باورتان میشود ۲۰۲۰ یک ماه دیگر به پایان میرسد؟ انگار همین دیروز بود که سال نوی میلادی را جشن میگرفتند. ولی همزمان به قدری اتفاق و فاجعه و حادثه در این سال رخ داد که وقتی بهش فکر میکنیم، به نظر میرسد این یک سال به اندازهی چند سال طول کشیده است. سالی پر جنب و جوش بود که سریالهای هیجانانگیز و پر جنب و جوشی هم داشت. سازندگان سریالهای تلویزیونی در هیاهوی کرونا و آتشسوزی جنگلها داستانهایی خارقالعاده و جدید برایمان تعریف کردند تا درون جهانشان غوطهور شویم و کمی از نگرانیهای واقعیت تلخ و تکاندهندهی دور و برمان دور شویم. حتی در یکی از سریالها هیلاری سوانک را هم به فضا فرستادند.
در دورهای به سر میبریم که حضور سریالها ضروریتر از همیشه به نظر میرسد، حالا چه قصههای مرتبط با دنیای واقعی ما روایت کنند چه ماجراهایی تخیلی و فانتزی. و خوشبختانه در مقطعی از تاریخ بشر به سر میبریم که دسترسی به آثار تلویزیونی راحتتر و سریعتر از همیشه شده است. با وجود کرونا و قرنتینههای طولانی مدت، میتوانیم پای یک سریال بنشینیم و تمام قسمتهایش را پشت سر هم ببینیم و فقط نگران این باشیم که وقتی یکی تمام شد، کدامیکی را بعدش ببینیم.
اگر به دنبال سریالهای تازه و جدید هستید، در زیر فهرستی از آثاری آمده است که امسال ساخته شدهاند و میتوانید به تماشایشان بنشینید.
ممکن است بعضیها نظیر کن برنز بگویند این مستند جانبدارانه ساخته شده است، به ویژه که استودیو مایکل جوردن یعنی «جامپ ۲۳» در ساخت آن دخیل بوده. ولی این مستند تماشایی و به شدت محبوب که آمار بینندگان حیرتانگیزی هم دارد فراتر از این حرفها پیش رفته و تصویری که از او به نمایش گذاشته تصویر یک بعدی و فرشتهگونهای نیست. خوی رقابتجویانهی او به خوبی در این مستند به نمای شدر آمده و تماشاگر میتواند با ابعاد مختلفی از او رو به رو شود.
همه چیز در اینجا به طرزی باورنکردنی خوب کنار هم چیده شده است. از تدوین و موسیقی تا نحوهی معرفی موقعیتها و حوادث مختلف.
اقتباس نتفلیکس از رمان والتر تِویس که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد به قدری خوش آب و رنگ و تماشایی و جذاب در آمده است که از زمان انتشارش توجه خیلیها را به خودش جلب کرده و حتی به پربینندهترین مینیسریال این پلتفرم تبدیل شده. سریال داستان دختر یتیمی به نام الیزابت هارمون را روایت میکند که میخواهد بهترین شطرنجباز جهان شود و در این راه باید با بزرگترین رقیب و دشمنش مبارزه کند؛ که چیزی نیست جز ذهن پر پیچ و هم و دردمند و مشکلساز خودش.
در سریال فلاشبکهایی به شدت تأثیرگذار از الیزابت و مادرش میبینیم، فلاشبکهایی که موجز، مختصر و تکاندهنده هستند و اطلاعاتی را به مخاطب میدهد که برای درک وضعیت ذهنی این دختر نابغه ضروری است. مادر الیزابت ریاضیدان بوده و ذهنی مشوش داشته که در نهایت هم منجر به فاجعه شده است. نبوغ ذاتی الیزابت که همچون نیرویی نامرئی او را سمت شطرنج و مهرهها و میلیونها احتمال میکشاند، میراثی است که از مادرش به او رسیده. ولی این نبوغ و استعداد بهایی مرگبار و فاجعهبار دارد که مادر الیزابت آن را با جانش پرداخت. تصویری که مدام در ذهن الیزابت تکرار میشود و او را به وحشت میاندازد که نکند او هم در نهایت به همین سرنوشت دچار شود.
مارک روفالو در این سریال شبکهی اچبیاو دو برادر دو قلو به نامهای دومینیک و توماس را بازی میکند که در نگاه اول شاید به نظر برسد یک نقش را دوبار تکرار کرده، ولی این دو برادر به قدری با هم فرق دارند که شاید حس کنید دو بازیگر مختلف نقشهایشان را بازی کردهاند.ت
دومینیک باید مراقب برادرش باشد که اسکیزوفرنی پارانوئید است و نگهداری از او کاری طاقتفرسا و غیرممکن است. وقتی شرایط توماس بدتر و بدتر میشود، دومینیک در بیمارستان متوجه اسراری میشود که حسابی او را به هم میریزد.
تماشای این سریال ۶ قسمتی کار راحتی نیست و پر است از لحظات غمانگیز و تأثیرگذار و تکاندهنده، ولی یکی از بهترین قصههای ۲۰۲۰ است و مارک روفالو بازی درخشانی در آن ارائه داده که تا مدتها فراموشش نخواهید کرد.
این سریال نتفلیکس در آیندهای نه چندان دور میگذرد و دربارهی مأموریتی فضایی به مریخ است که ۵ کشور قدرمتند جهان منابعش را تأمین کردهاند و قرار ست سه سال به درازا بکشد. کاپیتان این عملیات که نامش را اطلس گذاشتهاند، اما گرین (با بازی هیلاری سوانک) است. یکی از با سابقههای ناسا که زنی مقاوم، شجاع و از خود گذشته است. همسر اِما در اثر سکته فلج شده است و دختر نوجوانش الکسیس نگران است که باید سه سال از مادرش دور بماند.
خبر بد این است که سریال را بعد از همین یک فصل کنسل کردهاند. ولی چیزی جلودار ما نشده است که از همین یک فصل لذت ببریم چون درامی قوی و تماشایی دارد که برای خیلیها قابل درک است و با شرایط زندگی این خانواده و رابطهی مادر و دختر سریال همذاتپنداری میکنند.
پن ۱۵ از همان ابتدا سریالی بود دربارهی دخترانگی و دوران تلخ و شیرین بلوغ و رشد و ورود به جامعه و مایا ارسکین و آنا کونکل که گرما و بامزگی و شیطنت ذاتیشان را به دل قصه آورده بودند. حالا در فصل دوم، این سریال تاریکتر و تلختر شده، ولی از بامزگی و شوخیهایش چیزی کم نکردهاند و سراغ ایدهها و ماجراهای جسورانه و جاهطلبانهای رفتهاند.
ماجراهای دو دختر که باید با خانواده و جامعهی دور و برشان سر و کله بزنند و راه بقا در این دنیای عجیب و پرچالش را خودشان پیدا کنند. پن ۱۵ قصهای است دربارهی رفاقت، خانواده و زندگی.
جوردن پیل در این سالها حسابی برای خودش میتازد. از فیلم و سینما گرفته تا سریالها تلویزیونی مختلف، نام او را میتوانید ببینید.
این سریال را با همکاری جی. جی. آبرامز ساخته، و داستانش دربارهی اتیکوس فریمن است که در دههی ۵۰ میلادی در آمریکا سفری جادهای به همراه دوست و یکی از اعضای خانوادهاش ترتیب میدهد. سفری که در ابتدا ساده و بیدردسر به نظر میرسد ولی هرچه بیشتر جلو میروند، اتفاقهای ترسناک و عجیبوغریبی گریبانگیرشان میشود و زندگیشان را برای همیشه تغییر میدهد.
جوردن پیل بار دیگر مؤلفههای آشنای ژانر ترسناک را با مسائل مربوط به نژادپرستی ادغام کرده است تا داستانی نسبتا نو تعریف کند و تا اینجای کار که موفق بوده.
این سریالِ محصول نتفلیکس در ابتدا جوری به نظر میرسید که ساخته شدن فصل دومی از آن محتمل به نظر نمیرسید، ولی خوشبختانه فصل دوم آن هم به اندازهی اولی تماشایی و دیدنی و پیچیده از آب در آمد.
کریستینا اپلگیت و لیندا کاردلینی اینبار هم درگیر ماجراهایی عجیب میشوند و لحظات بامزه و عجیبی خلق میکنند. سریال یک کمدی سیاه بامزه است و فصل دومش همه چیز را بهتر و بامزهتر کرده.
تمرکز اصلی سریال روی شوخیهایی است که حول مسئلهی تاریک و ترسناک مرگ میگردد و شوخی با مرگ معمولا کار سادهای نیست. فراتر از همهی اینها، سریال جهانی خلق کرده است که در آن غم، شادی، ترس و وحشت و خنده و بامزگی کنار هم وجود دارند. چیزی شبیه زندگی واقعی
این محصول مشترک بیبیسی و اچبیاو یکی از بحثبرانگیزترین سریالهای ۲۰۲۰ است و در اکثر لیستها و فهرستهای بهترین سریالهای امسال حضور دارد. میشائلا کول در نقش آرابلا ظاهر شده، زنی که یک شب ناپرهیزی میکند و قربانی یک تجاوز جنسی میشود، منتهی انگار خودش کامل یادش نمانده چه اتفاقی افتاده.
این کمدی درام جذاب ماجرای آرابلا را دنبال میکند که سعی دارد قطعات فراموششدهی ذهنش را کنار هم بگذارد تا آن شب شوم را به یاد آورد و هویت متجاوزش را شناسایی کند، و همزمان به عنوان یک قربانی تعرض جنسی هم رفتارهایی که از او انتظار میرود نشان دهد. شاید در ابتدا ایدهی اولیهی داستان تلخ و ناراحتکننده به نظر برسد، ولی شیوهی اجرای صحنهها و بازی بازیگران کاری کرده است که در عین تأثیرگذاری، لحظات مفرحی هم خلق شود.
ماجرای قاتل گلدن استیت تکاندهنده و ترسناک است. هیولایی بینام در طول بیش از یک دهه، به بیش از ۵۰ زن تجاوز کرد و ۱۳ زن را هم به قتل رساند. سالها بعد زنی به نام میشل مکنامارا فکر و ذکرش حل کردن پروندهی این قاتل سریالی میشود و سراغ سرنخها و مدارکی میرود که مدتهاست کسی سری بهشان نزده است.
ماجرای پیگیریهای این زن در کتابی به نام در تاریکی محو میشوم آمده که منبع اقتباس اچبیاو برای ساخت این سریال مستند شده. در این مستند تلاشهای میشل مکنامارا برای حل پرونده و نیز ماجرای مرگ ناگهانی او روایت میشود و در نهایت به دستگیری جوزف جیمز دیآنجلو میرسیم و میبینیم که قربانیان این مرد چطور سالها بعد همچنان به همدیگر کمک میکنند.
متیو ریس، ستارهی سریال «آمریکاییها» (The Americans) که چندین سال در نقش جاسوس شوروی خوش درخشیده بود، در این مینی سریال اچبیاو که بازسازی مدرنی است از درام دادگاهی شبکهی سیبیاس بازی کرده.
داستان در دههی ۳۰ میلادی میگذرد. مردم آمریکا سعی میکنند از تبعات دوران رکود عظیم جان سالم به در ببرند. پری میسون، کارآگاهی خصوصی است که درگیر پروندهی کودکربایی میشود. تحقیقات و پیگیریهای میسون رازهای تلخ و تکاندهندهای را برملا میکند که تأثیراتش روی مردم، شهر و والدین کودک ربوده شده ادامه دارد.