تابستان گذشته عکسی از بانوی اول سوریه در شبکههای اجتماعی دست به دست شد. در آن زمان نیروهای دولتی در شمال غرب سوریه در حال نبرد برای بازپس گیری اراضی از آخرین مقاومت شورشیان بودند. در تصویر اسما اسد شوهرش بشار و سه فرزندشان بر فراز تپهای دیده میشدند. باد در حال وزش بود و سربازان استتار شده در کنار آنان ایستاده بودند. بشار با پیراهن یقه دار باز لباسی پوشیده بود که برای جمع کردن فرزندانش برای رفتن به پیاده روی روز تعطیل مناسبتر از سرکوب شورشیان به نظر میرسید. اسما سفتتر ایستاده بود و دست هایش را کنارش قرار داده بود. او شلوار جین سفید پوشیده بود و عینک آفتابی هوانوردی را بر صورت داشت که بیشتر مورد علاقه مردان قدرتمند خاورمیانه است. او در مرکز عکس قرار داشت و بشار رئیس جمهور سوریه به طرز عجیبی از شانهاش آویزان شده است.
به گزارش فرارو به نقل از اکونومیست؛ آرامش منظره پشت اسما فریبنده به نظر میرسید. ده سال پس از بهار عربی که در جریان آن میلیونها نفر در سراسر خاورمیانه علیه رژیمهای شان قیام کردند خاندان اسد حاکم بر سوریه قدرت را حفظ کرده اند البته با هزینهای وحشتناک.
نیمی از جمعیت سوریه خانه و کاشانه شان را ترک کرده و بزرگترین بحران پناهجویان را از زمان جنگ جهانی دوم به این سو به وجود آورده اند. در سرتاسر جهان عرب رویاهای امیدبخش یک دهه پیش درهم شکسته شده است، اما هیچ کجا خونینتر از سوریه نیست. اسما، اما امروز از هر زمانی قدرتمندتر است.
بانوی اول پر زرق و برق که فکر میکرد اصلاحات اجتماعی در سوریه امکان پذیر است اکنون مادری برای ملت محسوب میشود. او در حالی که سربازان شوهرش در حال سرکوب شورشیان بودند با بیماری سرطان مبارزه کرد.
اسما در ابتدا بسیار انگلیسی به نظر میرسید و این گونه به نظر میآمد که قصد داشت با سوریه کاری نداشته باشد. سال گذشته، دولت آمریکا اسما را به عنوان یکی از "بدنامترین سودجویان جنگ" توصیف کرد. اکنون زمزمههایی شنیده میشود که او میتواند روزی جانشین همسرش به عنوان رئیس جمهور شود. اسما اسد مطمئنا راه درازی را از خانهای بریتانیا که در آن بزرگ شده بود طی کرده است.
این یک شروع بعید برای همسر یک رئیس جمهور بود. "اسما الاخرس" در سال ۱۹۷۵ میلادی در اکتون منطقهای غیرقابل توصیف در غرب لندن و در همسایگی محلههای بسیار ثروتمندتر به دنیا آمد. والدین او مانند اکثر مردم سوریه مسلمان سنی بودند. آنها گروه غالب در سوریه بودند تا دهه ۱۹۶۰ میلادی زمانی که یک فرقه کوچک و به حاشیه رانده شده به نام علویها کودتا کردند.
حافظ اسد پدر بشار بخشی از آن کودتا بود و در سال ۱۹۷۰ میلادی رهبری سوریه را در دست گرفت. والدین اسما در دهه ۱۹۷۰ در جستجوی فرصتهای بهتر به لندن رفته بودند. خانواده اش در تبعید نیز مذهبی باقی ماندند. پدرش در نماز جمعه شرکت کرد و مادرش تنها پس از ازدواج اسما حجاب خود را کنار گذاشت. دوستان خانوادگی اسد محیط خانواده اسما را از نظر فرهنگی محافظه کار توصیف کردند. اسما در مدرسه ابتدایی محلی کلیسای انگلستان به نام اِما شناخته میشد. یکی از همسایگان شان به خاطر میآورد: "به سختی میتوانستید بفهمید که او یک سوری است".
به نظر میرسید او برای زندگی در میان نخبگان ثروتمند لندن مقدر شده بود. اسما در نوجوانی به کوئینز کالج یکی از قدیمیترین مدارس خصوصی دخترانه بریتانیا قدری پایینتر از مطب پزشکی خصوصی پدرش در خیابان هارلی رفت. او مدرک خود را در رشته علوم رایانه از کینگز کالج لندن دریافت کرد جایی که هم دوستان و هم مخالفانش از او به عنوان فردی باهوش و سخت کوش یاد میکردند.
هیچ کس به یاد نمیآورد که او علاقهای به خاورمیانه از خود نشان داده باشد. او برای دیدار با خویشاوندان اش به دمشق میرفت و عمده وقت خود را کنار استخر در هتل شرایتون میگذراند. زمانی که در بانک سرمایه گذاری جی گی مورگان مشغول به کار شد به گفته مدیران ارشد آنجا اسما فردی "مودب" و "مطیع" بود که کت و شلوارهای سیاه و سفید میپوشید. اسما در حوزه ادغام و تملک (تجربهای که بعدا در سوریه مفید واقع شد) تخصص داشت. او با یک بانکدار عجیب و غریب قرار ملاقات داشت و حتی با پیشنهاد ازدواج از سوی او مواجه شد. اسما علیرغم دستمزد فراوانی که دریافت میکرد تا زمانی که در لندن مشغول به کار بود به زندگی با والدین اش ادامه داد.
سحر مادرش برای اسما نقشههای بلندپروازانهای داشت. عموی بزرگ او به حافظ اسد کمک کرده بود تا قدرت را به دست گیرد. سحر از این ارتباط برای استخدام در سفارت سوریه در لندن استفاده کرد. این ارتباطات زمینه ساز آشنایی بشار و اسما شدند.
بشار در سایه پدر بزرگ شد و تنها یکی از شش خواهر و برادر بود که در خارج از کشور تحصیل کرد. بیزاری بشار از خون باعث شد که در چشم پزشکی یکی از رشتههای پزشکی کمتر معتبر تخصص پیدا کند. "ادموند شولنبرگ" از اساتید وی میگوید بشار در تخلیه کیست مهارت داشت. باسیل برادر بزرگتر بشار در ارتش سوریه خدمت میکرد و به دلیل علاقه به خودرو و زنان معروف بود.
افراد نزدیک با بشار اسد میگویند او سخت کوش و وقت شناس بود هر روز به کالج میرفت و علاقهای به خشونت نداشت. او چای سبز مینوشید و در شهر پرسه میزد. هم چنین به موزیکهای فیل کالینز نیز علاقه داشت. بشار برخلاف پدرش که لهجه دهقانان سوری را داشت با لحن ظریف مشابه نخبگان دمشقی صحبت میکرد. البته بشار نیز به زنان علاقه داشت، اما انتخاب همسر آینده اش تنها برعهده او نبود. هنگامی که باسیل در سال ۱۹۹۴ میلادی در جریان یک سانحه رانندگی جان خود را از دست داد (بر اساس گزارشها هنگام مسابقه با مرسدس بنز خود به سمت فرودگاه دمشق) سرنوشت خاندان اسد ناگهان بر دوش بشار افتاد.
زمانی که حافظ اسد در ژوئن ۲۰۰۰ میلادی درگذشت بشار هنوز مجرد بود. او دو ماه بعد پس از برگزاری یک انتخابات ساختگی رئیس جمهور شد. در این مرحله اسما به مدت دو سال در جی پی مورگان مشغول به کار بود. ناگهان او به مدت سه هفته بدون اطلاع قبلی ناپدید شد.
حافظ در زمانی که اسما در پایان سال ۲۰۰۰ میلادی به دمشق نقل مکان کرد فوت کرده بود، اما میراث او در همه جا حضور داشت از معماری به سبک شوروی گرفته تا بیلبوردهای تبلیغاتی ستایش آمیز که تصویرش روی آن نقش بسته بود. حمایت حافظ اسد از سازمانهای به زعم دولتهای غربی تروریست در سراسر منطقه باعث قطع ارتباط سوریه با غرب شده بود. صعود بشار فرصتی برای از سرگیری روابط بود.
بشار در سخنرانی تحلیف خود متعهد شد که با فساد مبارزه کند و اجازه برگزاری انتخابات چند حزبی واقعی را بدهد. بلافاصله پس از آن او یکی از بزرگترین زندانهای کشور را تعطیل کرد. مردم در کافههای دمشق با احتیاط شروع به بحث در مورد مسائل سیاسی کردند.
اسما همسر امیدوار کنندهای برای رهبر جدید سوریه به نظر میرسید. ملکه رانیا در اردن، موزا در قطر، و حتی پرنسس دایانا در بریتانیا همگی به عنوان الگوهایی برای این که چگونه یک بانوی اول پر زرق و برق ممکن است به نیرویی برای اصلاح کشورش تبدیل شود عمل کرده بودند. حزب سکولاریست بعث سوریه در مقایسه با سایر کشورهای عربی نیز بیشتر پذیرای زنان در نقشهای عمومی و دولتی بود.
با این وجود، "انیسه مخلوف" مادر بشار از او خواسته بود در داخل خانواده ازدواج کند تا سلسلهای طولانی مانند سعودیهای عربستان ایجاد کند. حتی برخی از اعضای خانواده باور داشتند بشار به دلیل ازدواج با یک دختر سنی مقام ریاست جمهوری را از دست خواهد داد. مادر بشار نتوانست مانع ازدواج بشار و اسما شود و تصمیم گرفت آن را پنهان کند. هیچ بولتن خبریای در مورد این رویداد وجود ندارد و هیچ عکس رسمیای منتشر نشد. بارها به اسما گفته شده بود کار او فرزندآوری به عنوان وارث برای بشار است و باید از رسانهها دور بماند و خبرساز نباشد. انیسه مخلوف مادر اسد اصرار داشت تا لقب "بانوی اول" برای او حفظ شود. رسانههای دولتی از اسما به عنوان "همسر رئیس جمهور" یاد میکردند و هیچ کس او را در خیابان نمیشناخت.
او سالها زندگی خانگی اسفباری در داشت. "ایمن عبدالنور" مشاور پیشین بشار میگوید خاندان اسد از اسما نفرت داشتند و سالها او را در خانه نگه داشتند. اسما در آن زمان هنوز به زبان عربی تسلط نداشت. اصلاحات بشار به ویژه از سوی متحدان سابق پدرش، با موانعی مواجه شد.
در عرض چند ماه مشخص شد که وعدههای اصلاحات بشار سست بوده و تا حدی برای تقویت حمایت از جانشینی اش مطرح شده بود. یکی از افراد نزدیک با بشار میگوید: "او دقیقا همان چیزی را که میخواستید بشنوید به شما میگفت و سپس هیچ کاری انجام نمیداد. او خیلی زود از سخنان اش عقب نشینی کرد. دانشگاهیان به زندان افتادند. پوسترهای بشار حتی بزرگتر از پوسترهای پدرش نصب شدند. حق تشکیل اجتماعات عمومی به حدی محدود شد که زوجها مجبور بودند برای برگزاری مراسم عروسی در هتل مجوز دولتی بگیرند".
امیدها به تغییر سوریه بارها از بین رفت. پس از حملات ۱۱ سپتامبر بشار امکاناتی را در اختیار آمریکاییها قرار داد تا از تروریستهای مظنون بازجویی کنند. این موضوع باعث شد بسیاری از سلفیهای تکفیری به سوی مرز سوریه اعزام شوند تا از شورش عراق علیه امریکاییها حمایت کنند.
در حالی که بشار قدرت خود را تثبیت میکرد اسما وظیفه شناسانه نقش مادری را ایفا مینمود. او سه فرزند به دنیا آورد که دو فرزندش پسر بودند. او هنوز شبیه یک بانکدار بی حوصله لباس میپوشید. تنها زمانی که او تیتر اخبار میشد هنگام انجام سفرهای خارج از کشور بود. حتی در آن زمان نیز مادر شوهرش عصبانی میشد.
پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر وقت لبنان وضعیت برای اسما تغییر کرد. انگشت اتهام دولتهای غربی به سوی حکومت سوریه بود. در اینجا بشار اسد به همسر بریتانیایی خود نیاز داشت، زیرا گمان میکرد او ممکن است بتواند دولتهای غربی را آرام کند. او به اسما وعده لقب "بانوی اول" و ساکت کردن انیسه را داده بود. در اینجا بود که اسما در نهایت اصطلاحا صاحب یک صندلی دور میز شد.
دو ماه پس از ترور حریری در آوریل ۲۰۰۵ میلادی اسما در مراسم خاکسپاری پاپ ژان پل دوم در کنار همسرش ایستاد. آن زمان لحظهای مهم برای این زوج بود. اسما تا پیش از آن به حاشیه رانده شده بود. در آن زمان به گفته افراد مطلع اسما در خانه نیز نقشی ملایم برعهده داشت. اسما علاقهای به خدمتکار نداشت و به گفته افراد آشنا، در آن زمان زندگی سادهای با بشار داشت.
با این وجود، پس از مدتی آرایشگران به موهای اسما رسیدند. ناخن هایش را مانیکور کرد. اگرچه او و بشار حلقه ازدواج نداشتند، اما عقیقهای سلطنتی به گردنشان آویزان بودند. دیپلماتهای سوری میگویند او به خرید کفش اعتیاد داشته است و لباس هایش را از بهترین فروشگاههای لندن میخرید.
فکر بشار درست از آب درآمد و نشریات غربی از اسما به نیکی یاد کردند. در سفرهای اروپایی از او به عنوان فردی "مدرن" و "پیچیده" یاد میشد. پروژه بعدی اسما خود سوریه بود. پس از دههها کنترل دستوری اقتصاد و محدودیتهای واردات او قصد داشت سوریه را جوان کند. اسما شوهرش را با اصطلاحات مالی آشنا کرد و و برای باز شدن بخش بانکی به روی شرکتهای خصوصی و خارجی فشار آورد. او میخواست دمشق را به یک دبی منطقهای تبدیل کند: یک پناهگاه مالیاتی عاری از کنترلهای مالی.
با این وجود، اصلاحات اقتصادی به ضرر منافع قدرتمندان سوریه از جمله "رامی مخلوف" پسر دایی اسد بود که بیش از نیمی از اقتصاد سوریه را کنترل میکرد. اسما نتوانست به اندازه کافی صاحبان کسب و کار سوریه را به سوی خود جذب کند و آنان تا حد زیادی در حوزه نفوذ مخلوف باقی ماندند. اسما به زودی راه جدیدی برای گسترش نفوذ خود پیدا کرد. او در فعالیتهای خیریه شرکت میکرد. هدف او جذب سوریهای انگلیسی زبان مقیم خارج از کشور و مقامهای سابق سازمان ملل برای فعالیتهای خیریه و تعامل بیشتر با خارجیها بود. اسما هم چنین درصدد جذب گردشگر برای سوریه بود. او در این زمینه از متصدیان موزه لوور و کارکنان موزههای بریتانیایی استفاده کرد. یک خط راه آهن جدید برای اتصال دمشق به شهرهای باستانی آشوری در شمال شرقی توسعه نیافته برنامه ریزی کرد.
دیپلماتهای غربی در اغلب موارد از ایدههای اسما حمایت کردند. او اتحادیه اروپا، سازمان ملل متحد، بانک جهانی و قطر را مجذوب خود کرد و میلیونها دلار برای تامین مالی چشم انداز خود به دست آورد. بشار نیز خرسند بود و میگفت: "این گونه با افراط گرایی از طریق هنر مبارزه میکنیم".
اسما کارکنان شرکتهای روابط عمومی در بریتانیا و امریکا را استخدام کرد تا وجهه مثبتی از خود و سوریه نشان دهد. آنان با نمایندگان پارلمانهای سراسر جهان دیدار داشتند تا کارهای خوب اسما را مورد تحسین قرار دهند. افراد مشهور از جمله آنجلینا جولی، برد پیت و استینگ به دمشق آمدند. همان طور که ستاره اسما در حال صعود بود وجهه بین المللی سوریه نیز رو به بهبود بود. مقامهای امریکایی به ویژه پس از پیروزی اوباما در سال ۲۰۰۸ میلادی بازدید از دمشق را آغاز کردند. فرانسویها همدلتر بودند.
با این وجود، همه چیز از دسامبر ۲۰۱۰ میلادی تغییر کرد. چند روز پس از سخنرانی اسما در آکادمی دیپلماتیک بین المللی اندیشکدهای در پاریس در این باره که چه تغییراتی در سوریه در حال رخ دادن است یک سبزی فروش تونسی خود را به آتش کشید و آتش بهار عربی و قیام در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه را برافروخت. در آن شرایط قدرت نرم و کفشهای پاشنه بلند اسما اسد برای بقای حکومت خاندان اسد کافی به نظر نمیرسید. تظاهرات گسترده در قاهره موجب سرنگونی "حسنی مبارک" دیکتاتور سه دههای مصر شد. موج انقلاب غیرقابل توقف به نظر میرسید.
سپس در شبی در ماه فوریه دانش آموزان مدرسه روی دیوار در درعا نوشتند: "دکتر بعدی نوبت شماست". دانش آموزان مسئول نوشتن آن دیوار نوشته بازداشت و شکنجه شدند. اعتراضات به درگیری با نیروهای حکومتی انجامید. در واشنگتن سفیر سوریه به بشار کمک کرد تا یک سخنرانی برای اعلام اصلاحات جدید تهیه کند. بشار اعلام کرد: "سوریه با یک توطئه بزرگ روبرو است" و انتظارات را مخدوش کرد. او فیلم تیراندازی نیروهای امنیتی به معترضان را "اطلاعات جعلی" نامید. او درخواستهای اصلاحات را رد کرد و گفت که آن درخواستها پوششی برای یک توطئه خارجی نامشخص هستند.
پس از سخنرانی بشار اسد، تعداد و ابعاد تظاهرات هر هفته افزایش یافت و پس از نماز جمعه برگزار میشد. سوریه درگیر چرخهای از خشونت شد. نفوذ ژنرالهای ارتش سوریه، روسای اطلاعات و حزب بعث در ده سال گذشته کاهش یافته بود، اما اکنون با روحیهای انتقام جویانه برگشته بودند. انیسه مادر بشار نیز خواستار واکنش قاطعانهتر او شد و به او گفت مشابه سرکوب شورش حما توسط حافظ اسد او نیز باید با مشت آهنین پاسخ دهد.
این وضعیت پایان رویاهای اسما بود. مراسم افتتاح دوباره موزه ملی و پروژههای فرهنگی او لغو شدند. مشاوران خارجی نیز سوریه را ترک کردند. غربیهایی نیز که از سوریه بازدید میکردند افرادی با وجهه منفی، چون "نیک گریفین" سیاستمدار راست افراطی بریتانیا بودند.
بشار اسد خطی تندروانه را در پیش گرفت و در سخنرانی دوم خود در ماه ژوئن معترضان را به "میکروب" تشبیه کرد. اسما از زمان شروع اعتراضات به سختی در انظار عمومی ظاهر شده بود و گمانه زنیها را برانگیخت. آیا او زندانی شرایط بود یا از اقدامات شوهرش حمایت میکرد؟ شاید حتی به خارج از کشور فرار کرده بود؟
افرادی که در روزهای اولیه بحران با اسما به طور خصوصی صحبت کردند، میگویند که او به شدت به خط رسمی پایبند بود: قیام یک توطئه خارجی بود. با این وجود، برخی میگویند اسما از مشاهده شدت عمل بشار در سرکوب معترضان وحشت زده شده بود. شایعاتی بود که اسما رفته است. برخی میگفتند او خواستار رفتن به لندن شده بود، اما پس از مخالفت حکومت با همراه بردن فرزندان اش سفر را لغو کرد. اسما ماهها مصاحبه نکرد.
اسما بدون ایفای نقش عمومی به زندگی خود در خانه پرداخت. او ۲۵۰۰۰۰ پوند خرج مبلمان کرد و برای دور زدن تحریمها آرایشگرش را برای خرید به دبی فرستاد. اسما به شوخی از خود به عنوان "دیکتاتور واقعی" در خانواده اسد یاد کرد.
هنگامی که انیسه مادر بشار در فوریه ۲۰۱۶ درگذشت اسما قدرتمندترین رقیب خود را از دست داد. اسما در سال ۲۰۱۸ میلادی به سرطان سینه مبتلا شد. وقتی موهایش ریخت با روسریهای شیک در عکسها دیده شد که همزمان آسیب پذیری و قدرت او را نشان میداد استعارهای از مبارزه شوهرش علیه شورش. یکی از مصاحبه کنندگان تلویزیونی گفت: "پیروزی شما بر سرطان را تبریک میگویم". اسما پاسخ داد: "متشکرم و امیدوارم به زودی پیروزی سوریه را جشن بگیریم".
اسما تلاش آگاهانهای انجام داد تا بریتانیایی بودن خود را پنهان کند. او به قدری روی زبان عربی خود کار کرد که حتی سوریها دیگر نمیتوانستند لهجه انگلیسی را تشخیص دهند. او درخواستهای مصاحبه رسانههای غربی را نادیده گرفت و صرفا پیشنهادهای رسانههای روسی و محلی را پذیرفت. اگرچه اسما به غرب پشت کرده بود، اما تسهیلات اش از طریق کمک کنندگان بین المللی هم چنان ادامه داشت. درآمد موسسه خیریه او پس از اعمال تحریمهای اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۲ میلادی کاهش یافت. اکنون کمکهای بشردوستانه بین المللی برای حمایت از سوریهای ویران شده بر اثر جنگ سرازیر شده است.
اسما با استفاده از ارتباطات خود در سازمان ملل و دریافت و انتقال کمکها به مردم در مناطق تحت کنترل دولت کمک میکرد. اسما هم چنین به طور مستقیم از اقتصاد جنگ سود میبرد. کسب و کاری که او با آن مرتبط بود برنده یک قرارداد دولتی برای مدیریت پرداختهای کارت هوشمند شد.
او هم چنین یک شرکت توزیع کننده تلفن همراه به نام Emmatel به نام دوران کودکی خود راه اندازی کرد. خانواده اسما به طور فزایندهای در اقتصاد سوریه تاثیرگذار شدند. یکی از کارکنان سفارت امریکا در دمشق پسر عموی اسما را یکی از برجستهترین شخصیتهای اقتصادی حکومت سوریه معرفی کرده بود. پس از مرگ انیسه مادر بشار رامی مخلوف قدرت خود را از دست داد و فضا برای پیشروی شرکتهای وابسته به اسما فراهم شد. با ناتوانی مخلوف و کنار رفتن مادر و خواهر بشار از تعداد رقبای مهم اسما در حلقه داخلی قدرت کاسته شد.
یک دیپلمات سابق سوری میگوید: "بشار و اسما هر دو به این موضوع فکر میکنند. او دوست دارد رئیس جمهور شود و هر دو آن را به عنوان یک راه حل انقلابی برای نجات رژیم در نظر میگیرند". حتی شایعاتی وجود دارد مبنی بر آن که یکی از اعضای خانواده اسما اخیرا با مقامهای امریکایی برای کسب حمایت از چنین طرحی ملاقات داشته است. هم چنین، علیرغم محکومیت آشکار اسد دولت بریتانیا هرگز تابعیت اسما را لغو نکرد.
بعید است که تندروهای علوی از هرگونه پیشنهاد اسما برای ریاست جمهوری حمایت کنند. شاید قدرتمندترین حریف بالقوه او "ماهر" برادر کوچکتر بشار باشد که هنوز لشکر چهارم زرهی مخوف ارتش را فرماندهی میکند. افراد مطلع میگویند ارتش و علویها برای جلوگیری از رئیس جمهور شدن اسما توطئه خواهند کرد.
اسما قدرتمندتر از همیشه است، اما همزمان آسیب پذیر نیز است. حتی صحبت از جاه طلبیهای ریاست جمهوری میتواند برای اسما خطرناک باشد.