«در تحریریه بغض روز قبل ترکیده بود و همه میگریستند. نسل ما چه اشکهایی را در تحریریهها ریخت و از چه وقایع هولناکی گذشت.»
شرق نوشت: «۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۷ انگار، روزی گمنام در دل تاریخ است. روزی داغ، گرم و سوزنده، شاید بیحاصل. روزی که در طول سالها و قرنها فراموش میشود؛ نه چگونه از یاد رفتنی است. آن روز، مثل همیشه تحریریه روزنامه، سرشار از حرکت، تلاش، پر از زنگهای تلفنهای ثابت، سروصداهای ماشینهای تحریر قدیمی و… پر از گامهای خبرنگارانی بود که میآمدند و میرفتند و میگذشتند. تحریریه هیچ نشانی از تحریریههای امروز نداشت. همه خبرنگاران پشت دستگاههای رایانه و سیستمهای خود نشسته باشند و سراسر اینترنت را جستوجو کنند تا کلامی خبر و گزارش بیابند. باید به دنبال گزارش و خبر میدویدی، اتاق خبر یا اتاق تلکس کنار تحریریه با هزاران کلمهای که مخابره میکردند، تنها میتوانستند برای خبرنگاران و مترجمان سرویس یا گروه خارجه بیشتر قابل استفاده باشند اما سایر گروهها، سرویسهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، شهرستانها و گروه گزارش و… عقربههای ساعت تالار تحریریه لحظه به لحظه از زمان دریافت خبر میگذشت. تمام خبرها و رویدادهای روزانه تا نهایت ساعت ۱۱ باید به دست دبیران گروهها میرسید که بهسرعت ویراستاری شده و از آنجا به دست سرویس یا گروه فنی و مدیر آن رسانده شود تا….
عقربههای ساعت تالار اندکی از ساعت ۱۰:۴۵ گذشته بود که ناگاه ولولهای در تحریریه پیچید. دبیران گروههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، گزارش و… که در اتاق تیتر بودند، از این اتاقک شیشهای خارج شدند و...
خبرنگاری که حوزه فرودگاه و ایرانایر را داشت، با صدایی بلند با تلفن صحبت میکرد: چطور؟ چطور؟ برخورد موشک با ناو وینسنس که روی دریاهای ایران خلیج فارس و دریای عمان حرکت میکرد.
چی خودتان خبر میدهید؟
تعداد زیادی خبرنگار و چند دبیر سرویس دور خبرنگار حوزه اجتماعی جمع شده بودند و دبیر گروه گزارش که مسئول حوزه اجتماعی نیز بود، پیوسته پرسشهایی را مطرح میکرد.
- چی کجا بندرعباس و…؟
شاید در آن سالها و آن روزهایی که جنگ رژیم عراق علیه ایران ادامه داشت، شنیدن این رویدادهای سخت و اخبار بمباران و موشکباران و… کمی عادی به نظر میرسید اما این خبر از جنس دیگری بود، یعنی آمریکای جهانخوار وارد جنگ رودررو با ایران شده است؟ این را همه در تحریریه از خود میپرسیدند: چرا حمله به هواپیمای مسافربری؟
- شاید فکر کرده نظامی بوده و مطمئن هستید که مسافربری بوده؟
همکار من که دیگر گوشی را قطع کرده بود و منتظر اعزام به محل سقوط هواپیمای مسافربری بود، داد زد: روابط عمومی ایرانایر خودش خبر داده و گفته بهزودی اسامی مسافران کشتهشده و خدمه پرواز که تعداد آنها بالای ۲۵۰ نفر بوده اعلام میکند.
بیقراری، نوعی خشم و نفرت، نوعی آزردگی، نوعی بیزاری و نوعی بیم و امید در بین همکاران تحریریه بیداد میکرد. هیچکس در جای خود آرام نبود. نزدیک به هشت سال جنگ و دریافت اخبار مختلف از گوشه و کنار ایران و حتی خود تهران درباره موشکبارانها و بمبارانها و شهادت صدها و هزاران نفر در مناطق جنگی کشور اینقدر شوکآور و دردآور به نظر نمیرسید. حمله ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس به هواپیمای مسافربری، آیا میتوانست چیزی بهجز اعلام جنگ باشد؟
همکاری در یک گوشه تحریریه با مشت به آرامی به میز میکوفت، اکیپ خبرنگاران و گزارشگران برای تهیه گزارش و خبر آماده میشدند. دوربینهای عکاسی عکاسان و نوشتن برگههای مأموریت خبرنگاران و گزارشگران….
وای چگونه میتوان طاقت آورد. آیا همه سرنشینان هواپیما کشته شدهاند. آن همکاری که با تلفن صحبت میکرد، دوباره خبرهای جدیدتر را دریافت میکرد و بلند تکرار میکرد: چی خلبان رضائیان از کادرهای قدیمی پرواز ایرانایر، خب همکاران ما و خودم هم میخواهم بیایم، به کجا بیاییم و….
مثل همه آن روزهای تیره و تار جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بهعنوان یک گزارشگر علاقهمند بودم که به محل سقوط هواپیما در خلیج فارس اعزام شوم که باز هم بحث اینکه منطقه شاید بحرانی باشد و جای شما نیست و اینکه معلوم نیست چه اتفاقی پس از این بیفتد و اینکه شما باید در تحریریه باشید که به کارتان خیلی نیاز است، مانع شد و….
تا غروب و نزدیک شب که در روزنامه بودم و گزارش روز فردا را تهیه میکردم. منتظر خبر بودم که…. فردا ناگاه همه گزارشهای خبری تکاندهنده و عکسها و تصاویر جانکاه به تحریریه روزنامه رسید.
دهها پیکر تکهپاره شده در آب، جنازههای بادکرده، کودکانی که تکهای از بدنشان مانده بود. سردخانه و سولهای که انبوه پیکرهای پارهپاره را به آنجا منتقل کرده بودند. دریای خروشانی که کودکان و مادرانشان را نه با مهربانی با بیرحمی دربر گرفته بود.
مرتضی کریمیان که این روزها هر جا هست سلامت و موفق باشد، گزارش خبری تکاندهنده سقوط هواپیما و غرق شدن آن را نوشته بود؛ گزارشی جانکاه و دردآور و باورنکردنی از کودکان و مادرانی که در آبهای نیلگون خلیج فارس سرگردان بودند. اجساد برهنه مردان که فشار آب آنها را تا نزدیک ساحل کشیده بود.
در تحریریه بغض روز قبل ترکیده بود و همه میگریستند. نسل ما چه اشکهایی را در تحریریهها ریخت و از چه وقایع هولناکی گذشت.
جنگ و بیرحمی محصول جهانخواران است نه مردمی آزاده و غیور که همیشه خواهان آزادی و دموکراسی، صلح و دوستی بودهاند….