استاد، بیا و دلبری کن
گلواژه بگو، سخنوری کن
ای باز همافر شکاری
شو "باز" و سپس همافری کن
لبخند بزن به این قشنگی!
با خنده ی خویش دلبری کن
(این قافیه را دوبار گفتم
"یو دونت وُری"، تو دلبری کن)
لبخند تو چون کویر! زیباست
هی خنده ی بهتر از پری کن
ای چیره به فن انگلیسی
با ما سخن از درِ "دری" کن
ما منتظر تو ایم اینک
برخیز و کمی هنروری کن
برخیز و مشام ما معطر
زان کاپشن مشک و عنبری کن
با آنکه ز خطه ی کویری
یک کم حرکات بندری کن
هی گیر بده به "کاترین اشتون"
هی فحش نثار "جان کری" کن
تشکیل کمیته ی مجازات
ضد "علیِ مطهری" کن
ای سرور کل پاکدستان!!
بر دولت خویش سروری کن
در جمع معاونان و یاران
ای مهتر جمع ؛ مهتری کن
آن "میم . ر" یار جانی توست
با یاور خویش ، یاوری کن
از "مرتضوی" بکن حمایت
مردانگی و دلاوری کن
در زیرزمین خانه ی خویش
با هسته بسی فناوری کن
تا سقف حدود 20 درصد
با خاطر خوش فرآوری کن
ای تشنه به گفتن "عَدالت"
بنشین و به عدل داوری کن
گر داوری تو مشکلی داشت
یادی ز جناب "خاوری" کن!