مذاکرات اتمی که به ثمر نشست؛ «فصل انتظار»، درباره آنچه «فردای توافق» بود؛ آغاز شد. نخست، طرفین توافق، به توضیح دستاوردهای خودشان از توافق پرداختند و سپس مخالفین در هر طرف نسبت به واقعی بودن آنچه «دستاورد» خوانده شده، تشکیک کردند. در ایران، دولت منطق درستتری را - به نسبت طرف مقابل - در تشریح دستاوردهای توافق، به خرج داد. رئیسجمهور روحانی، دستاورد مهم توافق را نمایش توان کشور در برداشته شدن تحریمهایی دانست که به شکل کاملا ظالمانه، زندگی مردم را هدف گرفته بود.در واقع، کشورهای مقابل ما ظاهرا در حال مبارزه با «دولت» بودند اما «ملت» را هدف گرفته بودند. ملت، گروگانِ دشمنان دولت شده بود و ضرورت داشت که «دولت»، گروگانی را که در دست دشمنانش داشت؛ آزاد کند. و دولت در این مذاکرات چنین کرد. رئیسجمهور روحانی در تشریح دستاوردهای توافق، به درستی اظهار داشت که دولت توانسته است در این مذاکرات، تعدی صورت گرفته به حقوق ملت را خنثی کرده و به آن فیصله دهد. در واقع اتفاقی که به درستی افتاده بود این بود که دولت، با پس گرفتن گروگانی که در دست دشمن داشت؛ قوی تر شده بود. مثل قهرمان اساطیری «هومر» که از آتن به اسپارت لشکر کشیده بود تا ملکه آتن را از دست اسپارتیها به درآورده و آن را به آتن بازگرداند. وقتی نیز که او چنین کرده بود؛ قهرمانیاش نه صرفا به دلیل «بهبود اوضاع» بلکه به واسطه پهلوانیای بود که در برابر تعدی به «ناموس آتن» از خودش به خرج داده بود. قدرت آتن، به اسپارت، تحمیل شده بود و نیز گروگان آتنی آزاد شده بود و اینها همه شایستهی عنوان «فتح» و «پیروزی» بود.
بلافاصله بعد از حصول توافق، طرف مقابل ما، در تشریح دستاوردهای توافق برای خودش، به عقب نشاندن ایران از توانایی ساخت «سلاح اتمی» اشاره کرد و وقتی از مخالفین داخلی خودش شنید که چنین دستاوردی، «تحصیل حاصل» بوده است و برای آن هزینه گزافی پرداخته شده است؛ در برابر این انتقاد، به گزافهگویی متوسل شد و گفت که «گروگان همچنان در دست ماست». منظور او از گروگان، «تحریم»ها و اقتصاد ایران بود. بعد هم اسم این گروگانگیری خیالی را گذاشت «مکانیزم ماشه». غافل از اینکه، ماشه یک تفنگ خالی، تنها مصرف یک اسباب بازی را دارد. ماشه، وقتی ماشه بود که چکاندنش اثری داشت. اگر ماشهای در کار بود، باید آن وقتی چکانده میشد که حریف در هماورد رودر رو حاضر بود. وقتی، پهلوان آتنی، شجاعت به خرج داده و تا اسپارت برای پس گرفتن گروگانش آمده و آن را پس هم گرفته، یعنی تفنگ رقیب را خالی کرده و ماشه بیاثر شده است. از این به بعد، صحبت از ماشه، مصداق «خالی بندی» است.
عجیب آنکه در داخل نیز مخالفان توافق، به همین حربه دشمن متوسل شدهاند. آنها نیز «بحران اقتصاد ملی» را گروگان گرفتهاند تا احتمالا در وقت مقتضی، آن را بر سر توافق و دستاوردهای واقعی آن، حوار کنند. مخالفان داخلی از همین حالا میگویند، آنچه به دست آمده است دردی از اقتصاد داخلی دوا نخواهد کرد. البته آنها احتمالا درست میگویند. نگارنده پیش تر نیز گفته است که درمان قطعی «اقتصاد بیمار» ایران، نه در لوزان و وین، که در تهران است. آنچه که در وین برای اقتصاد ملی به دست آمده است؛ صرفا آزاد کردن اقتصاد از گروگانگیری دشمن است. بعد از آن هرچه بر سر اقتصاد ملی بیاید، گلی است که خودمان بر سر آن زدهایم! اما چرا گمان کنیم که بیان این حرف و تشکیک دربارهی آثار و تبعات اقتصادی توافق، به معنای دست کم گرفتن توافق است؟ مهم آن است که گروگانی که آزاد شده باشد؛ دیگر گروگان نیست. مهم آن است که دیگر چماق تعدی و تجاوز به حقوق ملی درکار نیست. و این قدرتی است که «توافق» به ارمغان آورده است. قدرتی برای اقتصاد، فرهنگ، علم و سیاست ما. عصر توافق، بیش از آنکه «عصر پساتحریم» باشد؛ «عصر پهلوانی» است. عصر شکست دادن حربه تحریم و تعدی است. همه میدانیم که تنها دشمن اقتصاد ملی ما «تحریم» نبوده و نیست. مهم اما آن است که حالا «اقتصاد ملی»، از دست گروگانگیران آزاد شده است. حالا کلید ساختن اقتصاد ملی و نجات آن از آثار تخریبهای گذشته، در دست خودمان است. اینکه کلید ما به قفل اقتصاد ملی بخورد یا نه، ربطی به قضاوت درباره توافق ندارد. همانطور که کسی حق ندارد با دیدن وضعیت اسفبار فعلی «خرمشهر» و «آبادان»، دستاوردهای دفاع هشت ساله و رشادتهای جهانآراها را در آزادسازی این زمینها به هیچ انگارد؛ هیچ کس نیز نباید ارزیابی اهمیت کار «ظریف» و همکارانش و اهمیت توافق در تثبیت و تقویت قدرت ملی را به سرنوشت اقتصاد کشور بعد از توافق، گره بزند. توافق، هرگز گروگان اقتصاد نیست.