خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در سرویس تاریخ «انتخاب» منتشر شده بود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: متن کامل خاطرات ۷۱ تا ۷۶ (که به صورت اختصاصی در «انتخاب» منتشر میشود) در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
براى شرکت در گردهمایى آتى سالانه فرماندهان سپاه به قصر فیروزه رفتم. بعد از مراسم نظامى و خوشامدگویى آقاى [محسن] رضایى، مفصل صحبت کردم.
به دفتر برگشتم. خانم دکتر [شفیقه] حبیبى، [رییس بخش دارویی جمعیت هلال احمر] آمد. گزارش پیشرفت کار کارخانه سرنگ سازى هلالاحمر را داد و کمک بیشتر خواست.
دکتر [محسن] نوربخش و دکتر [محمدحسین] عادلى و آقایان زرینقلم و دکتر [ابراهیم] شیبانى، کارشناسان [بانک مرکزی] آمدند. گزارش کار براى طرح تک نرخى شدن ارز را دادند که ناتمام است. قرار شد براى تکمیل طرح، پیگیرى کنند.
دانشآموزان شاهد آمدند. آقاى [محمدحسن] رحیمیان، [سرپرست بنیاد شهید] گزارش داد و من براى آنها صحبت کردم. آقاى رحیمیان خواستار اعطاى پست معاونت رییسجمهور به سرپرست بنیاد شهید شد.
عصر دکتر ولایتى آمد و خبر ابراهیم صالح اخوانالمسلمین را داد، مبنى بر تصمیم اعراب براى ارجاع مسأله ابوموسى به شوراى امنیت [سازمان ملل] و در مورد سفر به نیویورک، براى شرکت در اجلاس مجمع عمومى سازمان ملل، کسب نظر کرد.
در جلسه هیأت دولت شرکت کردم. آقاى [محسن] نوربخش، خبر موافقت پنتاگون [وزارت دفاع آمریکا]، براى فروش کالا با برداشت از طلبهاى ما را داد.
سال ۱۳۷۲
خانم [ساداکو اوگانا] ژاپنى، کمیسر عالی سازمان ملل در امور پناهندگان آمد و از خدمات ایران تشکر کرد. از مرز افغانستان بازدید کرده، مىگوید روزانه دو تا سه هزار افغانى از ایران به افغانستان برمىگردند. به هر نفر بیست و پنج دلار پول و پنجاه کیلو برنج و غلات داده مىشود.
دکتر [حسن] روحانى، [دبیر شورای عالی امنیت ملی] آمد. راجع به فلسطین و شوراى امنیت و سفرش به اتریش و وضع مجلس و وزیر دارایى صحبت کردیم.
خانم [مرضیه] دباغ آمد. از افراط کارىهاى مبارزه با منکرات و نیز اشکالات صداوسیما شکایت داشت و خواست از جناح معتدل آنها به خاطر آنچه در انتخابات مجلس به سرشان آمده، اعاده حیثیت شود؛ گفتم باید حسابشان از گروه افراطى جدا شود.
آقایان [غلامرضا] آقازاده، [وزیر نفت]، [هادی] نژادحسینیان، [وزیر صنایع سنگین] و مهدى آمدند. دربارة شرکت جدیدالتأسیس سازههاى دریایى مذاکره کردیم. قرار شد فعال شود و یکى از واحدهاى پارس جنوبى به آن داده شود. به آقاى [علی محمد] بشارتى، وزیر کشور گفتم جلو افراط کارىهاى برخورد با منکرات را بگیرد.
سال ۱۳۷۳
تا عصر وقت به استراحت و مطالعه و پیادهروى گذشت. با محسن و مهدى دربارة پروژههاى عمرانى و هزینههاى اضافى ارزى در گذشته صحبت کردیم. قبل از غروب به خانه رسیدیم.
سال ۱۳۷۴
اذان صبح بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. گزارشهای مربوط به سفر را خواندم. اول وقت، چند دقیقهای قبل از ساعت هشت صبح، برای مراسم شروع سال تحصیلی، به دبیرستان سیکلاسه امام خمینی رفتیم. [آقای محمدعلی نجفی]، وزیر آموزش و پرورش هم آمده بود. ایشان صحبت کرد. مستقیماً در سراسر کشور پخش میشد. سر ساعت هشت، زنگ را نواختم و صحبت کوتاهی نمودم. سالهای قبل در تهران برگزار میشد و برای اولین بار در استان برگزار شد.
به شهرک ایثار، یکی از طرحهای ساخت انبوه مسکن رفتیم. [آقای عباس آخوندی]، وزیر مسکن و شهرسازی، بعد از مراسم رسید. مدیران توضیح دادند. طرح نُه هزار هکتاری است. ساختمان و زمین را مترمربعی بیست و پنج هزار تومان - با وام - میفروشند. من هم سیاست جدید را توضیح دادم. مردم هم جمع شده بودند؛ به احساساتشان پاسخ دادم.
به سوی سردشت پرواز کردیم. از اشنویه و پیرانشهر گذشتیم. همه جا زمینهای آباد و رودخانه، ولی عمدتاً دیمی و جنگلهای بلوط، بسیار انبوه و خوب بود. آقای سعادت، [استاندار] هم خوب همه جا را میشناسد و توضیح میداد. در سردشت، اجتماع مردم بسیار باشکوه و منظم بود. بیش از حد انتظار، ابراز احساسات خیلی شدید بود. امام جمعه و فرماندار صحبتهای خوبی کردند و سرودی عالی خوانده شد. من صحبت دلگرمکنندهای دربارة فداکاریها و لیاقتهایشان کردم؛ نسبت شهیدانشان به جمعیت، حدود هفت در هزار است که در کمتر شهری چنین است. برنامههای عمرانی را توضیح دادم. مردم واقعاً راضیاند. از یک سایت ورزشی و سالن چندمنظوره دوهزار مترمربعی در دست ساختمان بازدید کردیم.
پس از بازدید فضایی از شهر کوهستانی زیبای سردشت، به سوی مهاباد پرواز کردیم. استقبال خیابانی و اجتماع مردم مهاباد، خیلی شکوهمند و عجیب بود. ضدانقلاب کُرد، مردم را تهدید کرده بود که در مراسم شرکت نکنند و وعده انفجار داده بودند. شور و هیجان انبوه مردم، خیرهکننده بود. آقای [مُلاقادر] سهرابی، امام جمعه شهر، با بغض و گریه گفت، خدا لعنت کند آنهایی را که این مردم را بد معرفی کردهاند. معمولاً تصور میشود، مهاباد مرکز فرهنگی ضدانقلاب است و این استقبال مردم، چنین توهماتی را نقش برآب کرد. امام جمعه و فرماندار و نماینده شهر، صحبتهای گرمی کردند و بعد من سخنرانی گرمی در وفای مردم، هماهنگی آنها با انقلاب و توضیح خدمات نظام و وعده کارهای مهمتر کردم. سرود جالبی خواندند.
از آنجا به هنرستان صنعتی، برای افتتاح رفتیم. گروه سرود، سرود جالبی خواند. بعد از پردهبرداری و استماع توضیحات و بازدید از سالن کارگاه، از آنجا به ساختمان جدید دانشگاه آزاد اسلامی رفتیم. دکتر [محمد] مجدی، رییس دانشگاه که از شخصیتهای کُرد مهاباد است، با شعر خوبی از خدمات سازندگی دولت من تمجید کرد و گزارش داد. آقای دکتر جاسبی، [رییس دانشگاه آزاد اسلامی] و سپس من صحبت کوتاهی کردیم.
بعد از ناهار و نماز و استراحت، به سوی پیرانشهر پرواز کردیم. در خیابانهای شهر مهاباد، در هنگام عبور، همه جا انبوه مردم تا ساعت چهار مانده بودند که ما را ببینند و عجیب ابراز محبت میکردند. در اجتماع خیلی خوب پیرانشهر هم صحبت فرماندار و سرود بود و صحبت من6 و تعریفها و وعدهها وسپس افتتاح مجتمع فرهنگی و صحبت مدیرکل ارشاد و صحبت کوتاه من.
به سوی میاندوآب پرواز کردیم. اینجا هم انبوه عظیم جمعیت و اوج احساسات موج میزد. بخشی از مردم، از اعقاب کرمانیانی هستند که در زمان آقامحمدخان قاجار، به اینجا تبعید شدهاند و من هم یادی از آنها کردم. صحبت [آقای محسن راثی]، نماینده و [آقای زلفعلی بابایی]، فرماندار و [آقای مجتبی هریسی]، امامجمعه و سخنرانی من8 و سرود دانش آموزان. سپس همزمان چند طرح انتقال برق را افتتاح کردیم. کار مهمی است و سپس پل مهمی را بر روی زرینهرود افتتاح کردیم.
شورای اداری در سالن ورزشگاه دو هزارنفری جلسه داشت. این سالن نیز افتتاح شد. استاندار توضیحات داد و من هم صحبت مفصلی کردم. شام خوردیم و برای استراحت به فرمانداری آمدیم. بعد از مطالعه و نوشتن خاطرات، ساعت دوازده شب خوابیدم.
سال ۱۳۷۵
ساعت هشت صبح، مطابق برنامه در مهرآباد فرود آمدیم. جمعى از مسئولان براى استقبال آمده بودند. روحیه ما خیلى شاد بود؛ به خاطر دستاوردهای سفر مصاحبه کوتاهى نمودم و به منزل رفتیم. تا عصر به استراحت و مطالعه اخبار روى کامپیوتر گذشت. به دفترم رفتم. کارها را انجام دادم و به جلسه هیأت دولت رفتم. توضیحى دربارة نکات مهم سفر دادم. گفتم در اجراى قراردادها جدى باشید. لایحه معافکردن حقوق مزدبگیران از مالیات تا سقف 28 هزار تومان را تصویب کردیم.
به دفترم برگشتم. تا ساعت هشت ونیم کارهاى عقب مانده را انجام دادم. آیتالله خامنهاى میهمانم بود. گزارش نکات مهم سفر آفریقا و صحبت دربارة سفر ایشان به آذربایجان غربى و مذاکره دربارة مسایل عراق، وقتمان را پُر کرد. دیروقت به خانه رسیدم. تب و لرز شدیدى مرا گرفت و تا صبح با گلودرد شدید، ناراحت خوابیدم.
سال ۱۳۷۶
بعد از نماز صبح به زیارت رفتم. ساعت هشت صبح به کتابخانه آستانقدس رفتیم. از کارهاى بخش مرمت و بخش جراید و مجلات و سالنها و در نمایشگاه آثار فرهنگى، از بخشهاى مختلف تولیدات و خدمات فرهنگى بازدید و از اطلاع رسانى و بخش بینالمللى کردم. گفتند بنیاد پژوهشها بیش از دو هزار عنوان کتاب دارد؛ حدود ده میلیون جلد کتاب منتشر کرده است. سپس در جمع کارکنان، آقاى طبسى دربارة خدمات من صحبت کردند. دربارة اهمیت کارهاى فرهنگى آستانقدس در کل کشور سخنرانى کردم و از شخص آقاى [واعظ] طبسى تعریف نمودم.
از آنجا به میدان جدید میوه و ترهبار رفتیم که شرکت رزمندگان تأسیس کرده و توضیح طرح مهم مرکز تجارت بینالمللى را شنیدیم. تاکنون پنج میلیارد تومان هزینه کردهاند. خیلى بیش از آن سرقفلى فروختهاند. سرمایهاى براى اجراى طرح شده است. ده هزار عضو دارند. سردار شوشترى و آقاى صابرى توضیح دادند. کلنگ طرح را به زمین زدیم.
براى بازدید از طرح توسعه سیمان شرق رفتیم؛ از آن بخش خصوصى است. به زودى طرح توسعه سه هزار تُن در روز آن به بهره بردارى مىرسد؛کارخانه موفقى است. در مسیر از روستاهاى متعددى عبورکردیمکه به گرمى ابراز محبت مىکردند و بعضىها براى آب و گاز استمداد مىنمودند.
از آنجا به مزرعه نمونه آستانقدس رفتیم. در مسیر از پایگاه نهاجا [= نیروی هوایی ارتش جمهور اسلامی] عبور کردیم. آقاى پورعلى، فرمانده پایگاه همراهمان بود. وقت به نماز و ناهار و استراحت گذشت. اعضاى خانواده هم آمده بودند. عصر از کارخانه جدید تولید ماست و پنیر و سرشیر و بستنى بازدید کردیم؛ مدرن است، با ظرفیت 100 تُن شیر در روز. سپس از مزارع چغندر قند و گوجهفرنگى و یونجه و گاودارىها و اشجار بازدید کردیم؛ وضع خوبى دارد. هفت هزار هکتار است و با حدود 70 حلقه چاه و مقدارى از آب فاضلاب شهر مشهد.
به شهر برگشتیم. شب، آقاى نبیه برى، رییس مجلس لبنان براى ملاقات آمد. دربارة وضع لبنان و احتمال تشدید فشار اسراییل و همکارى بهتر اعراب و ایران صحبت کردیم. معتقد است، اسراییل در جنوب لبنان مجبور به عقب نشینى خواهد شد. توقع کمک بیشتر ایران را دارند. لوحى از مجلس لبنان هدیه داد. شام را با ما خورد و به تهران مراجعت کرد.