کد خبر: ۱۸۷۷۳۹
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۵
مواجهات و جدل‌های فلسفی/۳
یکی از سخنرانی‌های دینانی با حضور توامان فردید و سروش همراه بود. در این جلسه برخی از فردید درباره سروش پرسیدند و صدای او را ضبط کردند و به سروش نشان دادند. سروش هم به دادگاه شکایت کرد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: جدال فکری و لفظی احمد فردید با عبدالکریم سروش یکی از مهم‌ترین اتفاقات فکری در ایران پس از انقلاب است. فردید به قول خود با مارتین هایدگر هم‌سخن بود و اندیشه او بویژه در نقد متافیزیک غربی را همسو با اندیشه‌های حاکم بر انقلاب ایران می‌دانست. در مقابل سروش در نظام فکری ابتدایی خود از پوپر تبعیت می‌کرد.

سروش که سال‌های اولیه انقلاب از طرف امام خمینی (ره) به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی معرفی شده بود، با استفاده از دانشی که از نظریات کارل پوپر، فیلسوف انگلیسی، بهره گرفت، توانست انتقادهای بسیاری متوجه ایدئولوژی مارکسیستی کرده و آن را از اعتبار ساقط کند. فردید و گروه شاگردانش عقیده داشتند که تنها می‌توان با بهره گرفتن از فلسفه هایدگری به مقابله با مارکسیست‌ها و دیگر گروه‌های خارج از اسلام پرداخت. در این میان فردید مدام از پوپر با عنوان یهودی یاد می‌کرد و این در صورتی است که به شهادت منابع بسیاری، پوپر در یک خانواده از طبقه متوسط و دارای مذهب یهودی که به مسیحیت پروتستان گرویده بود، زاده شد.

فردید و گروه شاگردانش عقیده داشتند که تنها می‌توان با بهره گرفتن از فلسفه هایدگری به مقابله با مارکسیست‌ها و دیگر گروه‌های خارج از اسلام پرداخت. در این میان فردید مدام از پوپر با عنوان یهودی یاد می‌کرد و این در صورتی است که به شهادت منابع بسیاری، پوپر در یک خانواده از طبقه متوسط و دارای مذهب یهودی که به مسیحیت پروتستان گرویده بود، زاده شد.

فردید، زمانی که سروش در اوج قدرت بود و طرفدارانی داشت، با اعلام هشداری به انحراف احتمالی انقلاب توسط سروش اشاره کرد و گفت: «می‌خواهم پیامی به امام خمینی بدهم و درد دلی با ایشان بکنم، سیداحمد فردید آدمی است که برای خودش کار کرده است. اگر کتاب ننوشته، نخواسته تشبه به کثافات دیگران بکند. من پیام کوچکی به امام خمینی دارم، این انقلاب را عبدالکریم سروش خراب می‌کند. من پوپر را می‌شناسم و به ریش او می‌خندم؛ من دارم به جمهوری اسلامی مدد می‌رسانم.» گذر زمان ثابت کرد که فردید حق در این سخن خود حق داشته است یا خیر؟

فردید در بسیاری از سخنرانی‌های خود پس از پیروزی انقلاب به سروش طعنه می‌زد و او را از تعبیرات خاص خود بی‌نصیب نمی‌گذاشت. در کتاب «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان» که شامل گردآوری و ویرایش سخنرانی‌های فردید به کوشش محمد مددپور است، با سروش بسیار مواجه می‌شویم که از جمله می‌توان به صفحه ۱۹۴ این کتاب اشاره کرد.

در فلسفه کسی را قبول نداشت. از معاصران کسی را در فلسفه نمی‌پسندید. خیلی مشکل پسند بود و حتی فیلسوفان خارجی را هم سخت می‌پذیرفت. انصافاً اطلاع فلسفی گسترده‌ای داشت سروش نیز این قسم از سخنان فردید را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت. به عنوان مثال او در یکی از گفت‌وگوهایش با مطبوعات که بعدها در کتاب «سیاست‌نامه» منتشر شد، نقدهای فردید را نه نقد تئوریک که «توحش یا مالیخولیای فلسفی توام با بی‌تقوایی سیاسی و یا قانقاریای اخلاقی» معرفی کرد. سروش در همین گفت‌وگو اشاره کرده است که فلسفه را ایدئولوژیک کردن و فیلسوفان را با برچسب‌های فحش آلود از میدان به در کردن سنت غلط فردیدی‌ها بود.

او همچنین تعبیر «سوراخ کردن کلمات» را در توصیف آموزش فلسفه فردید، در همین گفت‌وگو به کار برد و اشاره کرد که فردید شاگردانی پرورش داد که همه هتاک و بددهان و متکبر هستند و کار اصلی آنها فحش جدید اختراع کردن است. همچنین سروش باعث شد تا فردید که از پیش از انقلاب بازنشسته شده بود اما به صورت استاد مدعو در دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت، دیگر نتوانست کلاسی داشته باشد. در نهایت اما ذکر این نکته ضروری است که این دو هرچند که هیچگاه روی خوش به هم نشان ندادند، اما در نقد از غرب تقریباً هم‌سخن بودند. در این زمینه می‌توان به کتاب‌های «هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید» تالیف مهم محمدمنصور هاشمی (منتشر شده توسط نشر کویر) و «سیداحمد فردید؛ زندگی‌نامه و شرح احوال و آرای انتقادی» نوشته محمد آسیابانی (منتشر شده توسط نشر ورا) مراجعه کنید.

معرفی کتاب

یکی از منابعی که در آن به جدل‌های فردید و سروش اشاره و خاطره‌ای نیز در این باب در آن منتشر شده کتاب «آینه‌های فیلسوف: گفت‌وگوهایی در باب زندگی، آثار و دیدگاه‌های استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی» به کوشش عبدالله نصری است.

این کتاب برای نخستین بار به سال ۱۳۸۰ با شمارگان دو هزار نسخه، ۲۹۰ صفحه و بهای ۱,۲۰۰ تومان توسط انتشارات سروش در دسترس مخاطبان قرار گرفت. آخرین چاپ این کتاب (چاپ چهارم) سال ۱۳۹۳، با شمارگان هزار نسخه، ۲۶۴ صفحه و بهای ۱۰ هزار تومان منتشر شد.

«آینه‌های فیلسوف» در اصل پیاده شده گفت‌وگوهایی است که عبدالله نصری با ابراهیمی دینانی در تلویزیون داشت. کتاب در چهار بخش ارائه شده است. بخش اول با عنوان «حدیث نفس» با طرح این سوال که انسان چگونه می‌تواند شرح احوال و حوادث زندگی خود را بدان گونه که در واقع تحقق پذیرفته است برای دیگران ترسیم کند؟ آغاز می‌شود که نویسنده در این بخش به تفصیل پاسخی منطقی و قابل فهم را برای مخاطب عرضه می‌کند.

بخش دوم کتاب به بیان زندگینامه و خاطراتی از دکتر ابراهیمی دینانی که خودشان نقل کرده‌اند می‌پردازد و بخش سوم آثار و ماجراهای فکر فلسفی در جهان اسلام مورد واکاوی و بررسی قرار می‌گیرد. بخش پایانی هم با عنوان اندیشه‌ها و دیدگاه‌ها، سیر فلسفه در جهان اسلام، فلسفه ملاصدرا و نوآوری‌های آن و هرمنوتیک و فهم دین را بررسی کرده و زوایای مختلف آن را به خوانندگان نشان می‌دهد. این کتاب از جمله نخستین منابعی بود که از گفت‌وگوهای ابراهیمی دینانی منتشر می‌شد. پس از آن چند کتاب دیگر نیز در گفت‌وگو با این فیلسوف برجسته جهان اسلام در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

نظر ابراهیمی دینانی درباره فردید

در کتاب ابراهیمی دینانی در پاسخ به این پرسش عبدالله نصری که «چه خاطراتی از فردید دارد و اینکه آیا برخی او را فیلسوف شفاهی نامیده‌اند، درست است یا خیر؟» می‌گوید: فیلسوف شفاهی حرف خوبی است، چون ایشان کم می‌نوشت. البته یادداشت‌هایی از او باقی مانده است. در زمان حیاتشان به من گفته بود که بیش از هزار صفحه یادداشت دارد. بعد از وفات او به بنیاد فردید که رفته بودم حواشی‌اش بر برخی از کتاب‌ها را دیدم.

حواشی ایشان بسیار زیاد است و شاید اگر استخراج شود، بیش از هزار صفحه بشود. و بیشتر هم مربوط به اتیمولوژی و ریشه لغات است. چیزهای حسابی هم در آنها هست. با توجه به اینکه مطلب کم می‌نوشت و کم منتشر می‌مرد، اصطلاح فیلسوف شفاهی درست است.

فردید به خاطر حساسیت فلسفی خود از همه بحث‌ها و نوشته‌های فلسفی داخل و خارج آگاه بود و در جریان مسائل فلسفی قرار داشت. من از این خصیصه ایشان خیلی خوشم می‌آمد که فلسفه را جدی می‌گرفت و با فلسفه زندگی می‌کرد ایشان بسیار روی مسائل حساس بود. حرف بسیار می‌زد و خیلی از امور و مسائل انتقاد می‌کرد. همانطور که در خانه نشسته بود و کمتر جایی می‌رفت با تلفن با برخی در ارتباط بود و همه اخبار مربوط به عالم فلسفه را می‌دانست. هر آنچه را در ایران در زمینه فلسفه اتفاق می‌افتاد می‌دانست. از کتاب‌هایی که منتشر شده و یا سخنرانی‌هایی که ایراد می‌شد به طریقی آگاه بود و در مورد آنها اظهار نظر می‌کرد و کمتر تایید می‌کرد و بسیار منتقد بود. در مورد خودش تفسیری می‌کرد که زشت است من اینجا نقل کنم، مرادش این بود که گوش‌هایش خیلی سنگین است.

فلسفه را زندگی می‌کرد، اما کسی را قبول نداشت

ابراهیمی دینانی در جای دیگری از همین کتاب درباره سلوک اجتماعی فردید گفته است: دکتر فردید به خاطر حساسیت فلسفی خود از همه بحث‌ها و نوشته‌های فلسفی داخل و خارج آگاه بود و در جریان مسائل فلسفی قرار داشت. من از این خصیصه ایشان خیلی خوشم می‌آمد که فلسفه را جدی می‌گرفت و با فلسفه زندگی می‌کرد. البته با برخی از موضع‌گیری‌های او مخالف بودم و متاسفانه لحنش در انتقاد از اشخاص تند بود.

من هیچ وقت شاگرد ایشان نبودم، خانه ایشان هم یکی – دوبار بیشتر نرفتم، ولی ایشان خیلی به من تلفن می‌کرد و من هم گاهی به ایشان تلفن می‌زدم. صحبت‌های تلفنی گاهی دو ساعت طول می‌کشید. در طول صحبت‌ها سیگار می‌کشید و گاهی بحث‌های ما تند و به مشاجره تبدیل می‌شد و حتی گاهی نیز ناراحت می‌شد و تلفن را قطع می‌کرد. البته برای همیشه قطع نمی‌کرد و پس از یک هفته مجدداً تلفن می‌زد. چندین بار در بحث‌های خودمان، اوقات تلخی و مشاجره پیش آمد و تلفن از طرف من یا ایشان و بیشتر هم از طرف ایشان قطع می‌شد. در اواخر عمر مرتب روابط تلفنی با من داشت. شاید حدود هزار ساعت با هم صحبت می‌کردیم.

از بعضی اشخاص از جهات دیگر گاه تعریف می‌کرد. مثلاً می‌گفت که فلانی اهل ذکر و عبادت است. در فلسفه کسی را قبول نداشت. از معاصران کسی را در فلسفه نمی‌پسندید. خیلی مشکل پسند بود و حتی فیلسوفان خارجی را هم سخت می‌پذیرفت. انصافاً اطلاع فلسفی گسترده‌ای داشت. در معارف اسلامی هم با اینکه دروس حوزوی را نخوانده بود، اما بسیاری از کتاب‌ها را دیده و در آنها تامل کرده بود. در علم اصول کتاب‌های بسیاری را می‌شناخت و از ویژگی‌های آنها یاد می‌کرد که نشانه اطلاعات ایشان بود. در زمینه ریشه‌یابی لغات هم بسیار مطالعه می‌کرد، هرچند که من با نظریات ایشان در این زمینه موافق نبودم چون می‌دیدم که زبان‌شناسان حرفه‌ای هم این مسائل را قبول ندارند.

جدلی میان سروش و فردید که کار را به دادگاه کشاند

ابراهیمی دینانی در همین کتاب خاطره‌ای را از یکی از سخنرانی‌هایش بیان می‌کند که در آن جدلی میان فردید و سروش اتفاق افتاد. خاطره ابراهیمی دینانی به این شرح است: سالی دکتر اعوانی از من دعوت کرد در مورد یک موضوع فلسفی در انجمن فلسفه سخن بگویم. آن سال درباره جایگاه کلیات در فلسفه بحث کردم. بحث من مفصل بود و چون مباحث طولانی شد، بنا شد که در هفته آینده نیز به ادامه بحث بپردازم. سخنرانی من تمام شد و به منزل آمدم. به محض رسیدن به منزل دکتر فردید به من تلفن زد و گفت شنیده‌ام که در انجمن فلسفه سخنرانی داشته‌اید و درباره کلیات بحث کرده‌اید. با تغیر و عصبانیت گفت چرا از من دعوت نکردی؟

گفتم من فقط سخنران بودم و دعوت کننده انجمن فلسفه بود و آنها باید از شما دعوت می‌کردند. ایشان گفت که نه شما باید از من دعوت می‌کردید. من گفتم وظیفه من دعوت کردن نیست، اما چون سخنرانی من هفته آینده هم ادامه دارد، لذا شما را برای جلسه آینده دعوت می‌کنم. ایشان گفت چه ساعتی سخنرانی شما شروع می‌شود؟ گفتم: ساعت پنج. گفت: هفته آینده می‌آیم.

سروش نقدهای فردید را نه نقد تئوریک که «توحش یا مالیخولیای فلسفی توام با بی‌تقوایی سیاسی و یا قانقاریای اخلاقی» معرفی کرد. سروش در همین گفت‌وگو اشاره کرده است که فلسفه را ایدئولوژیک کردن و فیلسوفان را با برچسب‌های فحش آلود از میدان به در کردن سنت غلط فردیدی‌ها بود هفته بعد که من برای سخنرانی رفتم، ایشان را دیدم که قبل از شروع سخنرانی آمده بود. پس از سخنرانی رو به جمعیت کرد و گفت هرکس سوال دارد، سوالات خود را مطرح کند، چون من سوالات بسیاری دارم و می‌خواهم بعد از شما آنها را مطرح کنم. مستمعین به احترام ایشان و با اینکه سوالات بسیاری داشتند، هیچ سوالی را مطرح نکردند و از ایشان خواستند تا سوالات‌شان را مطرح کنند. من گفتم پس شما سوالات خود را مطرح بفرمایید.

گفت: باید پشت تریبون بیایم و در آنجا سوالات خود را مطرح کنم. گفتم بفرمایید. آمدند و من صندلی خودم را به ایشان دادم تا بنشینند. دستور دادند که خودت هم اینجا بنشین. صندلی دیگری آوردند و من کنار ایشان – با اینکه این کار معمول نیست که پشت تریبون دو نفر باشند – نشستم. چند سوال مطرح کردند که جنبه صوری داشت و من به آنها پاسخ گفتم. سپس ایشان شروع به طرح مسائل خودش کرد و در واقع هدفش این بود که حرف‌های خودش را بزند. سوالات بهانه بود. صحبت‌های همیشگی فردا و پس‌فردای تاریخ و نقد تمدن غرب و بحران معرفت و وضع موجود را مطرح کرد.

به اندازه یک سخنرانی صحبت کرد. به این وسیله جلسه پایان یافت. طبق معمول به طبقه پایین انجمن رفتیم تا پذیرایی شویم. در هر دو جلسه آقای دکتر سروش هم بودند، برخی از دانشجویان به هنگام پذیرایی سوالاتی را در مورد دکتر سروش از دکتر فردید پرسیده بودند و در ضمن ضبط هم کرده بودند. ایشان هم انتقادهای تند و تیزی کرده و حتی ناسزا هم گفته بود. مطالب ایشان را نزد دکتر سروش برده بودند و ایشان عصبانی شدند و نوار را به دادگستری بردند و علیه ناسزاگویی‌های دکتر فردید شکایت کردند. من از موضوع باخبر و متاثر شدم که چرا چنین اتفاقی افتاده است. از آقای دکتر سروش خواستم که شکایت خود را پس بگیرد. خوشبختانه ایشان هم اینکار را کردند و غائله خاتمه یافت.

قسمت‌های پیشین این مجموعه را از اینجا ببینید.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار