کد خبر: ۲۱۳۴۰۲
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۴

حسین خدنگ

روزنامه نگار

اکنون حدود 17سال از روزی که دیدم اش می گذرد. آن روزها من عکاسی تازه کار و جوان بودم و قرار بود آیین سوگواری روز عاشورا را عکاسی کنم. ایستاده بودم کنار خیابان و از ردیف بلند سینه زنها و زنجیرزنها عکس می گرفتم که از دریچه لنز نگاهم وسط سیل جمعیت عزادار روی زنجیر زنی...... 10 ساله ثابت ماند که با یک پای معلول و در حال و هوایی عجیب در حالی که به سختی با عصای ویژه معلولان راه می رفت زنجیر می زد. سربندی از یا حسین و لباسی بلند و یکسره شبیه دشداشه های عربی سیاه پوشیده بود که روی سینه اش طرح پنچه ای از خون نقش بسته بود و زیرش نوشته شده بود یا ابوالفضل(ع). معلوم بود با آن شرایط نمی تواند همپای دیگر زنجیرزنها منظم حرکت کند اما به هر سختی که بود پایش چپ اش را روی زمین می کشید و از تک و تا نمی افتاد. چند دقیقه ای بود از حال و هوای عکاسی رها شده بودم و همانطور از پشت لنز با پرده ای از اشک نگاهش می کردم. نزدیک تر که شد همه تماشاگرش شدند و فریادها بالا گرفت. زن و مرد حلقه زدند دورش و شروع کردند به سر و سینه زدن . قیامتی شد. زنی که بعدها فهمیدم مادرش است این سو در خیل تماشاگران هروله کنان بی تابی می کرد. از لا بلای مویه هایش فهمیدم با پای پیاده زنجیر زدن نذرهر ساله محرم فرزندش است. چند سال قبل کودک معلول با نذر و نیاز و دعا و توسل به امام حسین(ع) از بستر بیماری فلج پاها بر می خیزد و توان ایستادن پیدا می کند. آن سالها تازه رژیم بعث و صدام در عراق سقوط کرده بود و رویای رفتن به زیارت حرم شش گوشه اش داشت رنگ واقعیت پیدا می کرد. مادرش می گفت قرار گذاشته با همین عصا و پای معلول زنجیرزنان برود پابوس امام حسین(ع9 و حضرت ابوالفضل(ع). صدای گریه و طنین یا حسین از همه جا بلند بود. حالا دیگر دوربین و عکاسی و خبر یادم رفته بود. پاهایم تاب ایستادن نداشت. نشسته بودم روی پله ویترین مغازه ای به تماشای این هیاهو و هروله عجیب و می گریستم.

اکنون سالهاست از آن روز می گذرد. هر سال محرم و موعد راهپیمایی اربعین که می رسد فقط به آن عزادار کوچک و معلول فکر می کنم. ته دلم امیدوارم به آرزویش رسیده باشد. گاهی هم عکس های راهپیمایی اربعین را در پی یافتن چهره آشنایش مرور می کنم و امیدوارم جایی ببینم اش. می دانم اگر روزی قسمت شد و من هم میان خیل راهپیمایان اربعین به پابوسی آقا رفتم حکایت آرزوی عزاداری کوچک را برای آقا تعریف می کنم که اگر چه پایی معلول دارد اما آرزویش این است که با پای دلش به زیارت برود اما نمی تواند.

نام:
ایمیل:
* نظر: