علیرضا کنگرلو
فعال رسانهای
مهدی غضنفری، رئیس صندوق توسعه ملی، سالهاست که نظریهای بنیادین و راهبردی را در فضای کارشناسی کشور مطرح کرده است؛ نظریهای که امروز بیش از هر زمان دیگری، کارآمدی آن در تحلیل ریشههای بحرانهای اقتصادی ایران قابل مشاهده است. نظریه تباهیدگی که برخلاف نظریه کلاسیک نفرین منابع، نه بر ذات منابع، بلکه بر فرایندهای نادرست مصرف و مدیریت منابع تأکید دارد، از همان زمان نخستین طرح آن توسط مهدی غضنفری، چارچوبی روشن برای تبیین ناکارآمدیها و چرخههای معیوب در اقتصاد ایران فراهم کرد.
این نظریه که بعدها در آبان ۱۴۰۱، بار دیگر بهصورت رسمی و منسجم در مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارائه و تبیین شد، پیشتر نیز توسط مهدی غضنفری در مقاطع مختلف، با همان انسجام و دقت نظری، مطرح شده بود. او بارها در نشستهای تخصصی و رسانهای، با زبانی علمی اما صریح، نسبت به شکلگیری «فرایندهای تباهنده» در بدنه اقتصاد کشور هشدار داده بود؛ فرایندهایی که در آنها ورودیهای ارزشمند به خروجیهایی کمارزش یا بیاثر تبدیل میشوند و در چرخهای پیوسته، منابع کشور را تباه میکنند.
مهدی غضنفری در همین چارچوب نظری، بهطور خاص به مسئله میادین مشترک نفت و گاز، از جمله میدان پارس جنوبی، پرداخت و هشدار داد که اگر سرمایهگذاری مؤثر در این میادین انجام نشود، سهم ایران از این منابع بهشدت کاهش خواهد یافت. او با تأکید بر اینکه صندوق توسعه ملی یک صندوق بیننسلی است، بارها اعلام کرد که منابع آن باید در راستای تأمین منافع نسلهای آینده به کار گرفته شود و ورود این صندوق به پروژههای راهبردی، بهویژه در حوزه انرژی، باید با مشارکت بخش خصوصی جدی گرفته شود.
این پیشنهادات، در حالی مطرح میشد که کشورهای حاشیه خلیج فارس، بهویژه قطر، سالها بود که با سرعت بالا از این منابع مشترک بهرهبرداری میکردند، و ایران هنوز درگیر تصمیمگیریهای پرهزینه و کند بود. مهدی غضنفری با درک این شرایط، نهتنها به موقع هشدار داد، بلکه راهحل نیز ارائه کرد.
امروز که رسانهها تیتر میزنند: «نیاز فوری ایران به ۲۰ میلیارد دلار برای نجات از یک بحران»، حقیقت این است که بحرانها، ریشه در کمبود منابع ندارند، بلکه حاصل چرخههای تصمیمگیری نادرست و نشنیده ماندن هشدارهای بهموقعاند؛ هشدارهایی که با نگاه کارشناسی و رویکرد بیننسلی، از سالها پیش توسط مهدی غضنفری مطرح شدهاند.
نظریه تباهیدگی نه صرفاً یک تحلیل تئوریک، بلکه چارچوبی کاربردی برای بازاندیشی در حکمرانی منابع و بازگشت به رویکردهای بالنده و پایدار است. بهرهگیری از این دیدگاه میتواند زمینهساز تصمیمسازیهایی هوشمندانهتر باشد که ضمن پاسخگویی به نیازهای نسلهای آینده، تأمینکننده منافع ملی کشور عزیزمان ایران نیز باشد.