کارگردانان زن همواره توانستهاند بعد از دوران طلایی هالیوود، مخاطبان را مجذوب خود کنند. ایدا لوپینو توانست در بحبوحه سیستمی که چندان به کارگردانان زن اهمیت نمیداد به یک کارگردان موفق تبدیل شود و راه را برای بسیاری از فیلمسازان زن دیگر هموار کند.
با این حال، نمیتوان انکار کرد که حتی حالا هم با وجود استعداد بینظیر کارگردانان زن، هنوز هم تفاوتها و تبعیضهای زیادی بین کارگردانان زن و مرد وجود دارد. با این وجود بسیاری از کارگردانان زن در طول دوران حرفهای خود، فیلمهای باورنکردنی را ساخته و پرداخته کردهاند که توانستهاند با گذشت زمان همچنان محبوبیت خود را حفظ نمایند.
با تمام این تفاصیل آنها نیز مانند سایر کارگردانان مرد، فیلم برتری را در کارنامه کاری خود دارند که معرف کارشان است و لذا ما در قسمت پایین میخواهیم به برجستهترین کارهای برخی از این کارگردانان اشاره کنیم.
ایدا لوپینو حرفه بازیگری را در دهه ۱۹۳۰ آغاز کرد و در دهه چهل توانست در چندین فیلم مطرح بازی کند که از جمله آنها میتوان به «سیرای مرتفع» و «راه سخت» اشاره نمود. در پایان دهه چهل، او که از نقشهایی که در آنها حاضر شده بود چندان دل خوشی نداشت، تصمیم گرفت قراردادش را با برادران وارنر لغو کند و یک استودیوی مستقل را با همسرش کولیر یانگ راهاندازی نماید. پس از کارگردانی چند فیلم نه چندان دلچسب، لوپینو توانست فیلم محبوب «مسافر بین راهی» را در سال ۱۹۵۳ تولید کند. این فیلم، فیلمی فوقالعاده مهیج است که حتی هنوز هم به عنوان یکی از شاهکارهای این ژانر شناخته میشود و به خوبی مهارت لوپینو را در عرصه کارگردانی به تصویر میکشد. او یکی از آن کارگردانانی بود که در فیلمهایش بسیاری از مسایلی را که در آن زمان به عنوان تابو قلمداد میشدند نظیر دو همسری مورد بحث قرار داد. موفقیت لوپینو در آن زمان توانست راه را برای بسیاری از کارگردانان زن هموار کند و تصور میشود که نقش او در آزادی زنان کارگردان به شدت دست کم گرفته شده است.
انیس واردا که یکبار مارتین اسکورسیزی از او به عنوان «یکی از خدایان سینما» یاد کرد، یکی از بنیانگذاران موسسات سینمایی است. این کارگردان فرانسوی که به خاطر رویکرد واقعگرایانه افراطیاش در صنعت فیلمسازی مشهور شده است، در توسعه جنبش موج نو فرانسه در دهههای ۵۰ و ۶۰ نقش بسزایی را بر عهده داشت. فیلمهای واردا رویکردی مستند مانند را دنبال میکنند و معمولا داستانی روایت گونه دارند. یکی از شناختهشدهترین فیلمهای او، «کلئو از ۵ تا ۷» است. این فیلم به روایت داستان زندگی یک خواننده جوان میپردازد که از ساعت ۵ تا ۶:۳۰ منتظر نتیجه آزمایش پزشکی خود است. این فیلم حس و حال توام با ترس این خواننده را به زیبایی هر چه تمامتر به تصویر میکشد و به بیننده ثابت میکند که معنادارترین لحظات زندگی، همانهایی هستند که هر روز و هر لحظه ساده از کنارشان میگذریم.
باربارا استرایسند یکی از ستارههای پاپ بود که توانست به درون دنیای هالیوود راه یابد. او برای اولین حضورش در فیلم «دختر شوخ» محصول سال ۱۹۶۸ توانست برنده جایزه اسکار شود و به لطف فیلمهایی مانند «تازه چه خبر دکتر جون؟» و «روزهای خوب زندگی» به یکی از محبوبترین بازیگران گیشه تبدیل شد و اما او در سال ۱۹۸۳ با پروژه منحصربهفرد خود تحت عنوان «ینتل» وارد عرصه کارگردانی شد. اما مشهورترین فیلمی که توسط استرایسند کارگردانی شده را میتوان فیلم «شاهزاده جزر و مد» محصول سال ۱۹۹۱ دانست که در آن نیک نولتی به ایفای نقش پرداخته است. فیلم در برخی از سکانسها به شدت به یک ملودرام نزدیک میشود، اما این کارگردانی هنرمندانه استرایسند و بازیهای نیک نولتی است که داستان فیلم را هدایت میکند.
لورن اسکافاریا پس از اینکه سالیان سال را تا اوایل سال ۲۰۰۰ به حرفه نویسندگی مشغول بود، اولین کار کارگردانی خود را با فیلم علمی-تخیلی «جست و جوی دوستی برای آخرالزمان» آغاز کرد که یکی از بهترین فیلمهای او درباره ستارهی دنبالهداری بود که میخواست زمین را نابود کند. پس از آن او فیلم «فضول» را کارگردانی کرد، اما شاید بتوان گفت که بزرگترین موفقیتش به فیلم «شیادان» بازمیگردد. «شیادان» به واسطه نقشآفرینی کنستانس وو و جنیفر لوپز، یه یک فیلم کاملا حرفهای تبدیل شده است. این فیلم از نظر بصری به شدت چشمگیر است در حالی که از وجود داستانی هوشمندانه بهره میبرد و شیمی بینظیر بین کاراکترها نیز به جذابیت فیلم افزوده است. در واقع فیلم «شیادان» از رویکردی متمایز بهره میبرد که مبتنی بر بینش منحصربهفرد اسکافاریا در رابطه با روابط زنانه است و لذا یکی از متمایزترین فیلمها در ژانر خود به حساب میآید.
مانند سایر کارگردانان زنی که در بالا بدانها اشاره نمودیم، گرتا گرویگ نیز کار خود را به عنوان یک بازیگر آغاز کرد و برای بازی در فیلمهایی مانند «فرانسیسها» و «زنان قرن بیستم» مورد تحسین قرار گرفت. با این حال، او در اولین تلاش خود به عنوان کارگردان برای ساخت فیلمی که «لیدی برد» نام داشت به عنوان یک کارگردان معروف به شهرت بینالمللی دست یافت.
«لیدی برد» با بازی سوشا رونان و لاری مت کالف توانست به یکی از فیلمهای برتر زمان خود تبدیل شود. «لیدی برد» که فیلمی کاملا شخصی و روشنفکرانه است، نقاط قوت گرویگ را به عنوان یک نویسنده و کارگردان نشان میدهد. او توانست در این فیلم به آنچنان تعادلی در بین کلام و بیان دست یابد که حتی کارگردانهای باتجربه گاهی در رسیدن به آن شکست میخورند. همین امر سبب شد تا فیلم او در ژانر خود به شهرت عجیبی دست پیدا کند و او را نیز به کارگردان محبوبی تبدیل نماید.
ایوا دوورنی در عرصه تلویزیون و سینما به عنوان یک فیلم شناس برجسته شناخته شده است. او اولین زن سیاهپوستی بود که توانست برای دومین فیلمی که کارگردانی کرده بود تحت عنوان «در میان ناکجاآباد»، جایزه بهترین کارگردانی را در ساندنس از آن خود کرد. فیلم «سلما» به خاطر کارگردانی هنرمندانه دوورنی و بازی ستارهای به نام دیوید ایولو به شدت مورد تحسین قرار گرفت. ریچارد روپر از فیلم «سلما» به عنوان یک درس تاریخی که هرگز شبیه به هیچ سخنرانیای نیست یاد کرد. علاوه بر این، فیلم تاثیر عاطفی داستان را بدون سانسور وحشیگری نهفته در چنین داستانهایی به نمایش میگذارد و در نتیجه به مخاطب نشان میدهد که جامعه تا چه اندازه متحول شده و باید به کدام سمت و سو پیش برود.
جزوی از یک خانواده فیلمساز بودن میتواند دلهرهآور باشد. پدر سوفیا کاپولا، فرانسیس فورد کاپولا، مردی بود که سهگانه «پدرخوانده» را ساخته و پرداخته نموده بود. از نظر هالیوود، او راه درازی را در پی داشت و به خصوص بعد از بازی خیرهکنندهاش در فیلم «پدرخوانده» جامعه سینما از او انتظارات زیادی داشتند. اما در نهایت کاپولا توانست راه خود را پیدا کند و به یک کارگردان تبدیل شود. اولین فیلم او، تحت عنوان «خودکشیهای باکره»، استعداد او را به عنوان یک فیلمساز برجسته نشان داد اما فیلم «گمشده در ترجمه» توانست او را به کارگردانی قابل احترام و مشهور تبدیل نماید. این فیلم به روایت یک داستان احساسی در مورد افزایش سن، هویت و عشق میپردازد که گویا درست برای دو بیل موری و اسکارلت جوهانسون ساخته شده است و هیچ بازیگر دیگری نمیتواند همانند آنها به ایفای این نقشها بپردازد. کاپولا برنده اسکار بهترین فیلمنامه اصلی و نامزد جایزه بهترین کارگردان شد و از آن زمان تاکنون همچنان به کار خود در این مسیر ادامه میدهد.
کاترین بیگلو از اواخر دهه ۸۰ کار خود را به عنوان کارگردان آغاز کرد و فیلمهایی مانند «نقطه فروپاشی» و فیلمهای کلاسیکی مانند «تاریکی نزدیک» و «روزهای عجیب و غریب» را کارگردانی کرد. در سال ۲۰۱۰، بیگلو اولین زنی بود که توانست جایزه اسکار بهترین کارگردان را برای فیلم هیجانانگیز خود به نام «مهلکه» که در ژانر جنگی ساخته شده بود دریافت کند. بیگلو به خاطر کارگردانی با اعتماد به نفسش توانست تحسین بسیاری از منتقدین را دریافت کند. در واقع، فیلم «مهلکه» یکی از بهترین فیلمهای معاصر است که در آن صحنههای اکشن و تسلیمناپذیر و جلوههای بصری بینظیری به چشم میخورد. این فیلم به کند و کاو متفکرانهای در رابطه با جنگ میپردازد و به تماشاگران اجازه میدهد تا خودشان نتیجهگیری کنند.
کلوئی ژائو، فیلمساز چینی الاصلی است که معمولا به خاطر فیلمهایی که خودش به صورت مستقل آنها را تولید نموده شناخته شده است. او اولین زن رنگینپوستی بود که توانست جایزه اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کند. ژائو در سال ۲۰۱۵ به واسطه کارگردانی اولین فیلم خود تحت عنوان «آوازهایی که برادرانم به من آموختند» به شهرت رسید و با ساخت دومین فیلم خود تحت عنوان، «رایدر» در سال ۲۰۱۷ توانست تحسین بسیاری از منتقدین را از آن خود کند. در سال ۲۰۱۹، ژائو توانست یکی از برجستهترین فیلمهای خود تحت عنوان «سرزمین خانه به دوشها» را با بازی فرانسیس مک دورمند تولید نماید. این فیلم مورد تمجید بسیاری از منتقدین در سرتاسر جهان قرار گرفت و بسیاری آن را بهترین فیلم سال ۲۰۱۹ دانستند. در نهایت این فیلم توانست برنده سه جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم سال شود. «سرزمین خانه به دوشها» نقاط قوت ژائو را به عنوان یک فیلمساز حرفهای به مخاطب نشان میدهد، چراکه او در این فیلم توانست حس و حال کاراکترهایش را به زیبایی هر چه تمامتر در گیر و دار رویدادهای فیلم به تصویر بکشد.
جین کمپیون ۴۰ سال تمام خودش را صرف حرفهای کرد که توانست، تحسین منتقدان را به دست آورد. آثار کمپیون که به دلیل رویکرد بصری متمایز و مضامین تکراریاش شهرت چندان خوبی ندارند، معمولا به موضوعاتی مانند آزادی زنان میپردازند و از زبان سینمایی برای به تصویر کشیدن احساسات کاراکترهای مختلف استفاده میکنند بدون اینکه حتی آنها کلمهای بر زبان آورند. پس از اینکه برخی از فیلمهای کوتاه و تلاشهای اولیه کمپیون در عرصه کارگردانی مورد تقدیر قرار گرفتند، کمپیون با فیلم «پیانو» در سال ۱۹۹۳ توانست تحسین منتقدان را در سطح بینالمللی به دست آورد. او برنده اسکار بهترین فیلمنامه اصلی و نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردان شد. «پیانو» یکی از مشهورترین آثار کمپیون به شمار میآید، البته او پس از این فیلم، فیلم «قدرت سگ» را تولید نمود که توانسته نامزد جایزه اسکار سال ۲۰۲۲ شود و شاید بتواند همه چیز را به نفع خود تغییر دهد و به بهترین فیلم کمپیون تبدیل شود. در واقع اگر کمپیون بتواند برای این فیلم، برنده جایزه بهترین کارگردان شود، یک جایزه دیگر را به لیست طولانی افتخاراتش اضافه نموده است.
منبع: screenrant