شاید در این 30 سال بارها به پولی برای کاری احتیاج پیدا کرده باشی تا در سایه آن رفاه خود و خانواده را تامین کنی، ولی ترجیح دادهای از بخشی از حقوق و درآمدت بگذری و برای آینده مبهمی که معلوم نیست چگونه به سراغت بیاید، پسانداز کنی.
30 سال کار میکنی و مقداری از حقوقت ماهانه را به عنوان بیمه و... کسر میشود تا ذخیرهای برای آیندهات باشد و بتوانی بخشی از مشکلات خود را با آن حل کنی اما ...؟»
اینها بخشهایی از دردلهای سالمندی است که به یکی از مراکر خدمات درمانی مراجعه کرده اما تنها توقعش که نه، حقش، یعنی حق بهرهمندی از یک برخورد خوب و انسانی، از او دریغ شده است.
تامین اجتماعی یکی از این سازمانهایی است که بر اساس آمار اعلامشده در سال گذشته بیش از 40 میلیون ایرانی تحت پوشش بیمه آن هستند، که با احتساب سرانه پرداختی به هر نفر میتوان حساب کرد چه مقدار پول ماهانه و حتی سالانه در صندوق آن برای رفاه حال بیمهشدگان واریز میشود، اما در عمل وقتی به مراکزی مراجعه میکنی که نام بامسمای ارائه «خدمت» را یدک میکشند، با این واقعیت مواجه میشوی که علاوه بر مشکلات ناشی از بروکراسی، نبود پول و... باید با روی ترش کارمندانی مواجه شوی که اتفاقا، اولا به دلیل اینکه در یک بخش خدماتی در حال کار هستند و دوم به ازای کاستن از بار مشکلات بروکراتیک، دستکم موظفند با روی خوش به شما جواب دهند؛ به ویژه اگر سالمندی باشی و تنها امیدت همین خانه باشد.
اما واقعیت این است که برخورد بد برخی کارمندان این مراکز درمانی و تامین اجتماعی که البته پیش از مردم، خود مسئولان مربوطه باید مدعی آنها شوند؛ چون کل خدمات یک سازمان و نهاد خدمتی را زیر سوال میبرند، به گونهایست که گویی از جیب خود خرج میکنند یا رایگان به مردم خدمت ارائه میدهند.
تصور کنید خانم سالمندی را که پس از 45 دقیقه در صف ایستاده تا از پذیرش یکی از این مراکز نوبت بگیرد. عصازنان خود را به باجه رسانده و خطاب به یکی از اعضای پذیرشکننده گفته «ببخشید دکتر امروز هست؟» و خانم پذیرشکننده بدون آن که سرش را بالا بیاورد عبوسانه پاسخ داده: «امروز نمیآد. » پیرزن عصایش را در دست جا به جا کرده و در حالی که معلوم است دیگر توان ایستادن ندارد، ادامه داده : « پس من چکار کنم خانم؟ از راه دور از قیامدشت اومدم لطفا راهنماییام کنید» اما متاسفانه جواب پذیرشکننده عرق شرم را به چهره این سالمند عزیز نشانده که «میخوای شب ببرمت خونم، ازت پذیرایی کنم، صبح بیارمت اینجا بهت وقت بدم، برو خانوم.»
این یک نمونه از بیاحترامی به سالمند زحمتکشی است که 30 سال کار کرده به امید این روزها. یا بیحوصلگی پیرمردی که با یکی از پذیرشکنندگان درگیری لفظی پیدا کرد و باعث شد پای حراست درمانگاه به میان بیاید. یا افراد زیادی که باید از ساعت 6 برای نوبتگیری به این مراکز بیایند و آخر سر نیز به دلیل کمبود نوبت بروند و روز دیگر بیایند و یا کسی که باید از ساعت 6 تا 10 - 11 بنشینند تا دکتر کارهای جراحی و ... را انجام دهد و بعد بیاید در عرض چند دقیقه چند بیمار را ویزیت کند، بدتر از همه این که برخی پزشکان منتظر پایان حرف بیمار برای شنیدن دردهایشان نمیمانند و دارو مینویسند و خدانگهدار...
صفهای گرفتن دارو توسط داروخانههای این مراکز نیز با صف زمان پذیرش یکی شده و بعضا یک ساعت وقت مردم را میگیرد..
این روزها از تکریم ارباب رجوع و طرح تحول سلامت زیاد سخن به میان میآید و انصافا هم اگر سری به خیلی از مراکز درمانی و خدماتی مرتبط بزنید میتوانید تحول را در امکانات و نوع خدمات ببینید؛ اما همانگونه چند روز قبل وزیر محترم بهداشت با جمله «شرمنده مردم هستیم» به خوبی به این موضوع اشاره کرد، یک مشکل بزرگ همچنان در جای خود باقیست ؛ مشکلی که اگر حل شود، حتی قادر به پوشاندن جای خالی برخی امکانات نیز هست و آن همان عدم برخورد محترمانه با خدماتگیرندگان مخاطب این مراکز خدماتی است. بنابراین به نظر میرسد با وجود همه تلاشها و در کنار قدردانستن توجهات و زحمات اکثریت مسئولان و کادر این مراکز که خود با انبوه مشکلات مواجهند، در طرحهای اصلاحی باید روی تکریم ارباب رجوع، نه روی کاغذ که در عمل، بسیار بیشتر از این کار شود تا هم زحمات دیگران نادیده نشود و هم دردی بر دردهای مردمی که عمدتا از اقشار ضعیف جامعه هستند، اضافه نشود.
و سعدی علیه رحمه در آن حکایت زیبا چه موشکافانه به تاثیر «روی خوش» اشاره میکند، آنجا که نیازمندی برای دریافت کمک به در خانه توانمندی رفته اما توانمند چنان ترشرو است که نیازمند میگوید « عطایش را به لقایش بخشیدم». حال اگر فرد بازنشستهای در واقع برای استفاده از اندوخته دوران جوانی خود به مرکز درمانی یا خدماتی مراجعه کند و با روی ترش مواجه شود دیگر چه باید گفت؟ زیرا کوچکترین حق این فرد دریافت یک خدمت با احترام و بدون هیچ منتی است.