کد خبر: ۸۸۷۹۷
تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۷

 روزنوشتهای حجه الاسلام محمدرضا زائری
روزنامه شهرآرا

شنبه-سر چهارراه جوان سبزی فروش دستم را می گیرد و من را کنار گاری نگه می دارد و آن وقت با اشاره به خانم مشتری اش که دارد برایش کلم و کاهو جدا می کند می گوید: حاجی، یک لحظه صبر کن! بعد که مشتری اش را راه می اندازد سرش را جلو می آورد و می پرسد:چرا خطیب جمعه از درد مردم حرفی نزد؟ چرا در نماز جمعه هیچ صحبتی از مشکلات و بدبختی مردم نیست؟

یکشنبه- جوان دانشجو روی صندلی روبروی من می نشیند، به گرمی سلام می کند و می گوید: من از سال هشتاد و هشت تا حالا فکر می کردم آقایان نمی فهمند و متوجه نمی شوند و بلد نیستند، ولی حالا به این نتیجه رسیده ام که هر چه هست یک چیزی دیگر است! نمی توانم باور کنم چیزی که مردم عادی متوجه می شوند مسؤولان کشور متوجه نمی شوند مخصوصا این دولت که ترکیبی امنیتی دارد، بعد سری تکان می دهد و اضافه می کند: من اگر بخواهم چیزی را به خانواده ام بگویم این طوری خبر نمی دهم که گرانی یکباره نرخ بنزین یکشبه اعلام شد!

دوشنبه- توی اتوبوس بی آرتی جای تکان خوردن نیست و در هر ایستگاه تنها یکی دو نفر به سختی خود را با فشار توی جمعیت درهم فشرده مسافران جا می دهند. تقریبا دست و پای هر مسافری توی چشم و گوش مسافر دیگر است! کسانی که عازم راهپیمایی هستند به مسافران عادی اضافه شده اند. پیرمردی به خاطر مشکل قلبی قبل از رسیدن مقصد پیاده می شود و با کمک بقیه خودش را از داخل اتوبوس بیرون می اندازد، کودکی که در آغوش پدرش چسبیده از درد پای آویزانش می نالد! واقعا چرا قبل از گران شدن بنزین فکری برای افزایش ناوگان اتوبوسرانی نشده است؟

سه شنبه- با صدای قطار مترو با عجله از پله ها می دویم ولی چند ثانیه دیر می رسیم و درهای واگن بسته می شود. ناچار با مرد میانسال می نشینیم به حرف زدن، بی مقدمه می پرسد: ما که اراذل و اوباش نیستیم چگونه باید اعتراض کنیم؟ بعد توضیح می دهد که چند سال جبهه بوده و عزیزترین دوستش در آغوش او شهید شده و می گوید: حالا وقتی فلان مسؤول را می بینم و فرزندانش را، فلان سردار را می بینم و دامادش را، وقتی رانت و تبعیض و دروغ و فساد را می بینم وقتی جواب بچه هایم را نمی توانم بدهم نمی دانم چه طور باید اعتراض کنم که متهم به وابستگی به بیگانه و مزدوری دشمن نشوم!

چهارشنبه-راننده تاکسی می گوید: اینترنت قطعه و اینستاگرام نیست، ملت حالشون خوبه! توی مهمونی دو دقیقه همدیگه رو می بینن! زن و شوهرها روابطشون بهتره! دیگه سرشون همه ش توی گوشی نیست! می گویم: پس مسؤولین دلسوز کشور به فکر روابط اجتماعی و خانوادگی مردم بوده اند که اینترنت را قطع کرده اند؟ نمکین می خندد!

 پنجشنبه- پیرمرد تا مرا بین مسافران می بیند از دور فریاد می زند: ای شیخ! ای شیخ! مسافران اطراف من هم به سوی او برمی گردند! بعد هم چیزهای دیگری می گوید که قابل نقل نیست! موقع پیاده شدن اضافه می کند: امام صادق علیه السلام فرمودند که محبوب ترین برادرانم کسی است که عیوب من را به من هدیه دهد! بعد هم توی ایستگاه پیاده می شود و می رود، بنده خدا فکر می کند من هر شب با مسؤولان کشور شام می خورم و می توانم درد دل هایش را به آنها منتقل کنم!

برچسب ها: زائری ، شیخ
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار