد شد.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار