شبهای تهران حال غریبی دارد و شب گردیهای آن، حالی عجیبتر. حتی بساط دستفروشان شبها شکل دیگری است و گپ زدن با آنها میچسبد. به خصوص وقتی که آنسوتر آتش به راه باشد و صدای گر گر زغال، موسیقی متن حرفهایت شود.
به گزارش تجارت آنلاین از قانون، یکی از نقاطی که این شبها معروف شده، زیر پل پارک وی است که همچون دیگر پاتوق کبابهای شبانه تهران یعنی سید خندان، پلچوبی، رسالت، آزادی و ... شلوغ و پر طرفدار است. ممکن است گذرتان به پارک وی افتاده باشد یا یک دفعه هوس کنید از خانه بیرون بزنید و در خلوت شبانه تا پل پارکوی گاز بدهید. آنجا بین ساعت دو شب تا چهار صبح، دود کباب و جگر به هوا میرود و شلوغ است. ماشینها پشت سر هم پارک کردهاند و آدمهایی با ظاهر و تیپ و عقاید مختلف، آمدهاند که از نیمه شب تابستانیشان خاطره بسازند. اینجا زیر پل آشنا و قدیمی تهران، بساط کبابی سیار به راه است و «سعید منصوری» مرد ۴۰ سالهای که پشت بساط ایستاده با روی باز از مشتریهایش استقبال میکند. حتی وقتی که میفهمد برای تهیه گزارش آمدهام، برخوردی متفاوت ندارد. همان است که بود... خودش هست و در حالی که سیخهای کباب و جوجه و بال و دل و جگر را به مشتریها میدهد، با هم گپ میزنیم. مشتریها، سیخهای کباب را میگیرند و میبرند تا مسئول منقل برایشان کباب کند و بعد هرجا که بخواهند از پشت میزی که آنجا گذاشتهاند تا داخل ماشین و روی جدول مینشینند و غذا میخورند. به میلههای پشت بساط، همانجایی که «سعید» ایستاده تکیه میدهم و به آدمها نگاه میکنم. مردم انگار شبها از روزها خندانترند. لااقل اینجا اینگونه است. آنهایی که آمدهاند اغلب با رفقا یا خانوادهشان هستند و میگویند و میخندند. رستوران نیست، کافه نیست، اما دنجتر و با صفاتر است و مردم انگار حال بهتری دارند. به «سعید» میگویم که کار جالبی دارید، مخصوصا که این ساعت هیچ رستورانی در تهران باز نیست. او لبخند میزند و تایید میکند و این شروع گپ وگفت ماست که آن را در ادامه می خوانید:
*چه شد که این کار را راه اندازی کردید؟
قبل از این کار صاحب رستوران بودم و پنج شعبه داشتم اما ورق برگشت و ورشکست شدم. یک سالی بیکار بودم و بعد جرقه این کار در ذهنم زده شد. یعنی تنها کاری بود که در آن شرایط به ذهنم رسید و از عهدهاش بر میآمدم.
*چرا شب را انتخاب کردید؟
روزها اصلا اجازه نمیدهند به این شکل کار کنیم. مشکلات شب کمتر است. علاوه بر آن روزها رستورانها، کافهها و اغذیه فروشیها فعالیت میکنند و مردم رغبت چندانی به خرید از ما ندارند. فضایی که ما داریم، مناسب شب است. رستورانها بسته است و به نوعی برای مردم، هم رفع گرسنگی است و هم تفریح.
*برخورد شهرداری با شما چگونه است؟
با ما نیز مثل سایر دستفروشان برخورد میکنند. گاهی میآیند و زیر بساط ما میزنند. زغال و وسایلمان را پرت میکنند. ماشینمان را میبرند. وظیفه برخورد با سد معبرتا ۱۰ شب با شهرداری و بعد از آن با پلیس است.
اگر شهرداری هم بخواهد وارد عمل شود باید با هماهنگی پلیس اقدام کند. اما کسی این قانون را رعایت نمیکند. یک شب پلیس میآید و یک شب شهرداری. تا امروز بالای ۱۰ مورد پیش آمده که بار مرا بردهاند و مجبور شدهام دوباره تهیه کنم.
*پلیس هم مثل شهرداری عمل میکند؟
در شیفتهایی که بعضی ماموران هستند ما همیشه دچار مشکل میشویم. البته مدتی است که نیامدهاند. در مجموع برخوردها کم و زیاد میشود. اما مدتی قبل حتی مرا بازداشت کردند و به دادسرای بهداشت فرستادند. آنجا به قاضی گفتم که حتی نمونه غذای من اینجا نیست که شما ببینید و بررسی کنید. قاضی، انسان خوبی بود و قرار منع تعقیب صادر کرد.
*پس حالا چگونه کار میکنید؟ به شهرداری یا پلیس هزینهای پرداخت میکنید؟
نه، هزینه که پرداخت نمیکنم. به هر حال نمیدانم، مدتی است که نیامدهاند. ارجاع به دادسرا نیز همان یک بار بود و با دستور قاضی، پرونده مختومه شد.
*بعد از آن از شما نمونه غذا نخواستند؟
نه! درست است که ما را به بهانه جرم و کار غیرقانونی بازداشت میکنند و میبرند اما شرایط اقتصادی کشور را خود مسئولان میدانند. به قول خودشان بعضی از جرایم، جرایم مشهود است اما بهخاطر شرایط بد اقتصادی باید با آن تعامل کرد.
*مواد اولیه را کجا آماده میکنید؟
سمت پونک، جایی کوچک به عنوان کارگاه آمادهسازی اجاره کردهایم. بار را روز به روز میخریم و همانجا آماده میکنیم.
*تا به حال برای مجوز اقدام کردهاید؟
اقدام کردم اما موافق نیستند. همین حالا درخواست من روی میز شهرداری منطقه سه است. نامه زدم که میخواهم یک غرفه یک در دو برای فروش غذا بزنم. اول نوشتند اقدام و بررسی و بعد گفتند نه قابل اقدام است و نهقابل بررسی. دلیلی هم برایم نیاوردند، فقط گفتند ممکن نیست؛ درحالیکه ماه رمضان در خیابان ۳۰ تیر، مجموعهای شکل گرفته بود که چند تا از این غرفهها کنار هم کار میکردند و مردم هم استقبال کرده بودند.
*وضعیت درآمد خوب است؟
شبی ۱۵۰ تا ۲۰۰ تومان سود برایمان میماند. شبی نزدیک به یک میلیون فروش داریم اما سود خالص به طور میانگین ۲۰۰ هزار تومان است.
*خسارت مالی که شبهای درگیری به شما وارد شده، چقدر است؟
از تمام این دفعات بالای ۱۰ میلیون تومان خسارت دیدهام. اینها مشکلات کار و آزاردهنده است اما چاره چیست؟
*با توجه به این مشکلات، خانواده با نوع کار شما مشکل ندارند؟
دغدغههایی که مرا آزار میدهد، آنها را هم ناراحت میکند. همین حالا به خاطر اصرار خانواده و شرایطی که در حال تجربهاش هستم، به این نتیجه رسیدم که باید نوع کار را کمی عوض کنم یا لااقل مجوز داشته باشم؛ به همین دلیل به شهرداری درخواست زدم که البته این درخواست هم هنوز روی هواست.
*بیشتر چه افرادی مشتری شما هستند؟
مشتری ثابت دارم و مشتریهای گذری. راننده تاکسیها، راننده اتوبوس، افراد شب کار، کارکنان پمپ بنزین و غیره، مشتری ثابت هستند و مشتریهای گذری هم داریم؛ چه مسافر و چه اهالی خود تهران. خیلیها بعد از ۱۲ شب، تازه گرسنه میشوند و جایی باز نیست. این افراد هم اغلب مشتری ما هستند.
*افراد نامناسب چطور؟ برایتان مشکل ایجاد نمیکنند؟
برخی اوقات افراد شبگردی که الکل یا مواد مخدر مصرف کردهاند، میآیند. مدیریت کردن این افراد سخت است؛ اگر حواسمان نباشد، مشکل ایجاد میشود. معمولا وقتی خودم هستم مشکل خاصی نیست اما اگر خودم نباشم، شده که درگیری پیش آمده باشد و بساط ما را پخش زمین کنند.
*چطور این افراد را مدیریت میکنید؟
افرادی که بخواهند کنار محل کار ما چیزی مصرف کنند، با خواهش و صحبت دوستانه و توضیح اینکه نان ما بریده میشود، مجابشان میکنم که این کار را نکنند. آنها هم اغلب گوش میدهند. اما در رابطه با افرادی که در خانه خودشان مصرف کردهاند و بیرون آمدهاند، وضع فرق میکند. باید دید حالشان چطور است. حال پرخاشگر را باید یک طور مدیریت کرد، حال لات و زورگو را طور دیگر. فاز هرکدام طور خاصی است. عدهای در نهایت میخواهند پول غذا را ندهند که میگویم نوش جانت برو. اما معمولا بعد مدتی افراد آشنا میشوند و آزار خاصی ندارند.
*مشتری های مشهور هم دارید؟
بله داریم، از خوانندهها و بازیگرها. بازیگرهای معروف تلویزیون حتی سینماییها هم میآیند. یک شب حتی اینجا فیلمبرداری بود و آقای گلزار آمد. خانم باران کوثری و سحر قریشی آمدند. آن شبها معمولا شبهایی است که اینجا شلوغ میشود.
*شما خانوادگی کار میکنید؟
خانواده نه اما افرادی که با آنها کار میکنیم، افراد معتمدی هستند که از قبل ورشکستگی در رستوران با من کار میکردند.
*اما این شایعه هست که خانوادگی کار میکنید و مناطقی مثل جردن و جاهای دیگر نیز شعبه دارید! اینگونه نیست؟
نه. شعبه که ندارم و همین یکی هست. بدم نمیآید گسترش بدهم. البته ایام ماه رمضان آش و حلیم میفروختیم و در ۶ منطقه تهران فروش داشتیم اما غیر از این ایام خیر. بساط کباب من فقط همینجاست و مناطق دیگر، افراد دیگر هستند که با هم آشنایی نداریم. اما برنامهاش را دارم که گسترش بدهم.
*با بقیه رقابت هم میکنید؟
مردم انتخاب میکنند که مشتری چه کسی باشند. نگاه میکنند ببینند کداممان از بقیه بهتر و تمیزتر کار میکنیم و غذا بهتر است، مشتری ثابت همان میشوند. بله، به نوعی رقابت میکنیم.
*اگر یک روز واقعا دیگر اجازه کار ندهند چه؟
چاره چیست؟ کار دیگری میکنم. میروم راننده اسنپ میشوم تا بعد ببینم باید چه کنم. دردسرش هم کمتر است.
*خاطره جالبی که از این شبها در ذهنتان مانده چیست؟
خیلی خاطره خوبی ندارم چون علاقهای به کار کردن در این فضا ندارم. مجبورم. شاید شبهایی که سلبریتیها آمدهاند کمی شبهای متفاوتی بوده است. افراد و مشتریها فقط میآیند و دور هم کباب میخورند و نیم ساعتی تفریح میکنند و میروند اما برای کسی که نیمه شب در خیابان با هزار اضطراب کار میکند، فضا نمیتواند چندان جالب باشد.