بیایید فرض کنیم جان به جورج که تولیدکننده آب پرتقال است، پرتقال می فروشد. یک فروش معمولی شامل خریدن 500 پوند پرتقال به قیمت فعلی بازار مثلاً یک دلار در هر پوند است. اما چه می شود اگر جورج امروز به آن 500 پوند نیاز نداشته باشد و در عوض سال آینده به آن نیاز داشته باشد اما بخواهد با قیمت امروز بخرد؟ اینجاست که مشتقات وارد میشوند، که اساساً نوعی قرارداد هستند. شاید جورج متعهد به خرید 500 پوند پرتقال در تاریخ معینی در سال آینده با قیمت توافقی 1 دلار در هر پوند باشد. بنابراین صرف نظر از اینکه چه اتفاقی برای قیمت پرتقال میافتد، جورج به جان قول میدهد که با قیمت امروز 1 دلار در هر پوند خرید کند. اگر قیمت پرتقال در سال آینده دو برابر شود، جورج بسیار خوشحال خواهد شد. اگر 50 درصد کاهش یابد، جان خوشحالتر خواهد شد. این فقط یک نمونه است. مشتقات میتوانند بسیار پیچیدهتر باشند. جورج شاید 100 دلار به جان بپردازد تا اختیار داشته باشد که انتخاب کند سال آینده با قیمت 1 دلار در هر پوند بخرد یا نه. شاید هم آنها نوع دیگری از مشتقات را استفاده کنند. این ابزارها خوب یا بد نیستند، آنها فقط ابزارهایی هستند که می توانید آنها را قرارداد بنامید، حتی شاید بتوانید آنها را شرطبندی ببینید، زیرا هر یک از طرفین عملاً روی یک نتیجه خاص شرطبندی می کنند. همه چیز به نحوه استفاده از آنها بستگی دارد. اگر به درستی مورد استفاده قرار گیرند، می توانند جهان را کارآمدتر کنند، اگر بیپروا استفاده شوند، می توانند سیستم مالی ما را به یک کازینوی با شکوه تبدیل کنند و در نهایت آن را به فروپاشی برسانند.