مریم کاظمی
مدیرمسئول ماهنامه دنیای بازنشسته
چندی قبل یکی از دوستان، اتفاق آشنایی خود با یک پیرمرد در پارک را روایت میکرد که هم نحوه آشنایی و هم گفتمان آنها باهم حاوی نکاتی بود آن را بهانهای برای سرمقاله این شماره دنیای بازنشسته قراردادم؛
اتفاق را اینگونه تعریف کرد: «در ایامی که کرونا کمی فروکش کرده بود، جهت پیادهروی به پارک نزدیک منزل رفتم و در آن هنگام پیرمردی من را فراخواند و با صدای لرزان و اندوهناک درخواست مصاحبت کرد؛ پیرمرد گفت دلم ترکید، حوصلهام سر رفته، اگر امکان دارد کمی کنار من بنشین. چروکهای عمیق بر دست و جبین پیرمرد الهامبخش سخنان زیادی بود. درحالیکه قطره اشکی در گوشة چشمانش جمع شده، خیره به من مینگریست، انگار تمنایی داشت، تشنه نگاه بود و غمی سرشار به دلش فشار میآورد، بالأخره با شروعی غمانگیز لب به سخن گشود و گفت: 10 سالی است که تنها هستم، همسرم 10 سال پیش فوت کرد، دو فرزند دارم یکی دختر و دیگری پسر. کارمند دولت بودم برای موفقیت تحصیلی فرزندانم بعد از کار روزانه دولتی عصرها نیز در یک مغازه کار میکردم و موفق شدم آنها را به بهترین دانشگاهها راهی کنم. یکی پزشک شد و دیگری معمار، هر دو بعد از فارغالتحصیلی با سودای زندگی در خارج از کشور مهاجرت کردند، من ماندم و مادرشان، همسرم بعد از رفتن آنها افسرده شد و درنهایت دق کرد و مُرد و من را با کوهی از مشکلات تنها گذاشت. بچهها قبلترها معمولاً هفتهای یکبار تماس داشتند، حالا آن را هم دریغ میدارند. هر وقت زنگ در به صدا درمیآید احساس غریبی دارم دوست دارم دوباره همسرم پشت در باشد یا فرزندان که از راه دانشگاه بازمیگردند. گاهی احساس میکنم تلفن زنگ میزند، به سراغ گوشی میروم، اما خیالاتی بیش نیست، غرق در سکوت، تنها و غریبم! روزگار عجیبی است بچهها عوض شدهاند، شکاف تربیتی و نسلی زیاد شده است، همدیگر را دیگر درک نمیکنیم، آرزو داشتم در دوران پیری در کانون گرم خانواده، میان فرزندانم و نوههایم شادباشم، اما نشد!!»
پیرمرد حدود یک ساعت درد دل کرد و من با ناباوری از وضعیت موجود به خانه برگشتم، صدای لرزانش هنوز در گوشم میپیچد و قلبم را میفشارد!
بیتردید این روایت تلخ شاید بدیلهای زیادی در کشور ما داشته باشد. بارها در رسانهها بخشهایی از اظهارات پدران و مادران مانده در گوشه سرای سالمندان را دیده یا شنیدهایم که تنها آرزوی خود را دیدن دوباره فرزندان، یا شنیدن صدای آنان بیان کرده، تعجب و شگفتی خود را از نحوه رفتار فرزندان ابراز میکنند، اشک میریزند و حسرت میخورند، واقعاً چرا!؟
مگر نیکی به والدین مهمترین تکلیف الهی تلقی نمیشود؟ تا جائیکه بعد از توحید از اهمیت آن یاد میکنند. مگر در احادیث شریف به کرات در احسان به والدین سفارش نشده؟ مگر رضای پدر و مادر برابر با رضای خدا و خشم آنان برابر باخشم خدا نیست؟ پس چرا در جامعهای که ارزشها و هنجارهای تربیتی آن متکی بر اصول اسلامی است مهمترین مؤلفه اخلاق که جایگاهی بعد از توحید دارد، اینگونه مغفول میماند و جامعه شاهد انواع سالمند آزاری روحی و جسمی است!؟
واقعاً پدران و مادران بعد از سالها تلاش خستگیناپذیر از روی عشق و عاطفه به چه گناهی باید از حداقل دلخوشیها و نیاز عاطفی که نگاه مهربان فرزندان و سرکشی به آنها است، محروم شوند!؟
چرا امروز نگاهها به والدین ابزاری شده است؟ متأسفانه برخی اوقات از بطن جامعه و در بین نسل جوان صداهایی شنیده میشود که بافرهنگ و ارزشهای دینی ما فاصلهها دارد. گاهی اوقات فرزندان والدین را به عنوان مسئول به وجود آوردن خود، مقصر دانسته و محکوم به تأمین مالی همیشگی آنها میدانند، چرا!؟
رشد اینگونه تفکرات زنگ خطری جدی برای نهاد خانواده محسوب میشود. مسئولان، رسانهها و نهادهای تربیتی باید هوشیار باشند، شاید ترویج این اندیشه برای تخریب قویترین نهاد و سرمایه اجتماعی یعنی خانواده باشد.
به هر حال این روایت و داستانهایی از این دست، تلنگری است تا به خود آییم و به فرزندانمان یادآوری کنیم که عصاره چه نسل و پیشینیهای پرافتخار، غنی از اخلاق، مهربانی و ایثار هستند. برای آنها بخشی از روایتهای ماندگار تاریخ در ادب، احترام و مهربانی ایرانیان را بازگو کنیم تا شاید از بروز رفتار و گفتارهای مذموم پرهیز کنند و از این پس شنیدن صدا و دیدن روی خود را از والدین دریغ ننمایند!
شروع سال فرصتی بیبدیل در احیای ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و دینی است. فرصتی است تا به صورت مؤثر در روشنگری نسلی جدید همت کنیم و با اقناع نسل جوان آنها را به بازگشت به خویشتن خویش دعوت نماییم.
در این بین رسانهها نیز میتـوانند نقش چشمگیری در زنده نگهداشتن باورهای دینی و ارزشی داشته باشند. ساخت فیلمها، سریالها و بیان کارکردهای ارزشها، نقش مؤثری در این راستا میتـواند ایفا نماید. ای بسا در این مسیر، کوتاهی و غفلتهایی رخداده باشد که امروز شاهد تأثیرات منفی آن در کژ رفتاریهای کنونی هستیم.
بههرروی پدران،مادران و بهطورکلی بزرگترهای جامعه سرمایههای ارزشمندی هستند که در همه جوامع اصیل، تکریم آنان ارزشی خللناپذیر است. بیاییم ما نیز در پاسداشت این خصلت نیکو پیشتاز باشیم تا هیچگاه شاهد وقایع و روایتهای گفتهشده در کشور عزیزمان نباشیم.