کد خبر: ۶۳۹۸۸
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۰:۵۰

مسعود یوسفی

هفته گذشته که برای انجام کاری به اتفاق خانواده عازم شهرستان بودم در بین راه و با دستور پلیس متوقف  و برای اعمال قانون به پاسگاه پلیس راه دلالت شدم. در پاسگاه هم با یک جریمه نسبتا سنگین روبرو شدم، به طوری که آه از نهادم برآمد. کاری هم نمی توانستم بکنم؛ ظاهرا مقصر بودم و قصور من توجیه بردار نبود. تنها کاری که می توانستم بکنم. اما ماموران پاسگاه به هزار و یک دلیل می توانستند جریمه کمتری در نظر بگیرند. در هر حال به راه خودمان ادامه دادیم و به شهرستان مقصد رسیدیم. دو روز بعد در راه بازگشت باز هم از مقابل همان پاسگاه گذشتیم و منتظر بودیم که باز هم با فرمان پلیس متوقف شویم اما این بار اتفاق جالبتری رخ داد. مقابل همان پاسگاه، پیرمردی که ظاهرش نشان می داد راننده جاده است برگه ای را که در دست داشت بر سر و صورت می کوبید و مدام فریاد می زد و 5، 6 نفر افسر و درجه دار و سرباز هر کاری می کردند نمی توانستند او را آرام کنند. مسافران اتوبوس ها و خودروهای سواری که از محل می گذشتند با تعجب نظاره گر صحنه بودند. در آن لحظه شاید هیچ کس مثل من نمی توانست از این صحنه سر در بیاورد. تردید نداشتم که پیه جریمه سنگین ماموران پاسگاه به تن او هم خورده بود و می خواست به آن وسیله اعتراض خود را نشان بدهد. نظر به سال های زیادی که با ماموران نیروی انتظامی و پلیس راه دمخور بوده ام می دانم که یکی از آموزه های مقدماتی و درس های اولیه ماموران ناجا این است که بایستی مردمدار باشند و در همه حال مراعات حال مردم را سرلوحه ماموریت خود قرار دارند. پیرمردی که در آن سن و سال ناچار از رانندگی و تعویض دنده در گرمترین فصل سال و جاده های غیر استاندارد و شلوغ و آکنده از حادثه ایران است مستحق اندکی مردمداری و مراعات نیز می تواند باشد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار