دکترمریم کاظمی
مدیرمسئول ماهنامه دنیای بازنشسته
برای نسلی که روزگاری صدای آژیر قرمز، پناه گرفتن در پناهگاه، بیبرقی، صفهای طولانی ارزاق عمومی و خبر شهادت آشنایان را تجربه کردهاند، جنگ هیچگاه به پایان نمیرسد. افراد بالای ۵۰ سال، که اکنون در دوره بازنشستگی قرار دارند، نسل خاطرهدار از جنگ هشت ساله ایران و عراقاند؛ نسلی که نوجوانی و جوانیاش با تلفات، کمبود، اضطراب و مرگ گره خورده است. حالا، در سالهایی که انتظار میرود آرامش و آسایش جانشین آن التهابها شود، جنگی دیگر در سایه تهدیدها و واقعیتهای تازه، آن خاطرات را دوباره زنده کرده است؛ جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی که هنوز تحلیلهایش داغ است، اما لرزشش به درون روان این نسل قدیمیتر هم رسیده.
در ظاهر، این جنگ تحمیلی جدید به اندازه جنگهای کلاسیک گذشته طولانی یا فراگیر نبود، اما برای کسانی که پیشتر تلخی آتش و دود را چشیدهاند، تنها یادآوری آغاز یک درگیری، کافی است تا زخمهای کهنه سر باز کنند. بسیاری از بازنشستگان، با دیدن اخبار موشکباران، حملات هوایی، یا اعلام آمادهباش، دچار اضطراب، بیخوابی، تپش قلب و حالتهای نیمهوحشتزده میشوند. آنها نیاز به صدای بمب ندارند؛ فقط کافی است صفحه تلویزیون روشن شود یا نوهشان از احتمال درگیری بزرگتر بگوید.
این موج استرس روانی، برای افرادی که در شرایط جسمی و روانی شکنندهتری هستند، میتواند آسیبزنندهتر باشد. بازنشستگان، که غالباً با مسائل سلامت مانند بیماریهای قلبی، فشار خون، مشکلات عضلانی و مفصلی، یا اختلالات خواب دستبهگریباناند، در مواجهه با بحرانهای ملی و بینالمللی، توان مقابله روانی پایینتری دارند. جنگ اخیر، با اینکه مستقیم به زندگیشان ضربه نزده، اما ترسی ناگفته از «تکرار تاریخ» را در آنها زنده کرده است.
در بُعد خانوادگی و اجتماعی نیز این نسل اغلب با تنهایی و انزوای بیشتری مواجهاند. جوانترها با سرعت از کنار اخبار رد میشوند، بیآنکه بفهمند برای مادر یا پدربزرگی که سالها پیش، با دلهره از خط مقدم نامه میگرفته، حالا شنیدن اسم یک جنگ دیگر میتواند چه اضطرابی به همراه داشته باشد. برخی از این افراد از دست دادن فرزند یا عزیزانشان در جنگ گذشته را تجربه کردهاند؛ برخی نیز خود رزمنده بودهاند و امروز با خاطراتشان تنها ماندهاند.
از طرفی، درگیریها و بحرانهای منطقهای بیتأثیر بر وضعیت اقتصادی بازنشستگان نیست. نوسان قیمتها، افزایش ناگهانی کالاها، نگرانی از آینده اقتصادی کشور، همه بر ذهن و سفره این گروه تأثیر میگذارند. بسیاری از آنان با حقوق ثابت بازنشستگی زندگی میکنند و کوچکترین آشفتگی در اقتصاد، میتواند تعادل مالیشان را بر هم بزند. جنگ ۱۲ روزه شاید تمام شده باشد، اما اثر روانی آن، همراه با فشار اقتصادی، بر قشر بازنشسته بهطور ملموسی احساس میشود.
در نهایت، آنچه نباید فراموش شود این است که امنیت روانی، درست به اندازه امنیت نظامی، مهم است. جنگها فقط در مرزها رخ نمیدهند؛ در ذهن و قلب کسانی که پیشتر جنگیده یا از دست دادهاند نیز ادامه دارند. بازنشستگان امروز، نه فقط بازماندگان یک دوران، که حاملان حافظه تاریخی یک ملتاند. اگر زخمهایشان دیده نشود، اگر ترسهایشان جدی گرفته نشود، اگر صدایشان شنیده نشود، در دوران صلح جامعهای سالم نخواهیم داشت.
بازسازی و ترمیم، تنها مربوط به ساختمانها و پایگاهها نیست؛ ترمیم روان زخمیشده نسلی که جنگ را زندگی کرده و دوباره با آن روبهروست، وظیفهای انسانی و اجتماعی است که امروز بیش از هر زمان دیگری باید به آن پرداخت.