کد خبر: ۴۸۳۸۲
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۶
مجتبی آزادیان
روزنامه‌نگار
mojtaba.azadiyan@gmail.com
مریم میرزاخانی، دانش‌آموخته دبیرستان فرزانگان، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه هاروارد، که اولین زن ریاضی‌دان تاریخ و نخستین ایرانی برنده معتبرترین جایزه علمی در ریاضیات، مدال «فیلدز» بود، به دلیل ابتلا به بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت.
اسفندماه ۱۳۷۶ اتوبوس حامل دانشجویان ریاضی شرکت‌کننده در بیست و دومین دوره مسابقات ریاضی دانشجویی، که در آن تیم متشکل از میرزاخانی، ایمان افتخاری و حسین نمازی در آن رتبه اول کشور را کسب کرده بودند، که از اهواز راهی تهران بود (مسابقات ریاضی دانشجویی در اهواز برگزار شد) به دره سقوط کرد و طی آن شش تن از دانشجویان نخبه ریاضی دانشگاه صنعتی شریف شامل آرمان بهرامیان، رضا صادقی -برنده دو مدال طلای المپیاد جهانی- علیرضا سایه‌بان، علی حیدری، فرید کابلی، دکتر مجتبی مهرآبادی و مرتضی رضایی دانشجوی دانشگاه تهران که اغلب از برگزیدگان المپیادهای ملی و بین‌المللی ریاضی بودند، جان باختند و مریم میرزاخانی از جمله دانشجویان بازمانده از این سانحه بود.
بله یکی از دانشجویان زخمی شده که به زودی در بیمارستانی در دزفول بستری می‌شود، «مریم میرزاخانی» است. شش دانشجوی نخبه ریاضی در سانحه کشته می‌شوند و عکس‌هایشان تا ماه‌ها زینت بخش ورودی آجری رنگ دانشکده ریاضی می‌ماند.
حسابش را بکنید، از معدود بازماندگان ان حادثه دلخراش مریم میرزاخانی می‌شود که تبدیل به نخستین زن برنده جایزه بسیار بسیار معتبر «فیلدز» و نخستین ایرانی برنده این جایزه می‌شود. سوال اینجاست، فکرش را بکنید که درگذشتگان آن حادثه دلخراش چه نخبگانی بودند؟ و شاید؛ شاید در صورت زنده ماندن می‌توانستند چه افتخاراتی را برای میهن‌مان به دست آورند، دردناک‌تر از همه اینها اینکه برترین مغزهای کشورمان را سوار بر اتوبوسی فرسوده و با کمترین امکانات جابجا می‌کنند و کک‌شان هم نمی‌گزد، به یاد آوردن صحبت‌های رییس دفتر دانشگاه صنعتی شریف بیشتر آزارمان می‌دهد، وقتی که در پاسخ به سوال منطقی و ساده خطاب به پدر یکی از حادثه‌دیدگان که می‌پرسد «اینها المپیادی بودند، نخبه بودند، مایه مباهات کشورند، چرا اینطوری اینها را فرستادید اهواز؟» پاسخ می‌دهد: «اینجا همه نخبه هستند، فکر نکن تحفه آورده‌ای»!!!
بگذریم، دردها زیادند و گفتنی‌ها بسیار، از پیگیری موضوعاتی مانند محدودیت‌ها زنان در ایران، و ...، که بگذریم، بحث اصلی را نباید غافل شد، اینکه چرا در این کشور عادت کرده‌ایم از کنار خیلی از مسائل به سادگی بگذریم؟ چرا هیچوقت قدر داشته‌هایمان را نمی‌دانیم؟ چرا کاری کرده‌ایم که نخبگان کشورمان در همه زمینه‌ها به راحتی بر سر مسائلی بسیار ساده مجبور به مهاجرت شوند و در نهایت استرس و دوری از وطن روی زندگی آنها تاثیر گذاشته و از نظر جسمی نیز آزارشان دهد؟ چرا برای نخبگان هزاران محدودیت می‌گذاریم؟ چرا در خصوص برخی قوانین برای مغزهای‌مان استثنا قائل نمی‌شویم؟ چرا باید نخبه های کشورمان در اتوبوسی فرسوده جابجا شوند؟ چرا باید علم را فدای هزار و یک مساله کم‌اهمیت‌تر کرد؟ و در نهایت چرا علم در درجه آخر اهمیت برای ما قرار دارد؟

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار