کد خبر: ۱۷۹۵۰
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۵
پرونده ای برای مشهورترین سخنوران تاریخ
وقتی چوپان با صدای رسا فریاد زد:"آی گرگ"،"آی گرگ"، مردم روستا به قدری درست سخن او را دریافتند که بی درنگ همگی به کمک او شتافتند. اما همه می دانیم که دفعات بعد هیچ کس به کمک او نرفت تا جایی تاوان دروغگویی او هلاکت گوسفندان شد.
 به گزارش روزنمه تجارت؛‌ این تمثیل کوتاه در زندگی آدمیان بسیار مصداق پیدا می کند. دروغ که عدم مطابقت گفتار با عمل به صورت عمدی است نقطه مقابل راستگویی است که همان مطابقت گفتار و عمل است و عین عدالت. از همین جاست که معلوم می شود دروغ گفتن فقط یک گزاره خبری نیست بلکه عین عمل ستمگری و ظلم است و البته "کلید همه بدی‌ها". اینجاست که نفوذ کلام دروغگویان رنگ می بازد و زیبایی ظاهری سخن آنان به مثابه زیبایی ظاهری یک موجود موذی خواهد شد که قصد آزار شما را دارد و شما با دیدن آن احساس خطر می کنید و سعی می کنید که ازخطر دور شوید. به عنوان مثال یک مار زیبای خوش خط و خال و سمّی اگر به شما حمله کند، زیبایی رنگ و پوست او هرگز جاذبه ای نداشته  و در حاشیه قرار می گیرد. اینجا خطرناک بودن مار است که تمام فضای ذهن شما را پرمی کند. نقطه مقابل این سخن نیز درست است. حافظ فرموده است :
اگردشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم        
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخارا

سقراط معتقد بود که سخنوری هنر نیست، بلکه تنها مهارتی است که بر تجربه و ممارست و تمرین استوار می گردد.مهارت در جلب توجه مردمان و ایجاد احساس لذت در آنان. از این رو سخنوری با فن آشپزی شباهت دارد.(جان بزرگی:1393:ص:169)این سخن سقراط البته قابل مناقشه است، زیرا تا حدود زیادی می توان با تجربه و ممارست سخنور شد اما اگر مایه و استعداد ذاتی آن را کسی نداشته باشد امکان سخنورشدن کم می شود. مقایسه سخنوری و فن آشپزی در سخنان سقراط بیانگر نوعی "متناقض نمایی"(پارادوکس) است، زیرا آشپزی مطلوب نیز نوعی هنر است.
سخنوری می تواند عامل بسیار مهمی در پیشبرد عوام فریبی(پوپولیسم)باشد. دست کم یکی از ابزارهای قدرتمند افراد عوام فریب،"خوب سخن گفتن" یا "سخن خوب گفتن" آن‌هاست. یکی ازاین نمونه‌ها، آدولف هیتلر(1889-1945) بود که به عنوان رهبری تمامت خواه (توتالیتر) آن چنان بر مردم آلمان نفوذ کلام داشت که در آلمان گفته می شد:"اعتقاد مردم به نازیسم را نمی توان ابطال کرد زیرا توده‌ها با خون خود می اندیشند."(بشیریه:1384:ص173)
آدولف دانش آموز مردودی دبیرستان که برای رشته هنر به وین (اتریش)رفت تا پذیرش رشته هنر را از آکادمی هنرهای زیبا بگیرد، موفق نشد(لکسیکون:ص187) اما به جای آن هنر سخنوری اش در مسیر زندگی شکوفا گردید. هیتلر سیگار نمی کشید و اهل دخانیات نبود، مشروبات الکلی نمی خورد و پس از خودکشی خواهرزاده ناتنی اش که معشوقه او بود و سه سالی را هم با او زندگی کرده بود، از خوردن گوشت هم خود را محروم کرد و گیاهخوار شد.(شایرر:1341:ص55) او با دیدن آزار حیوانات به شدت اندوهگین می شد و عاشق موسیقی ریچارد واگنر بود. با این که تحصیلات رسمی نداشت، اهل قلم بود و کتاب"نبرد من"را به رشته تحریر درآورد."نبرد من" یکی از موءثرترین کتاب‌های دوران جنون شد و در آلمان باستثنای انجیل، بیش از همه کتاب‌های دیگر فروش داشت به طوری که تا سال 1933حق التألیف آن نویسنده اش –هیتلر- را میلیونر نمود.(شایرر:ص:46) او درجنگ جهانی اول مدال شجاعت"صلیب آهنین" را از آن خود ساخت و با فصاحتی قدرتمند به دشمنان آلمان می تاخت.گویی شعر ابومنصور دقیقی سمرقندی (330-370ه.ق)را از بر داشت که گفته بود:

ز دو چیز گیرند مر مملکت را            
یکی ارغوانی دگر زعفرانی
یکی زر   نام ملک بر  نبشته
              دگر آهن آب دیده یمانی
که را بویه وصلت ملک خیزد
             یکی جنبشی بایدش آسمانی
زبانی سخنگو و دستی گشاده  
            دلی همش کینه همش مهربانی
که ملکت شکاریست کورانگیرد
         عقاب پرنده نه شیرژیانی
دو چیز است کو را به بند اندر آرد
           یکی تیغ هندی دگر زرّکانی
به شمشیر باید گرفتن مر اورا
             به دینار بستنش پای ارتوانی
خرد باید آنجا وجود و شجاعت
        فلک مملکت کی دهد رایگانی(فروزانفر:1358)
 
دقیقی در این شعر یک دوره جامع فلسفه سیاسی را به زیبایی بیان نموده است. او خود در شیوایی سخن و هنر سخنوری سرآمد روزگار بوده و استادی بلا منازع به حساب می آمده است. چنانکه حکیم و ادیب بزرگ ایران، ابوالقاسم فردوسی(329-411) ابومنصور دقیقی را "جوانی گشاده زبان"توصیف نموده و در وصفش چنین فرموده است:
جوانی بیامد گشاده زبان            
 سخن گفتن خوب و طبع روان
خداوند رای و خداوند شرم
              سخن گفتن خوب و آوای نرم
سراسرجهان پیش اوخوار بود
              جوانمرد بود و وفادار بود
   (شاهنامه:ج1:ص:16-17)

سرانجام هیتلر دیکتاتوری سخنور شد که جنایاتش باعث شد که یک روز پس از ازدواج با همسرش و در سن 56سالگی به مکافات برسند و در حالیکه لشکر روس‌ها کاخ او را بمباران می کردند، هر دو نفر خودکشی نموده و جسدشان درگودی ایجاد شده در محوطه کاخ توسط گلوله توپ، به رسم وایکینگ‌ها و به وصیت خودش سوزانده شود.(شایرر:ص 175) هیتلر فن سخنوری را از یک معلم تاریخ که به او در دبیرستان درس می داد، آموخته بود. او"لئوپلاس" بود که آدولف جوان را مجذوب فصاحت و بلاغت خیره کننده خود کرده بود. سال‌ها بعد، یک بار هیتلر با صدای بلند درباره معلمش گفت:"شما نمی توانید تصور کنید که من به آن پیرمرد چقدر مدیونم."(شایرر:ص12)
وقتی به زندگی هموطن هیتلر، یعنی "یوهان ولفگانگ گوته"(1749-1832) می نگریم،هنر او را در چند ساحت می توانیم مشاهده کنیم که یکی ازآن‌ها هنر سخنوری اوست.گوته، شاعر، نقاش، ادیب، نویسنده، پژوهشگر، انسان شناس، فیلسوف و سیاستمدار بود. او درسال 1788در بازگشت به وایمار به تحصیل زبان‌های فارسی، عربی و قرآن پرداخت و شیفته اشعارحافظ شد تاجایی که این بزرگترین و نام آورترین سخنورآلمانی، دیوانی به نام حافظ و در ستایش او سرود.(کزّازی:1394)گوته نقطه مقابل هیتلر و نماد یک سخنور عالی است که هرانسان آزاد اندیش و دانا او را با ارزش‌های معنوی و انسانی می شناسد و از نامش نشان نیکنامی و لذت ادبی، معنوی و خدایی استشمام می نماید.
بنیتو موسولینی(1883-1945)، نخست وزیر و موسس حزب فاشیست ایتالیا که معتقد به تجدید قدرت امپراتوری روم قدیم بودند و پیراهن مشکی به تن داشتند و به همین جهت به "سیاه جامگان" معروف شدند. موسولینی به همراه هیتلر جنگ جهانی دوم را آغاز کرد اما در اواخر جنگ توسط میهن پرستان ایتالیایی دستگیر و تیرباران شد.موسولینی به چند زبان خارجی تسلط داشت و همین سبب تقویت سخنوری او شده بود. او با هیتلر بسیار صمیمی بود و به همین سبب هنگامی که هیتلر عصبانی بود و هیچ کس جرأت نزدیک شدن به او را نداشت، تنها موسولینی بود که می توانست نزد هیتلر برود و او را آرام کند. موسولینی درباره ایران دوران هخامنشی و ساسانی به نیکی یاد می کرد و از نادرشاه افشار تجلیل می نمود.
نقطه مقابل موسولینی در جلوه انسانی و معنوی، سیسرون(106-43پیش از میلاد) خطیب و فیلسوف و حکیم روم باستان است. او با قدرت بیان و فصاحت خود با ایراد چهار سخنرانی(خطبه) از یک توطئه بزرگ، کشور خود را نجات می دهد.سیسرون با "کاتیلینا" وارد یک نبرد کلامی می شود که در یک طرف عشق به مردم ،تقوا ومنطق اوست و درطرف دیگرجاه طلبی،قساوت قلب و دسیسه بازی کاتیلیا قراردارد.صداقت سیسرون به همراه درایت او سبب شد که برشمشیر کاتیلینای شورشی غلبه کند. سیسرون از قدرت فصاحت  خود یاری می جوید و در جلسه پرهیجان هشتم نوامبر(احتمالا 64پیش ازمیلاد) اولین خطابه خود را چنان کوبنده ارائه می کند که کاتیلینا در آن جلسه گویی در تنگنای محصوری در زیر حملات دشمن غافلگیر شده است.در همین جلسه قدرت مقاومت از کاتیلینای شورشی و دوستانش سلب می شود. این سخنرانی از شاهکارهای بینظیر سخنوری به شمارمی رود. تأثیر این سخنرانی به اندازه ای است که کاتیلینا با همه قدرت و قشون شورشی اش در نتیجه سخنان سیسرون دچار تشویش و اضطراب می گردد و از ترس دستگیری، شبانه از رم فرار می کند.(سیسرو:ص43)به رساتی که سخنان سیسرون مصداق بارز این حدیث است که فرمود: "إنّ من البیان لسحرا"(همانا که گونه ای ازسخن،سحراست.)چنانکه سنائی غزنوی سخن خود را "سحرحلال" می داند، در مقابل سحر حرام سامری که به داستان گوساله زرّین سامری اشاره دارد که بنی اسرائیل را بدان فریفته بود.(شفیعی کدکنی:1390:ص409):

کاسد و فاسد شد آن سحر حرام ساحری       هست گفتار سنائی عشق را سحر حلال
 "نلسون ماندلا"(1918-2013) با این که سخنور توانمندی بوداما ازسخنرانی کردن نفرت داشت.او در نامه ای که خطاب به پسرش"ماکگائو"درسال 1969نوشته است، می گوید: ...من از سخنرانی کردن و خطابه خواندن برای دیگران نفرت دارم، حتی اگرمستمعان من فرزندانم باشند. من مایل هستم مسائلم را با دیگران به گونه ای طرح کنم که هردو طرف گوینده و شنونده در یک سطح برابر نشسته باشند. مایلم نظراتم را به صورت توصیه و نصیحت ابراز کنم. طرف مقابل من هم آزاد است نظرات مرا بپذیرد یا قبول نکند.(ماندلا:1390:ص 218)

استاد زنده یاد دکتر محمد خوانساری(1300-1388)صاحب کتاب معروف "منطق صوری"که خود به شیوایی سخنور بود و طنین زیبای واژه‌های دل انگیزش هنوز در خاطر نگارنده این سطور به نیکویی باقی است و افتخار دانشجویی ایشان را داشته ام، روزی سرکلاس (سال 1369)از سخنوری پرفسور ژان پیاژه (1886-1980) سخن می گفت:"او از سویس به پاریس(فرانسه)می آمد و در سالن آمفی تئاتر دانشگاه سوربن سخن می گفت.اگرکسی دیر می رسید باید می ایستاد و جایی برای نشستن نداشت.او حدود سه ساعت سخن می گفت و جمعیت با سکوت و آرامشی لذت بخش به سخنان او گوش می دادند.آن‌ها مسحور سخنان پیاژه بودند. استاد خوانساری از افتخار دانشجویی اش با پرفسور پیاژه آنچنان شیوا سخن می گفت که گویی ما همگی با هم در سالن آمفی تئاتر دانشگاه سوربن فرانسه بودیم."

پرفسور پیاژه خاطره ای را از سخنرانی خود در یک سمینار یکروزه این چنین بیان می کند:
من درآن سمینار یک روزه هفدهمین نفر و آخرین نفری بودم که باید سخنرانی می کردم. پایان روز بود و همه حضّار خسته بودند و من به جای آنکه پشت تریبون قرار بگیرم ، کفش‌هایم را درآوردم و بالای تریبون رفتم و سخنان خود را آغاز نمودم. جمعیت با دیدن این صحنه همگی خندیدند و فضای سالن شاد شد و من توانستم سخنرانی خودم را به خوبی به پایان ببرم.پس ازپایان سخنرانی دو نفر نزد من آمدند و گفتند:آقای پیاژه ما تا حالا فکر می کردیم که روانشناسی علم به درد نخوری است اما امروز با دیدن شما و شنیدن سخنان شما فهمیدیم که روانشناسی علم به درد بخوری است و به آن علاقه مند شدیم."

همانطور که زبان سخنگو ابزاری قدرتمند برای سلطه می شود و کسانی چون هیتلر و موسولینی را در رسیدن به اهدافشان یاری می رساند، خلاف این اصل نیز صادق است. بدین گونه که کسانی هم بدون داشتن زبان سخنگو ولی با "تیغ هندی"،"زرّکانی"،"خرد"و"شجاعت" قدرت را به دست گرفته و مملکت را ازآن خویش می کنند.مصداق این سخن، ژوزف استالین (1878-1953)است. سلطه دیکتاتوری کمونیستی و جهنمی او به قصد درست کردن بهشت سوسیالیستی در روی زمین ،امری پنهان نیست. هرچند که او کشورش را درجنگ دوم جهانی دوم پیروز کرد و تمامیت ارضی اتحاد جماهیر شوروی سابق را حفظ نمود اما کام‌ها را با اعدام 800هزار نفر از مخالفانش تلخ نمود و با احتساب تبعیدیان سیبری که جان خود را از دست دادند قریب سه میلیون نفر را نابود کرد. سوسو (نام مستعار گرجستانی استالین) که رهبر حزب کمونیست شوروی پس از لنین بود، در دورانی که او خود در تبعید بود، طبعی لطیف داشت و به زبان گرجی شعر می سرود. هرگز کسی اشک او را ندیده بود و همین قساوت قلب او در دوران قدرتش باعث شد به خوبی از قدرت به دست آمده اش استفاده کند. او حاضر نشد پسرش را از اسارت آلمان‌ها نجات دهد اما به شدت عاشق دخترش بود. استالین آنچنان در اداره کشورش دیکتاتوری نمود که پس ازمرگش، نیکیتا خروشچف، جانشین او پروسه" استالین زدایی" را در کشور آغاز و او را محکوم کرد. همانطور که پیش تر، عمده ترین پیشنهاد وصیت نامه لنین تغییر مقام استالین بود که اورا از دبیرکلی حزب برکنار کنند. ولی این وصیت نامه هرگز به مرحله اجرا درنیامد.(مددوف:1362:ص:9) دفترچه اشعار لنین که در موزه اش در کشور گرجستان نگهداری می شود نشانگر سخنوری و طبع لطیف شاعرانه او در تبعید بود و عکس و اشیاءبه جامانده از او سنگدلی و قساوتش را نمایان می کند.(جان بزرگی:1393:ص:193)اما استالین به شدت تحت تأثیر سخنوری لنین بود و درخصوص قوی ترین جنبه سخنوری لنین این گونه می گوید:

"نیروی فوق العاده اقناع، سادگی و صراحت استدلال ، عبارات کوتاه و مفهوم برای همه، فقدان تظاهر، فقدان ژست‌های سرگیجه آور و عبارات پرطمطراقی  که برای تأثیر در حضّار به کار می رود-همه این‌ها نکاتی بود که نطق لنین را از نطق‌های سخنرانان معمولی"پارلمانی"به طور مثبت متمایز می ساخت. ولی آنچه در آن وقت مرا شیفته لنین می کرد این جنبه نطق‌های او نبود. مرا آن نطق‌های غیر قابل مقاومت منطق نطق‌های لنین شیفته کرد که گرچه کمی خشک است ولی در عوش مستمعین را عمیقا تسخیر و به تدریج مسحور می کند و سپس همه را مقهور خود می سازد.من گفته عده زیادی از نمایندگان را در آن موقع به خاطر دارم که می گفتند: منطق نطق‌های لنین یک نوع چنگال نیرومندی است که از هرطرف تو را مانند گازانبری در بر می گیرد و تو را یارای خلاصی از آغوشش نیست: یا تسلیم شو،یا برای شکست قطعی آماده باش. من تصور می کنم که این خصوصیت در نطق‌های لنین قوی ترین جنبه فن سخنوری او باشد"(مجموعه آثار لنین دریک جلد:ص:13)

اما استالین خود صدای خفه ای داشت و گنگ حرف می زد .آقای فرید جواهر کلام در کتاب خاطرات پدرش علی از ملاقات او با استالین در این باره چنین می گوید:
"درسال 1308 خورشیدی که ریاست مدرسه اتّفاق ایرانیان را در تفلیس (گرجستان) به عهده داشتم، بنابرمصلحت شغلی و اداری تقاضای ملاقات با استالین را کردم.زمانی که او در اوج قدرت خود، دبیرکل حزب کمونیست شوروی و همه کاره بود. دفتر او درمسکو در ساختمانی زیبا بود اما در کاخ کرملین نبود. اتاقی بود معمولی ، نه محقّر و نه مجلّل. عکسی از لنین به اتفاق خود استالین بر دیوار نصب کرده بودند. استالین در بالای اتاق پشت میز معمولی نشسته بود و پیپ می کشید. فرصت را غنیمت شمرده با لحنی رسا به زبان روسی گفتم: سرپرست مدرسه ایرانیان در تفلیس هستم و نامم فلان و شغلم معلّمی است.
استالین سراپای مرا برانداز کرد و افسری که همراه من به درون اتاقش آمده بود را مرخص نمود و بعد با اشاره ای دیگر مرا به نشستن بر روی صندلی کنار خودش دعوت نمود. من روی صندلی نشستم و به چهره اش خیره شدم. به راستی همانطور که انتظار داشتم کوهی بود ازفولاد و ...یخ، باوقار، محکم و استوار. استالین پک محکمی به پیپ خود زده و با صدایی خفه و بم پرسید: روسی را کجا یاد گرفته ای؟

-در مدرسه شوروی‌ها در تهران.
دوسه بار لفظ تیگران (تهران) را زیر لب تکرار کرد و بعد پرسید:
-وضع اینجا (شوروی) را چگونه دیدی؟
من تا می توانستم تعریف کردم.بعد با همان لحن خفه پرسید:
-منظورت از این ملاقات چیست؟
این را بگویم که آنقدر صدای او خفه  و بم و گرفته بود که من مرتبا خواهش می کردم پرسش خود را تکرار کند و گوش خود را به طرف صورتش می بردم.اول خیال کردم کسالت سرما خوردگی دارد ولی بعدا شنیدم به طور کلی صدای خفه ای دارد.
در پاسخ به پرسش او گفتم:
-از سازمان و شیوه انقلابی سرزمین شما خیلی خوشم آمده...
چند لحظه به سکوت گذشت. بعد همانطور نشسته دست راست خود را به طرف من دراز کرد، فهمیدم وقت رفتن است. از جا برخاستم و دستم را جلو بردم.دستم را گرفت و ناگهان چنان فشاری برآن وارد کرد که نفسم بند آمد و به زحمت توانستم از آخ گفتن خود داری کنم... به سرعت از اتاق خارج شدم.او عمدا این کار را کرد تا از این ملاقات اثری ماندگار در خاطره من باقی بگذارد."(جواهرکلام:صص:135-138)

صدای استالین در دوران کودکی و جوانی و به ویژه درسال1893که وارد مدرسه طلبگی کلیسای ارتدوکس تفلیس شد بسیار واضح و رسا بود به طوری که تا مقام تکخوان، در گروه همخوانان اسقفی بالا رفت. درکلیسای بزرگ پادگان، انبوه مومنان هنگامی که به مناسبت اعیاد پاک میلاد و تعمید یا به هنگام برگزاری سالروزها و جشن‌های مربوط به خاندان تسار، صدای رسای این کودک تکخوان در رواق کلیسا می پیچید، در شادی و تحسین فرو می رفتند.(ویندکه:1363:ص:11)اما این صدای رسای صادقانه او در دوران طلبگی اش چندان طنین انداز نشد و از کسوت طلبگی او را بیرون راندند و سرنوشت دیگری انتظار او را می کشید که در نهایت شخصیت مغرور و مستبدی از او ساخت که همواره به دنبال بزرگ جلوه دادن خود بود. کتاب "شرح حال مختصر" او که درسال 1948 منتشر شد نمونه روشنی از نفرت انگیز ترین چاپلوسی‌ها و مداهنه است که نشان می دهد چگونه می توان یک انسان را تا مقام خدایی بالا برد و او را به عنوان خردمندی معصوم و بی گناه،"رهبر کبیر" و"برجسته ترین فرمانده نابغه همه خلق‌های جهان و تمام قرون و اعصار "معرفی کرد. سرانجام دیگر واژه ای برای بالا بردن استالین به عرش برین یافت نمی شد. استالین خود ویراستاری کتاب مزبور را به عهده داشت و حتی پاره ای از مطالب به خط خود استالین در کتاب ارائه شده است.(مددوف:ص:291)

دربرابر چهره استالین، چهره ای روشن، ادیب و هنرمند، سخنور، دانشمند و حکیم فرزانه ای را می توان معرفی نمود که نامش به نیکی و صلح در جهان درخشیده است. کسی که مهاتما گاندی رهبر فقید هند از او درس مدارا و عدم خشونت (آهیمسا)آموخته و تأثیر نیکو پذیرفته.(دائره المعارف لکسیکون:ص228)این انسان متعالی "لئون تولستوی"(1828-1910)بود. گاندی با ژرفای معنی عشق از طریق آثار تولستوی آشنا شد.(جهانبگلو:1386:ص :336) مهاتما گاندی در سخنرانی‌هایش اهل شوخی کردن بود و از سخنرانی کردن لذّت می برد. او درسال 1931 که برای سخنرانی به سیلان رفته بود، مجری برنامه از او پرسیده بود: آقای گاندی این خانمی که همراه شماست چه نسبتی با شما دارد تا او را معرفی کنم.گاندی پاسخ داد که او مادر من است. مجری برنامه هنگامی که برای دعوت از مهاتما گاندی پشت تریبون قرار گرفت، ضمن خوش آمد گویی به گاندی گفت : به مادر ایشان هم خوش آمد می گوییم و از ایشان می خواهیم که سخنرانی خود را آغاز کنند.وقتی گاندی پشت تریبون قرار گرفت گفت: این مجری محترم در معرفی خانمی که همراه من است اشتباه کرد اما از قضا اشتباه شیرینی  بود.این خانم همسر من است و همسر خوب مثل مادر است.

اما تولستوی این پیام آور صلح و دوستی در جهان، چون استالین، زندگی در تفلیس(گرجستان) را در سن 23سالگی و دوران نقاهت بیماری اش، تجربه کرده(تولستوی:ص:3)وچون هیتلر، گیاهخواری بود که اخلاق گیاهخواری نداشت(تولستوی:ص7)آنچه باعث شد که تولستوی از ابتدای زندگی تا آخر عمر به کسب تجربه، تفحص و کنکاش در مسائل فلسفی و اجتماعی بپردازد بر اثر ترسی بود که از مرگ و پوچی داشت و ناشی از کنجکاوی او نبود. لئو هرچه پیرتر می شد بیشتر به مردم عادی روی می آورد و راستی و دانش را در میان آنان می جست تا جایی که در پایان زندگی اقرار کرد که خودش یک فرد عادی و مسیحی ارتدوکس است.(تولستوی:ص 6)دیدگاه نویسنده و نقّاد روس" دروژینین"که مترجم آثار شکسپیر هم بود، دیدگاه جالبی درباره تولستوی داشت. او تولستوی را نویسنده ای قابل تحسین می دانست و از طرفی هم سبک نویسندگی او را دارای ضعف و کاستی می دانست. بخشی از دیدگاه دروژینین خطاب به تولستوی چنین است:
"می توان گفت که از لحاظ دستوری اصلا رعایت نمی کنید و نوشته‌های شما از این لحاظ درحد شاگرد مدرسه ابتدائی است و بیشتر شبیه شاعر توانایی هستید که دراشعار خود از هیچ سبک و قاعده ای جز روش خود پیروی نمی کند."(تولستوی : ص7)

اما نخستین تجربه تولستوی برای سخنوری در مقابل جمع، زمانی بود که قطعه شعری برای مادربزرگش نوشته بود و قرار بود که به عنوان هدیه برای او بخواند.او این خاطره را چنین بیان می کند:
"...سپس نوبت من شد. مادربزرگ با لبخندی تشویق آمیز رو به من کرد و گفت: آن‌هایی که به کم رویی دچار بوده اند خوب می دانند که این احساس با گذشت زمان نسبت عکس دارد، یعنی هر قدر زمان بیشتر بگذرد، خجالت و دو دلی افزایش یافته قاطعیت کم می شود."همین که کارل ایوانویچ و "ولودیا" هدایای خود را تقدیم کردند، آخرین بازمانده شجاعت و جسارت از وجود من رخت بربست و خجالت و ترس من به حدّ اعلای خود رسید. احساس می کردم صورتم رنگ به رنگ شده و قطرات درشت عرق روی پیشانی و بینی ام نشسته بود. گوش‌هایم داغ شده بود و رعشه ای شدید بدنم را می لرزاند. عرق سردی بر پشتم نشست. این پا و آن پا شدم ولی از جا حرکتی نکردم. با دستی لرزان کاغذ مچاله و منحوس را تقدیم کردم اما صدایم به کلی از کنتترل من خارج شد و همچنان خاموش در برابر مادربزرگ ایستادم. وقتی پدرم به جای من شعر را خواند، مادربزرگم گفت: چه زیبا و دل انگیز است و سپس پیشانی ام را بوسید.(تولستوی:ص 83)
"با آنکه فلسفه مشغله تولستوی نبود اما اندیشه‌های او در افکار فلسفی قرن نوزدهم تاثیر فراوان داشت.او با هرمکتب فلسفی یا فرقه مذهبی که حقیقت را در انحصار خود تصور می کرد مخالف بود."(توماس:ص 146)

اگر سخنوری را هنر بنامیم که همین طور هم هست، سخنان نغز تولستوی در کتاب "هنرچیست؟" او به راستی خواندنی و لذتبخش است. کتابی کم حجم که پانزده سال از عمر او را به خود اختصاص داده است تا یکی از بهترین آثار را در زمینه شناخت هنر به جهان عرضه نماید. لئو رسالت هنر را در زمان خودش این گونه بیان می نماید:
"رسالت هنر درزمان ما، عبارت از این است که از حوزه عقل، این حقیقت را که سعادت انسان‌ها در اتحاد آن‌ها با یکدیگر است، به حوزه احساس انتقال دهد و به جای زور و تعدّی کنونی، ملکوت خدایی، یعنی سلطنت محبّت را مستقر سازد، همان محبتی که درنظر همه ما عالی ترین هدف حیات بشر است."(هنرچیست؟:ص:223)

تأثیر تولستوی در قرن بیست و یکم سهم بیشتری را به خود اختصاص داده  و او را به یک شخصیت جهانی تمام عیار تبدیل کرده است. نه تنها ادب و سخنوری بلکه فلسفه، روانشناسی و روان درمانی اگزیستانسیال، در آثار دانشمندان بزرگی چون اروین یالوم، به شدت تحت تأثیر تولستوی قرار گرفته اند. اروین یالوم در کتاب ارزشمند "روان درمانی اگزیستانسیال" صفحات فراوانی را در بخش "مرگ و پوچی" به نظریات گرانقدر تولستوی اختصاص داده است:
" کمتر کسی به اندازه تولستوی، که بخش زیادی از زندگی طولانی اش را با پوچی دست به گریبان بوده، با این پرسش شکنجه شده است. او در پنجاه سالگی بسیار به خودکشی متمایل شده بود(یالوم:ص:582)

تولستوی که بحران بی معنایی اش را ذکرکردیم،مشاهده کرد که رعیت ساده اش اصلا با تردید‌های بنیادین او دست به گریبان نیست. او به این نتیجه رسید که رعیت چیزی می داند که او نمی داند. پس رهایی از عذاب را درآن دید که رعیتش را سرمشق قرار دهد تا دانش مرموز او را  فراگیرد." (یالوم:ص:619)

شاید هم دلیل سرخوشی رعیت تولستوی این بود که چیزهایی را که تولستوی می دانست، او نمی دانست. و به قول ابوحامد امام محمد غزالی اساس این جهان غفلت است و به زبان شعری مولانا که مفهوم آن را ازغزالی گرفته است :  
  استن این عالم ای جان غفلت است             
هوشیاری این جهان را آفت است
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
        بزرگانی چون تولستوی،گوته و سیسرون از آغاز سخندان و سخنور نبوده اند بلکه با داشتن استعداد ذاتی خود را در مسیر رشد و تعالی قرار داده و سخنور و تأثیرگذار شده اند. کسانی چون هیتلر، موسولینی و استالین نیز با وجود دیکتاتور شدنشان دارای استعداد سخنوری بوده اند و ازاین ابزار ارزشمند در جهت مقاصد نادرست خود استفاده نموده اند.
      آنچه مسلّم است از دوران پیش از تاریخ تاکنون اصول و فنون سخنوری چون جنبه‌های دیگر بشری، دستخوش دگرگونی‌های روبه رشد بوده است اما بسیاری از مسائل آن هم تغییری نداشته اند. چنانکه آن اموری را که در سخنرانی‌های آتشین سیسرون و سقراط می بینیم نسل به نسل جلو آمده تا مثلا حدود صد سال پیش که زنده یاد محمد علی فروغی کتاب "آئین سخنوری"را تألیف کرده و به اموری از قبیل: تقویت صدا و آهنگ صدا، رعایت ادب و اخلاق هنگام سخنرانی(فروغی:ص:30) اشاره دارد و تقریبا پنجاه سال پیش که آقای"هری شفتر" استاد زبان انگلیسی دانشگاه نیویورک در سال 1963در کتاب نفیس خود به نام"چگونه برای سخن گفتن و گزارش شفاهی آماده شویم؟" به آن‌ها اشاره دارد. اموری چون: "پرورش اعتماد به نفس، اشراف و آگاهی دقیق بر موضوع سخنوری، ایمان و شهامت داشتن در سخنوری،"تمرین،تمرین،تمرین،تمرین"(شفتر:ص:181)، پرهیز ازسرقت ادبی، استفاده از زبان بدن مانند اندیشمندانه سرتکان دادن، برقراری تماس چشمی با مخاطب و اموری از این قبیل را که آقای دکتر جمشید اصغری و همکارش خانم الهام شفیعی شش سال پیش (1388)در کتابشان به نام "لذّت سخنرانی"به خوبی آورده اند. اما شاید بتوان روی سوم سکّه سخنوری را این سخن سعدی دانست:

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی        
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
 
منابع:
1.اصغری ،جمشید، و شفیعی ، الهام ، لذّت سخنرانی،تهران: آراد کتاب و کهکشان دانش:1388
2..بشیریه ، حسین،آموزش دانش سیاسی،چاپ پنجم،نشر نگاه معاصر،تهران:1384
3.تولستوی،لئون،کودکی،نوجوانی،جوانی،مترجم: غلامحسین اعرابی،چاپ اول،نشرسمیر،تهران:1378
4.تولستوی،هنرچیست؟ترجمه: کاوه دهگان،چاپ پانزدهم موسسه انتشارات امیرکبیر،تهران:1391
5.توماس،هنری،بزرگان فلسفه،ترجمه : فریدون بدره ای،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،تهران:1348
6.جان بزرگی،علی،شوق آموزش درجهان مجازی،چاپ اول، انتشارات حریم دانش،تهران:1393   
7.جان بزرگی،علی و جان بزرگی،سارا،شوق شکوفایی درسیر به سه قاره،چاپ اول ،انتشارات حریم دانش،تهران1393
8.جهانبگلو،رامین،موج چهارم،ترجمه: منصور گودرزی،چاپ پنجم،نشر نی،تهران:1386
9.جهانبگلو،رامین،زمانی برای انسانیت بشر،چاپ اول، نشر نی،تهران :1387
10.جواهرکلام،فرید،خاطرات علی جواهرکلام،چاپ اول، نشر آبی،تهران:1382
11دیوان حافظ،ازنسخه محمد قزوینی وقاسم غنی،نشرمحمد،تهران:1362
12.سیسرون،تولیوس،مارکوس،چهارخطابه ازسیسرون،ترجمه: رحمت الله مقدم
13.شفیعی کدکنی،محمدرضا،تازیانه‌های سلوک،چاپ یازدهم،انتشارات آگه،تهران:بهار1390
14.شاهنامه فردوسی،براساس چاپ مسکو،تحت نظر:ی.ا.برتلس،چاپ اول،انتشارات سوره،تهران:1377
15.شایرر،ویلیام،ظهوروسقوط آدولف هیتلر،ترجمه: کاوه دهگان،سازمان کتاب‌های جیبی،تهران:1341
16.فروغی،محمدعلی،آئین سخنوری،ویرایش کوروش نبی تهرانی،چاپ دوم،انتشارات زوّار،تهران:بهار1390
17.فروزانفر،بدیع الزمان،سخن و سخنوران، چاپ سوم،شرکت سهامی انتشار،تهران:1358
18.کزّازی،میرجلال الدین،همایش بین المللی حافظ،ایران نیوز به نقل از بیتا ناصر،کد خبر:63136 17/2/1394
19.کلیات سعدی ،به اهتمام : محمد علی فروغی،چاپ چهاردهم،موسسه انتشارات امیرکبیر،تهران:1363
20.لنین،مجموعه آثار(دریک جلد)ی.و.استالین، ترجمه:محمد پورهرمزان به نقل از روزنامه پراودا،شماره 34،دوازده فوریه 1924
21.مددوف،روی.آ و مددوف،ژورس.آ،نیکیتا خروشچف (سال‌های حاکمیت)،ترجمه : عنایت الله رضا،چاپ اول ، موسسه انتشارات نوین،تهران:1362
22.ماندلا،نلسون،پندارها وگفتارها(خودگویی‌های من)، ترجمه:علی اکبرعبدالرشیدی،چاپ اول،انتشارات اطلاعات، تهران:1390
23.مثنوی مولوی،براساس نسخه قونیه،به تصحیح: عبدالکریم سروش،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران:1377
24.ویندکه،کریستین،ازکلیسا تا کرملین،ترجمه: امیرهوشنگ کاوسی،چاپ اول،انتشارات گویا-بنیاد،تهران1363
25.ویکی پدیا (دانشنامه اینترنتی آزاد)
26.یالوم،آروین.د،روان درمانی اگزیستانسیال، ترجمه:دکترسپیده حبیب،چاپ سوم،نشرنی،تهران:1391
 
References:
1.Lexicon Universal Encyclopedia,vol:10 and 19,New York,NY,USA,1987
2.Shefter,Harry,How to prepare talks and oral Reports,Washington square press,Inc,New York,N.Y.3rd printing,1967

برچسب ها: سخنوری ، هيتلر ، لنين ، استالين
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار