«مجید بینوا در حالی که جماعت فوتبالی منتظر بودند جای عزیز را پر کند با مرگی فجیع زندگی را بدرود گفت.»
ابـراهـیم افـشار، روزنامهنگار، در روزنامه همشهری نوشت: «مرگی چنین فجیع در میان فوتبالیستها در تاریخ فوتبال ایران نوبرانه بود؛ این که یک لحظه با پدرزنت جرّ و بحث کنی و بخواهی از پنجره بروی بیرون و سقوط کنی و تمام. این همان سنگربانی بود که وقتی غولی چون عزیز اصلی داشت از فوتبال ملی ایران خداحافظی میکرد، میگفت بعد از من مجید روستا بهترین گلر ایران است. شاید اگر روزگار به روی او میخندید، ناصر حجازی در سایهاش میماند. هنوز بریده آن کیهان ورزشی (دوم اردیبهشت ۱۳۵۰) را دارم که عکس بزرگ عزیز «اصلکاری» را انداخته روی جلد، و یک مصاحبه مفصل باهاش کار کرده درباره خداحافظیاش و توی همان گفتوگوست که عزیز در پاسخ به خبرنگار کیهان ورزشی که پرسیده بهنظرت چهکسی میتواند مانند سالهای اوج خودت از دروازه تیم ملی دفاع کند؟ میگوید: «مجید روستا هماکنون بهترین دروازهبان ایران است و اگر بیشتر به وضع زندگی او رسیدگی کنند مسلما نقطه عطفی در تاریخ دروازهبانی ایران خواهد شد.» مجید بینوا در حالی که جماعت فوتبالی منتظر بودند جای عزیز را پر کند با مرگی فجیع زندگی را بدرود گفت.
یکی دوسال بعد از مصاحبه عزیز اصلی بود که کیهان ورزشی تصمیم گرفت با دستبهقلم کردن ورزشکاران، از آنها یادداشت بگیرد. من هنوز این یادداشت مجید روستا را نگه داشتهام که با عنوان « زندهباد زمینهای خاکی» در همان نشریه چاپ شده است. در همین دستنویس جگرسوز است که طفلی مجید از رویاهای سیاهش در فوتبال سخن میگوید. از آماتوریسم. از سبکی که روح بازیکن را خرید و فروش نکند. او مینویسد: «من فراموش شدهام. یک پرده ضخیم از غبار فراموشی روی مرا گرفته است. دلم زیاد برای خودم نمیسوزد. این دلسوزی من بیشتر برای باشگاهم است. در فوتبال، دور فعلا دور قلدرهاست. بازیکنانی در شرایط من مجبورند یا بهتنهایی تمرین کنند یا با سفر به شهرستانها و مسابقه با تیمهای شهرستانی، خود را ارضا کنند. من باید دوباره فوتبال را شروع کنم؛ از کنار همان زمینهای خاکی و دوباره با بچهمحلها. اما این بار باید آگاه باشم که به هیچوجه از زمینهای خاکی بیرون نیایم و گول هیچ چیز را نخورم. چون حقیقت را در آنجا بهتر میتوان یافت. آنجا سطع توقعات پایین است و آدم فقط به دوستی، تفاهم و ورزش بدون چشمداشت فکر میکند. اما اکنون که بازیکنان مثل متاعی خرید و فروش میشوند و در دست مدیران باشگاهها اسیرند، باز خوشحالم در باشگاهی بازی میکنم که کسی به آن توجهی ندارد، در نتیجه بازیکنانش به خود میبالند که هنوز یک آماتور پاک باقی ماندهاند.»
چندماه بعد از این یادداشت سوزناک مجید بود که روزنامه اطلاعات در ستون حوادث خود از مرگ فجیع دروازهبان تهرانی نوشت: «فوتبالیستی که در سقوط از پنجره خانهشان کشته شد.»
اطلاعات مینویسد: «بهدنبال مرگ مجید روستا فوتبالیست تهرانی، بازپرس دادسرای تهران بستگان نزدیک او را برای ادای پارهای توضیحات به دادسرا احضار کرد. حادثه مرگ این فوتبالیست زمانی رخ داد که چند لحظه قبل از آن با پدرزنش مشاجره لفظی داشت. این حادثه در ساعت ۴ بامداد رخ داد. مجید پس از یک مشاجره لفظی با پدرزنش، قصد داشت از طرف پنجره آپارتمان، خود را به خیابان برساند ولی از پنجره سقوط کرد و بهسختی مجروح شد. تن مجروح او به کمک بستگانش به بیمارستان سینا انتقال یافت ولی معالجات در مورد او مؤثر واقع نشد و پس از ساعتها مبارزه با مرگ، سرانجام تسلیم شد. با مرگ این فوتبالیست، مأموران به تحقیق پرداختند و معلوم شد شب حادثه بین او و پدرزنش بر سر پارهای از مسائل خانوادگی جرّ و بحث و مشاجره لفظی صورت میگیرد و مجید تصمیم میگیرد از پنجره آپارتمان مسکونی، خود را به خیابان برساند که سقوط میکند.»
وقتی ستاره اقبال روستا غروب کرد، نوبت به نسل نویی از سنگربانان رسید که خود را به ثبت برسانند. حالا دیگر دوران تاخت و تاز ناصر حجازی، بهرام مودت، رضا قفلساز و منصور رشیدی بود که تا دهه ۶۰ از سنگرهای فوتبال ایران دفاع کنند؛ نسلی که دیگر به این فراوانی و طراوت و پاکباختگی در فوتبالفارسی تکرار نشد.