فردای اقتصاد: رشد اقتصادی بالا به این دلیل مطلوب است که تقریب خوبی از بهبود رفاه متوسط مردم میدهد. با این حال، ممکن است رشد اقتصاد یک کشور به معنی افزایش درآمد و قدرت خرید بخشهای زیادی از جامعه نباشد. یکی از مسیرهایی که رشد به افزایش رفاه افراد منجر میشود، افزایش اشتغال است. به صورت کلی انتظار میرود افزایش تولید در یک اقتصاد از طریق افزایش تقاضای بنگاهها برای نیروی کار، جمعیت شاغلان را افزایش دهد. اما نمودار بالا نشان میدهد این وضعیت چندان برای اقتصاد ایران برقرار نیست. در اکثر فصلها، به طور دقیقتر در شصت درصد آنها، طی سالهای ۸۵ تا بهار ۱۴۰۲، رشد تولید ناخالص داخلی و رشد نسبت اشتغال (نسبت جمعیت شاغل به جمعیت در سن کار) در دو جهت مخالف بودهاند؛ یعنی اگر اقتصاد در حال رشد بوده، جمعیت شاغل کم شده و اگر اقتصاد در حال کوچکشدن بوده، به تعداد مشاغل موجود افزوده شده است. این ویژگی نشاندهنده چه تعادلی در اقتصاد ایران است و چه اثراتی داشته است؟
نمودار زیر نشان میدهد طی سال ۱۴۰۱، سهم هر کدام از بخشهای اقتصادی در تولید ناخالص داخلی و همچنین اشتغال چطور بوده است. همانطور که مشخص است، در برخی بخشها که سهم بزرگی از اقتصاد ایران و در نتیجه رشد اقتصادی را در اختیار دارند، مثل بخش نفت و معدن، خدمات املاک و تأمین آب و انرژی، اشتغال چندانی وجود ندارد. از سوی دیگر، برخی بخشهای اشتغالزا مثل ساختمان، ارتباطات، آموزش و بهداشت با وجود سهم بالا از اشتغال کشور، بازیگران بزرگی در تولید ناخالص داخلی کشور نبودهاند.
این موضوع میتواند شاهدی باشد بر این که چطور رشد اقتصادی لزوماً اثر مستقیمی روی اشتغال و در نتیجه رفاه عموم مردم نمیگذارد. هر چند که اثرات غیرمستقیم مختلفی وجود دارد؛ مثلاً رشد بخش نفتی، بعضاً منجر به سرکوب نرخ ارز و در نتیجه کاهش موقت تورم در برخی کالاها شده یا از طریق مخارج دولت ممکن است رفاهی نصیب آحاد اقتصادی کرده باشد. اما در بلندمدت قاعدتاً اشتغال بیشتر و باکیفیتتر است که میتواند رفاه افراد را بهبود دهد.
هر چند که نمودار بالا نشاندهنده سهم مشابه صنعت در اشتغال و تولید است، اما صنعت وضعیت یکدستی در این زمینه ندارد. به طوری که صنایع بزرگ با وجود ایجاد ارزش افزوده بالا (که تحت تأثیر نهادههای تولید ارزان تقویت شده است) تقاضای زیادی برای اشتغال نداشته باشند. برعکس این وضعیت در صنایع کوچک به وجود آمده است. نمودار زیر نشان میدهد به طور کلی بنگاههای کوچک در ایران چه سهم بزرگی از اشتغال را در بر دارند. این در حالی است که این صنایع به علت صرفههای مقیاسی پایین، نمیتوانند نقش بزرگی در تولید ایفا کنند.
در این رابطه بخوانید: راز توقف بنگاههای ایرانی در مقیاس کوچک
دو موضوع گفتهشده ریشههای مختلفی دارند. دوتا از ویژگیهای اقتصاد ایران که میتواند به این دو دامن زده باشد، اقتصاد نفتی و سرمایهبری بالا بوده است.
سهم سرمایه از تولید در ایران نسبت به جهان بالاست (بررسی کامل این موضوع را ببینید: چرا اقتصاد ایران محتاج سرمایهگذاری بالاست؟). شکلگیری این نوع ساختار تولید در اقتصاد ایران تابع عوامل احتمالی مختلفی بوده است. یکی از این عوامل، به مداخلات قیمتی دولت در نرخ سود بانکی، نرخ ارز و قیمت انرژی برمیگردد. به عنوان نمونه همانطور که نمودار زیر نشان میدهد، در بلندمدت معمولاً سود بانکی کمتر از تورم بوده است. این باعث شده دریافت وام و خرید سرمایه برای بنگاهها به صرفهتر از این باشد که نیروی کار استخدام کنند؛ چرا که دستمزد نیروی کار را قاعدتاً باید کمابیش با تورم افزایش دهند. پس در بلندمدت قیمت نسبی سرمایه کمتر از نیروی کار بوده است. سرکوب نرخ ارز و ارزهای ترجیحی برای واردات نهاده در کنار انرژی ارزان باعث شده قیمت نسبی نیروی کار نسبت به اکثر نهادههای تولید بالا باشد. نهایتاً تولید کشور به سمت فرایندهای سرمایهبر و انرژیمحور حرکت کرده است. این نهادههای ارزان با بازدهی پایین مورد استفاده قرار گرفتهاند و مانع اشتغال بیشتر هم شدهاند. (در این رابطه همچنین بخوانید: موتور دولتی ماشین ضداشتغال)
مواهب حاصل از منابع طبیعی معمولا با رفتارهای رانتجویانه دست به دست میشود و بخش منابع طبیعی با موانع شدید ورود روبروست که بخش بزرگی از جامعه به آن دسترسی ندارد. این مسئله منجر به تقویت جایگاه تولیدکنندگان آن میشود. اگرچه اگر نهادهای سیاسی و اقتصادی ضعیف نباشند لزوما این مسئله وجود نخواهد داشت. ساختارهای اقتصادی نیز تحت تاثیر رانت نفتی، طوری شکل میگیرند که نخبگان اقتصادی فرآیندهای دموکراتیک را منحرف میکنند. این روند منجر به پدیدهای به نام «تصرف دولت» میشود که موقعیتی است که صاحبان منافع قادر میشوند که نهادهای دولتی و سیاستهای آنها را با «معاملات مفسدانه با سیاستمداران» در جهت منافع خود شکل دهند. تحت چنین فضایی، رفتارهای دلبخواهانه بازیگران بزرگ، هزینه زیادی برای بنگاههای کوچک و به طور خاص تازهواردها ایجاد میکند. این در حالی است که ورودی کم بنگاهها یک مسیر مهم برای بیرون آمدن از تله فقر و درآمدهای کم به واسطه شغلهای جدید و خوداشتغالی را میبندد. به علاوه اشتغالی که این بنگاهها میتوانستند ایجاد کنند و به واسطه آن فقر و نابرابری را کاهش دهند نیز از دست میرود.
گزارش کاملی از این موضوع را بخوانید: اثر نفت روی شکاف ثروتمندان و فقرا
هر چند تنها ۳۷ درصد از جمعیت در سن کار ایرانی شاغل است، این نسبت برای مردان ۶۳ درصد است و در واقع غالب جمعیت غیرفعال از میان زنان است. در کنار عوامل مؤثر گفتهشده درمورد اشتغال پایین، شاید بتوان این را هم اضافه کرد که برخی موانع نهادی باعث میشود اشتغال زنان از حدی بیشتر نشود و این منجر به کاهش عرضه نیروی کار در میان زنان شده است. با این حال، وقتی به ارتباط این موضوع با رشد اقتصادی میپردازیم، احتمالاً ترکیب بخشهایی که زنان در آنها فعال هستند، اهمیت بیشتری در هردو موضوع مشارکت پایین آنها و همچنین رشد اقتصادی غیراشتغالزا دارد. در واقع بخشهایی که شاهد عرضه بیشتر نیروی کار زنان هستند، در اقتصاد ایران هنوز چندان توسعه نیافتهاند و نقش بزرگی ایفا نمیکنند.
در این باره بخوانید: زنان بیشتر در کدام بخشهای اقتصادی ایران فعال هستند؟