کد خبر: ۹۲۶۵۵
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۰
ساعت ٨ صبح است و هنوز بسیاری خبر بزرگ را نشنیده‌اند. اما خیابان خورشید وضع تازه‌ای را تجربه می‌کند. یکی یکی آدم‌های مشکی‌پوش با نگاه‌هایی بهت‌زده به کوچه بن‌بست نزدیک می‌شوند؛ به میانه خیابان خورشید جایی در نزدیکی منزل سردار قاسم سلیمانی.

روزنامه شهروند: ساعت ٨ صبح است و هنوز بسیاری خبر بزرگ را نشنیده‌اند. هنوز نه پرچم سیاهی به اهتزاز درآمده است و نه بیلبوردی خبر از اتفاق خاصی می‌دهد. مثل معمول همه صبح‌های جمعه کرمان خیابان‌ها و کوچه‌های شهر خالی است، برخی خوابند و برخی رفته‌اند کوه. هنوز چراغ‌های راهنمایی چشمک می‌زنند و هنوز می‌شود پاکبان‌های نارنجی‌پوش را دید که دارند خیابان‌ها را جارو می‌کشند. اما خیابان خورشید وضع تازه‌ای را تجربه می‌کند. یکی یکی آدم‌های مشکی‌پوش با نگاه‌هایی بهت‌زده به کوچه بن‌بست نزدیک می‌شوند؛ به میانه خیابان خورشید جایی در نزدیکی منزل سردار قاسم سلیمانی.

عده‌ای خبر را شنیده و خود را مقابل درِ منزل حاج قاسم رسانده‌اند. در میان جماعت حدودا چهل یا پنجاه نفره‌ای که در ساعات ابتدایی به منزل حاج قاسم آمده‌اند، هم‌رزمان سابق حاج قاسم و جوانان هیأتی بیشتر به چشم می‌خورند. کسی گریه نمی‌کند، صدای هق‌هقی نمی‌آید اما چشم‌های همه سرخ است. حرفی هم برای گفتن نمانده و جز حرف‌هایی مانند این ماشین را ببر آن طرف‌تر و این موکب را اینجا بزن و این پرچم‌های مشکی چه شد؟ صحبت دیگری در میان نیست.

یکی‌درمیان تلفن‌ها زنگ می‌خورد. چند نفر دارند برای رفت‌و‌روب و نظافت خیابان هماهنگ می‌کنند، عده‌ای سعی دارند مالک خودروهای پارک‌شده را پیدا کنند تا خیابان هر چه زودتر خالی شود. همه انتظار جمعیت زیادی را می‌کشند. درست سر کوچه بن‌بست دارد موکبی علم می‌شود. سیستم صوتی و استند و بنر و سماور برقی و… همه در راه است. ساعت به ٩ که می‌رسد بسیاری خودشان را رسانده‌اند، پلیس خیابان را مسدود کرده و عده زیادی در خیابان به نظاره ایستاده‌اند؛

یک دست را تکیه کرده و دست دیگر را گذاشته‌اند زیر چانه و هر چند دقیقه یک بار از سر افسوس «نچ‌نچ» می‌کنند. یکی از جوانان هیأتی می‌گوید «داشتیم اینجا را آب و جارو می‌کردیم که «حاجی» برای فاطمیه بیاید، چه می‌دانستیم این‌طور می‌شود؟ چه کسی باورش می‌شود؟» رزمنده‌های سابق و سرداران سپاه هم یکی یکی خبر را شنیده و خودشان را به کوچه «حاجی» می‌رسانند. حسین چناریان، فرمانده سابق نیروی انتظامی کرمان، هم سر کوچه ایستاده و هر یک از هم‌رزمان که می‌آیند او را در آغوش می‌گیرند و با هم چند دقیقه‌ای گریه می‌کنند.

کوچه حاجی کجاست؟

منزل حاج قاسم خانه‌ایست در کوچه‌ای بن‌بست در خیابان شهید رجایی (خورشید) کرمان. کوچه یک در فلزی بزرگ دارد که معمولا برای ایام عزاداری فایده زیادی دارد. در را می‌بندند تا بشود جمعیت را به کنترل درآورد. هر‌ سال در ایام فاطمیه در این منزل یک دهه مراسم است و شخص حاج قاسم حتی شده برای یک شب در این مراسم حضور می‌یابد. این خانه به سبب همین حضور حتمی حاج قاسم خانه مهمی است. در ایام عزاداری خصوصا ایام فاطمیه که شخص حاج قاسم در مراسم حضور دارد، این خیابان، این کوچه و این خانه تدابیر امنیتی ویژه‌ای دارد اما در سایر روزهای ‌سال وضع عادی است. این کوچه بن‌بست به دلیل وجود شعبه مرکزی بانک رسالت و چند موسسه اداری دیگر محل پرترددی هم هست. این کوچه در فاصله بین دو چهارراه نزدیک به هم قرار دارد؛ فاصله‌ای حدودا ٣٠٠ متری که در این فاصله خیابان هم‌عرض قابل توجهی دارد و جای خوبی برای پارک خودرو است. منزل حاج قاسم البته سال‌هاست فاطمیه شده و اغلب برای مراسم‌ دهه فاطمیه از آن استفاده می‌شود. اما در کرمان همه این خیابان و این کوچه را به اسم کوچه «حاجی» می‌شناسند. تشییع اغلب نزدیکان و هم‌رزمان حاج قاسم هم از همین محل آغاز می‌شود و این خانه جایی نیست که هر کرمانی به‌سادگی آن را گم کند.

ساعت از ٩ صبح گذشته و از موکبی که حالا دیگر کاملا برپا شده، اعلام می‌کنند که همه به سمت مصلا بروند و تجمع اصلی در میدان شوراست. چندبار از بلندگو اعلام می‌شود «به خاطر حاج قاسم» ماشین‌ها را بردارید تا شهرداری بتواند خیابان را آسفالت کند؛ این «به خاطر حاج قاسم» یا «به خاطر حاجی» را اینجا زیاد می‌شود شنید. کم‌کم کوچه و خیابان به قرق خودروهای شهرداری و وانت‌هایی درمی‌آید که دارند چیزی را آماده می‌کنند. یک بیل مکانیلی دارد چند کانال خاکی وسط خیابان را زیرسازی می‌کند و نیروهای شهرداری می‌خواهند کوچه و خیابان را لکه‌گیری کنند. یکی از مدیران شهرداری کرمان می‌گفت: «همین هفته پیش بود که شهردار گفت به این خیابان کابل برق برسانید و کانال حفر‌شده را زودتر آسفالت کنید که «حاجی» مراسم دارد. کی فکرش را می‌کرد؟»

هر چه می‌گذرد کوچه بن‌بست جنب و جوش کاری بیشتری می‌گیرد؛ همه دارند خانه را تمیز و آماده می‌کنند. ظاهرا قرار بوده برای مراسم ایام فاطمیه امسال بخشی از خانه یا فاطمیه توسعه یابد و حالا باید همه مصالح و گچ و سیمان و تخته و داربست هر چه سریع‌تر بیرون برود. خانه حاج قاسم هم شده پر از جوانان هیأتی که دارند مصالح ساختمانی را از آن خالی می‌کنند. لباس سیاه اکثرشان با گچ‌های ساختمانی سفید شده و هر وقت که خسته می‌شوند سایه‌ای گیر می‌آورند و زیرش استراحتی می‌کنند و آهی می‌کشند.

یکی از آنها از من می‌پرسد؟ «تا حالا «حاجی» رو از نزدیک دیده بودی؟» بعد بی‌آنکه منتظر جوابم باشد، ادامه می‎دهد: «همین پارسال تو مراسم کنار من نشست و ناهارش رو خورد. خیلی خاکی بود. خیلی مهربون بود با همه یه جور بود. یک بار یکی از بچه‌ها ازش پرسید حاجی چرا با محافظ نمیای؟ خطرناک نیست؟ حاجی خندید و گفت: «اگه میتونن بیان بکشن.» راست می‌گفت نمی‌تونستن بکشن. الان هم نامردا از دور زدن، با راکت زدن. گذاشتن کلک داعش رو کَند، بعد به نامردی زدن». جوان دیگری توی حرفش آمد که «همه جوونا دوستش داشتن؛ هم قدیمیا، هم جوونا». بعد دیگر نفهمید چطور حرفش را تمام کند.

این اطراف پر است از آدم‌هایی که نمی‌فهمند حرف‌شان را از کجا شروع کنند و چطور تمام کنند. خوش و بشی در کار نیست. بیشتر بهت است، عصبایت و غم؛ غم زیاد. یک دختر هجده یا نوزده ساله برادرش را بغل کرده و دارد اشک می‌ریزد، دو نفر مرد مسن حدودا شصت یا هفتاد ساله کت و شلواری با محاسن سفید که نشسته‌اند روی جدول‌های کنار خیابان و اشک‌هایشان را پاک می‌کنند. زن و مردی که با بچه‌هایشان آمده‌اند خانه «حاجی» و قدیمی‌های لشکر ۴١ ثارالله که تا به هم می‌رسند به معنای دقیق کلمه از ته دل می‌گریند.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
پرطرفدارترین عناوین