مارتين وولف
فايننشال تايمز
درحاليکه دوره جهاني سازي رو به پايان ميرود، اين پرسش مطرح است که تنش و رويکرد حمايتگري چه نتيجه اي به دنبال داشت. اين امر درست نيست که بشر قادر به يادگيري از گذشته نيست. بشر ميتواند وغرب درسهايي از دوره تاريک 1914 و 1945 آموخته است. اما به نظر ميرسد که اين درسها را فراموش کرده است. ما باري ديگر در دوره اي از ناسيوناليسم افراطي و بيگانه هراسي زندگي ميکنيم. اميد جهاني تازه،هارموني و دموکراسي که توسط بازارها در دهه 80 شکل گرفت به خاکستر تبديل شده است. آنچه در روبروي آمريکا ، قدرت ليبرال پس از جنگ قراردارد توسط رئيس جمهوري کنترل خواهد شد که طرفدار حمايتگري از توليد داخلي و تحسين افراد مستبد است. آنچه در روبروي اتحاديه اروپا قراردارد رشد مخالفان ليبرالها در شرق اروپا ، برگزيت و احتمال رياست جمهوري مارين لوپن است. آنچه در پيش روي ولاديمير پوتين است افزايش تاثيرگذاري برجهان بوده و چين نيز شي جين پينگ را به عنوان رهبر اصلي خودبراي سالهاي آينده برميگزيند. سيستم سياست و اقتصاد معاصر جهان از عکس العمل دربرابر فاجعه جنگ جهاني اول و دوم و رکود بزرگ در اوايل قرن بيستم شکل گرفت. با پايان جنگ جهاني دوم جهان بين دو کمپ تقسيم شد:دموکراسي ليبرال و کمونيسم. با تشويق آمريکا امپراتوريهاي اروپايي ازهم پاشيده کشورهاي تازه "جهان سوم" را تشکيل دادند. با توجه به تخريب تمدن اروپايي و تهديد کمونيسم، آمريکا يکي از اقتصادهاي شکوفاي جهان نه تنها از ثروت به عنوان نمونه اي براي تشکيل قدرت دموکراتيک استفاده کرد بلکه باعث الهام به کشورهاي غربي در ترانس آتلانتيک شد.
با اينکار رهبران اين کشورها از اشتباهات سياسي اقتصادي گذشتگان خود در سال 1917 درس گرفتند. در سطح جهاني موسسات تازه اي چون صندوق بين المللي پول، بانک جهاني، سازمان تجارت جهاني شکل گرفتند که شاهد بازسازي اروپا و توسعه اقتصاد جهاني بودند ناتو پايه اتحاد ميان کشورهاي اروپايي در 1949 تشکيل شد و عهدنامه رم توسط جامعه اقتصادي اروپايي امضا شد شروعي براي اتحاديه اروپا بود. اين فعاليت پاسخي به بدبختيهاي اقتصادي پس از جنگ اروپا و تهديد اتحاد جماهير شوروي بود اما منعکس کننده ديدگاهي به جهان با تعاون و همکاري بيشتر بود. از نظر اقتصادي دوره پس از جنگ به دو دوره تقسيم ميشود. دوره کينزي که اقتصاد اروپا و ژاپن بايکديگر وارد رابطه شدند و درنهايت بازارهاي جهاني شکل گرفت که در دوره اصلاحات دنگ شائوپينگ در چين و روي کار آمدن مارگارت تاچر و رونالد ريگان رخ داد. دوره دوم با تاسيس سازمان تجارت جهاني در سال 1995 و ورود چين به اين سازمان و گسترش اتحاديه اروپا بود. دوره اول اقتصادي با تورم دهه 70 پيان يافت. دوره دوم با بحران مالي سال 2007- 2009 . بين اين دو دوره زماني از آشوب اقتصادي و بي اطميناني وجود داشت که اکنون نيز وجود دارد.
تهديد اصلي اقتصادي در دوره اول افزايش تورم بود اينبار کاهش تورم است. امروز غرب با نا اميدي ژئوپوليتيکي و اقتصادي روبروست. خاورميانه در آشفتگي است و مهاجرتهاي گسترده تهديدي بر ثبات اروپا تبديل شده ، پوتين در روسيه قدرت گرفته و شي جين پينگ در چين قاطع تر شده است.اين تغييرات ژئو پوليتيکي نشانگر تمايل به تغيير و گسترش توسعه اقتصادي فراتر از غرب به خصوص در ميان غولهاي آسيايي چون هند و چين است. افزايش نرخ بيکاري در اقتصاد کشورهاي پيشرفته پيش درآمد بحران هستند.پاسخ به بحران باعث زيرسئوال رفتن منصافانه بودن سيستم اقتصادي براي عامه مردم بوده است.امري که باعث ازبين بردن اطمينان به قابليت اقتصادي و سياستگذاري نخبگان شده است که به طور کلي شوک بحران اقتصادي سال 2007 به ترس و خشم تبديل شده است.با انتخاب ترامپ حفره اي در رهبري آمريکا پديد آمده است و ما در پايان دوره اقتصادي رهبري غرب در جهاني سازي است.با تسليم شدن به راهکارهاي اشتباه و توهم ، غرب ممکن است بنيانهاي فکري و موسسات را نابود کند و غرب نميتواند با بي توجهي به گذشته خود را شفا دهد.
ترجمه: فاطمه مهتدي