داستان نفت در ایران، داستان غمانگیزی است. از همان روزهایی که
نفت را در جنوب کشور برایمان کشف کردند و ناکسدارسی دههها استخراج و
استفاده از آن را در مقابل سهمی ناچیز که به دولت فخیمه میداد، در انحصار
گرفت، همواره موجب تاسف همه است. از کلاهی که انگلیسیها سر دولت قاجار
گذاشتند تا روزگاری که دولت ملی مصدق را به خاطر ملی کردن آن ساقط کردند و
دکتر حسین فاطمی وزیر خارجهاش را به دلیل ارائه این تفکر اعدام کردند و
حتی امروز که عملاً تصمیمسازی آن در اختیار خودمان است، هیچگاه آن را
اندیشمندانه به کار نگرفتهایم و مواهبش را آزادانه و شادمانه صرف
نکردهایم. البته ما در این راه تنها نیستیم، لااقل من کشور نفتخیزی را
سراغ ندارم که از آغاز، این نعمت الهی را کاملاً مدبرانه به کار گرفته
باشد. ولی کشورهایی هم هستند که زود خطاهای خود را دریافتهاند و آن را
اصلاح کردهاند. نمونه بارز آن کشورهای هلند و نروژ است و نمونههایی هم که
با تاخیر روشهای خود را اصلاح کردهاند در اطرافمان و حتی در کنارههای
خلیج همیشه فارس پراکندهاند. تفاوت در درک دیرتر و بدتر از آن، عمل خیلی
دیرتر است.
از زمان مشروطه به بعد، همیشه گروهی از آگاهان اجتماعی که
میتوانستند مصالح ملی را در سطح کلان طرح کنند، موضوعاتی مثل عدم وابستگی
به نفت را در دستور کار قرار دادند. این موضوع با تشبیه نفت به خون ملت و
لزوم بهرهگیری درست از آن مطرح میشد. کمکم که دانش عمومی اقتصادی افزایش
پیدا کرد، به این نتیجه منجر شد که اساساً اطلاق درآمد به پول حاصل از
صدور نفت، امری اشتباه و غلط است.
درآمد، پولی است که حاصل فعالیتهای
اقتصادی افراد است و تا هنگامی که فعالیت اقتصادی پایدار باشد، این جریان
درآمدی هم وجود خواهد داشت. نفت منبعی است که جزیی از سرزمین ماست، یک ثروت
ملی است و بنابراین پول حاصل از فروش آن به صورت حقیقی درآمد محسوب
نمیشود، بلکه فروش ثروت ملی ماست. در واقع قسمتی از وطنمان را به فروش
میرسانیم و صرف مصارف جاری میکنیم، حقوق و دستمزد پرداخت میکنیم و...
به
مرور بحثهای جدیدی هم به آن اضافه شد. نهتنها با فروش نفت، در حال فروش
ثروت ملی هستیم، بلکه سهم نسلهای گذشته را که به آنها تعلق داشته و در
نهایت فقر زندگی کردند و از این منبع استفاده نکردند نیز استفاده میکنیم،
علاوه بر آن سهم نسلهای آینده را هم همینطور، هر ایرانی که در آینده
متولد شود، از این منبع سهم میبرد و باید بتواند از آن بهرهمند شود.
پس هم سهم گذشتگان را میخوریم و هم سهم نسل آینده را و در عین حال در حال فروش ثروت ملی هستیم.
این
فرآیند به اندازه کافی خودش ناکارآمد هست، اما بدی داستان به اینجا ختم
نمیشود به زبان ساده، این پولی که ما از فروش نفت به دست میآوریم، یک
منبع خارجی است، چون پول صدور نفت را به دلار دریافت میکنیم و آن را به
ریال تبدیل و به اقتصاد ایران وارد میکنیم. این پول به دلیل اینکه
بلافاصله مابهازای تولیدی در طرف عرضه ندارد، تنها کاری که انجام میدهد
این است که تقاضا ایجاد میکند. این پول که به هر تقدیر عادلانه یا
ناعادلانه در میان مردم تقسیم میشود، تقاضا ایجاد میکند و چون در مقابلش
عرضهای به وجود نیامده، نتیجهای جز تورم نخواهد داشت.
بنابراین فروش
نفت و صرف پول آن در امور جاری علاوه بر اینکه کار غیراخلاقی است، از نظر
اقتصادی هم اقدامی منفی و ناکارآمد است که در نهایت به افزایش تورم که
امالفساد اقتصادی است منجر میشود و نابسامانیهای زیادی که سالهاست شاهد
آن هستیم در پی این تصمیم اشتباه در اقتصاد به وجود میآید.
اولین بار
در کشورمان دولت ملی دکتر مصدق بود که درصدد برآمد، این مشکل تبلوریافته در
صحنه اقتصاد آن زمان ایران را به سامانی برساند. مسوولان دولت ملی
میگفتند نفت یک ثروت ملی است و نباید در امور جاری مصرف شود و باید از آن
در امور عمرانی و سرمایهای استفاده کرد. متاسفانه دوران دولت ملی کوتاه
بود و با پایانش، این فکر هم از میان رفت و دوباره همان روش ناصواب قبلی
ادامه یافت تا به انقلاب اسلامی رسیدیم. بعد از انقلاب بسیاری به این تفکر
پیوستند که نباید از منابع فروش نفت برای مصارف جاری استفاده کرد؛ شعار
استقلال اقتصادی، نه شرقی- نه غربی و اقتصاد بدون نفت و انتشار مقالات و
کتب متعدد نشانههای رواج چنین تفکری است.
بیماری هلندی که عامل آن صدور
نفت و استفاده از ارز حاصل از آن، در اقتصاد ملی است، سالهاست که شناخته
شده و پادزهر آن نیز در دسترس است. نفرین منابع، دولت فقیر، نوسانات
اقتصادی شدید، تورم زیاد و کار آتی اندک، حاشیهنشینی بخش خصوصی (بخوانید
مردم) و دهها عارضه دیگر، نه مشکلاتی جدیدند و نه غیرقابل پیشگیری. این
مشکل که به جرات میتوان آن را اساسیترین نابسامانی اقتصادی ملی دانست، به
آن علت بومی و ماندگار شده است که ریشه در پدیدههای اقتصادی، اجتماعی،
سیاسی و فرهنگی دارد که در این برداشت فرصت پرداختن به آن، حتی به اختصار
وجود ندارد. بگذارید برای سهولت نتیجهگیری آن را در اصطلاح «فرهنگ و
دیدگاه نفتمدار» خلاصه کنم.
ویژگی این دیدگاه تنگ و کوتاه، آن است که
نفت را یک درآمد باد آورده میپندارد که باید در حد توان آن را استخراج و
صادر کرد و با ارز حاصل از آن زندگی روزمره را چرخاند. این دیدگاه حتی شکاف
درآمدی عظیم حاصل از رفتار و پایانپذیر بودن دیر یا زود آن را، نادیده
میگیرد. صد البته که برای عموم این راهی است آسان و تنپرورانه ولی برای
گروهی اندک، بسیار سودآور.
منظر مخالف این دیدگاه، نگاهی است خردمندانه،
دوراندیش، استقلالطلب و حامل بهروزی پایدار. در این نگاه ارز حاصل از
صدور نفت، درآمد نیست. پول فروش ثروت ملی است و به همین دلیل ساده، به همه
ملت تعلق دارد. مال همه مردم ایران است به سهم برابر، و هیچ ایرانی در هیچ
کجای این سرزمین زیبا و وسیع حاضر نیست، ثروتش را بفروشد و اندوه بخرد. در
این نگاه نو، این ثروت فناپذیر و تمامشدنی باید تبدیل به ثروتی ماندگار و
سرمایهای زاینده شود که همه از سودش بهرهمند شوند و همه برای همیشه مالک
اصل فزاینده آن باشند. نهتنها جمعیت کنونی، بلکه همه آیندگانی که در این
سرزمین زاده خواهند شد، همه ایرانیان اکنون و آینده باید از آن سود ببرند و
رفاه و پیشرفت و افتخار به دست آورند.چنین نگاهی، در ابلاغیه سیاستهای
کلی برنامه پنجم توسعه شکل گرفت و برای اجرایش صندوق توسعه ملی تاسیس شد.
نحوه عمل آن هم تامین مالی سرمایهگذاریهای ارزی داخلی و خارجی، بهوسیله
بخش خصوصی و ممنوعیت دولت در استفاده از آن بود. گرچه این تدبیر درست، فقط
با 20 درصد منابع حاصل از صادرات نفت، شروع شد ولی با مکانیسمی خودکار و
فزاینده تا قطع وابستگی بودجه دولت به نفت ادامه مییافت.
آزمونی سخت
از راه رسید، قیمت نفت به دلایل گوناگون کاهش چشمگیر یافت و اداره امور با
چالش مواجه شد. متاسفانه «فرهنگ نفتمدار» هنوز آنقدر زنده و قدرتمند است
که چون از در رانده شده بود، از پنجره باز آمد. سهم صندوق کاهش چشمگیر
داشت. برای منابع آن آنقدر بندها و تبصرههای گوناگون در لایحه بودجه سال
1394 گنجانده شد که حتی منابعی چندین برابر منابع ورودی سال نیز کفاف آن را
نمیدهد، دوباره به زودی ویروس بیماری هلندی به اقتصاد کمتوان و ضعیف
ایران که طی دهه گذشته به دلیل مدیریت نابهسامان، هیچ حال و هوای خوشی
ندارد، تزریق خواهد شد و بر ناتوانیهایش خواهد افزود.
منبع: اقتصاد نيوز