بیایید فرض کنیم کشور A به مدت 50 سال از سال 1960 تا 2010 دارای بنیانهای اقتصادی عالی بوده است. جمعیت آن افزایش یافته، بهرهوری شهروندان آن افزایش یافته و غیره. بنابراین شاید انتظار داشته باشید که اقتصاد آن در طول این 50 سال در یک خط مستقیم رشد کند و تولید ناخالص داخلی تعدیل شده با تورم هر سال بیشتر از سال قبل باشد. با این حال، این معمولا اتفاق نمیافتد. در عوض، اقتصاد دارای فراز و نشیبهای مختلف است. صعودها دورههای انبساط اقتصاد نامیده میشوند در حالی که نشیبها را انقباض اقتصاد مینامند. زمانی که برای دو فصل متوالی رشد اقتصادی منفی داشته باشیم، آن دورههای انقباض اقتصادی را رکود مینامیم و رکودهای واقعا بدی مانند رکود ۱۹۲۹ را بحران مینامیم.
همچنین اقتصاد کشور A ممکن است از سال 1960 تا 2010 رشد بسیار کمی داشته باشد، اما در یک خط مستقیم رشد نکرده باشد. طی یک دوره چند ساله بالا رفته و دوباره پایین آمده و دوباره بالا رفته و به همین ترتیب. این توالی پیوسته انبساط و انقباض اقتصاد را چرخه تجاری مینامند. اگر انسانها بینقص بودند، چرخه تجاری نداشتیم و اقتصاد به طور مداوم بالا می رفت. اما ما اشتباه می کنیم. ما از حالت سرخوشی به ترس در نوسانیم و اقتصاد هم بر این اساس واکنش میدهد. برخی از اقتصاددانان بر این باورند که میتوان با روشهایی چرخه تجاری را از بین ببرد و رشد مستمر ایجاد کرد. اما باورش سخت است که بتوان این کار را انجام داد، حداقل تا وقتی انسانها مانند انسان رفتار میکنند.