سلامت نیوز: یک پژوهشگر حوزه اعتیاد معتقد است اعتیاد به مواد روانگردان به خصوص آمفتامین و مت آمفتامین باعث نابودی سلولهای مغزی شده که جبران آن بسیار سخت و زمانبر است. او می گوید بسیاری از معتادان به دلیل بیماری ژنتیکی به سمت مخدر می روند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از خبرآنلاین، نگرش جدید علوم زیستی به مقوله اعتیاد، مبتنی بر بیمار دانستن معتاد و بیمار بودن اعتیاد است. در علوم زیستی به اعتیاد، به عنوان بیماری چند بعدی که روان، بافت عصبی و اندامهای درونی از جمله مغز و سیستم اعصاب مرکزی را درگیر می کند، نگاه می شود که نتیجه آن، بررسی های همه جانبه زیست شناسانه درباره اعتیاد است.
پریوش سلیمی بنی، محقق حوزه اعتیاد و روانشناس می گوید آخرین یافته های علمی نشان می دهد تمایل به سوءمصرف مواد مخدر، در برخی از افراد به صورت ژنتیکی وجود دارد زیرا سیستم پاداش دهی مغزی آنها به دلایل مختلف ضعیف است و آنها از زندگی لذت نمی برند. به همین دلیل گرایش به سوءمصرف موادی که به آنها لذت بدهد در این افراد بالاست و آنها را لاجرم به سمت مواد مخدر می روند.
این مشاور معتقد است شناسایی ریشه های ژنتیکی اعتیاد می تواند روش درمان معتاد را متفاوت کند. زیرا اشخاصی که دارای بیماری و نقص ژنتیکی که باعث اعتیاد می شود هستند، باید با روشی متفاوت از سایر اشخاص، وابستگی خود از مواد مخدر را بهبود بخشند.
در ادامه گفتوگو با این درمانگر اعتیاد را می خوانید:
برای چه برخی افراد به سمت مواد مخدر می روند و معتاد می شوند؟
اعتیاد یک بیماری چند عاملی است و توضیح علمی این سئوال قدری طولانی و مشکل است. اگر بخواهیم ساده درباره دلیل معتاد شدن افراد سخن بگوییم باید از دو عامل اصلی نام ببریم، اصولا برخی پژوهشگران معتقدند مواد مخدر اصولا برای دو پدیده مصرف می شود: اول برای کسب لذت، دوم برای کاهش فشارهای روانی مختلف یا استرس. عوامل محیطی زیادی هم در معتاد شدن افراد نقش دارند که اصلی ترین آن، رفتارهای عادی شده سوءمصرف مواد مخدر است. اگر شخصی از کودکی با صحنه های مختلف اعتیاد روبرو باشد، معتاد شدن برای او آسانتر از افرادی است که تا بزرگسالی سوءمصرف مواد را ندیده اند. عامل دیگر را باید در ساختار ژنتیکی افراد معتاد جستجو کرد.
یعنی افراد معتاد، بیماری ژنتیکی دارند؟
می شود اینطور گفت که مطالعات نشان داده ژنهای متعددی در گرایش به سوءمصرف مواد مخدر نقش دارد، از جمله ژن مخصوصی به نام پروتئین نورا (Nora) است که در صورت کمبود این پروتئین در ساختار ژنتیکی انسانها، آنها قادر به لذت بردن از مسایل حیاتی از جمله خوردن، نوشیدن، خوابیدن و اعمال جنسی نیستند. برای همین شانس مبتلا شدن این افراد به اعتیاد برای آنکه بتوانند عدم لذت بردن خود را جبران کنند بیشتر از سایرین است. همچنین معتاد شدن برخی افراد به وجود ژن موسوم به ANKK۱ در بالاتر از حد طبیعی مربوط است که باعث گرایش آنها به مخدر می شود. این ژن باعث می شود مغز قادر به آزادسازی معمول سطح طبیعی از دوپامین که باعث احساس شادی و لذت می شود، نباشد. افراد معتاد برای جبران کاهش ترشح دوپامین در مغز، سراغ شارژ کردن غیرطبیعی خود یا همان اعتیاد می روند. البته این گفته به معنی آن نیست که هر کس ساختار ژنتیکی مزبور را داشت، قطعا معتاد می شود، بلکه شانس ابتلای او به اعتیاد بیشتر از سایر افراد است.
ما می توانیم تشخیص بدهیم از لحاظ ژنتیکی مستعد اعتیاد هستیم؟
بله، آزمایشهای ژنتیکی تشخیص استعداد معتاد شدن، در کشور ما و حتی در شهرستانی مانند اراک هم در یک آزمایشگاه ژنتیک دانشگاهی ممکن است و با آزمایش ساده ای ما قادر به تشخیص شانس ابتلای افراد به اعتیاد هستیم. برای همین باید با در نظر داشتن زمینه ژنتیکی افراد مستعد برای سوءمصرف اعتیاد، از طریق آزمایشهای ژنتیک، اقدامات پیشگیرانه را برای برخی از اشخاص در معرض خطر تدارک دید تا از گسترش این بیماری در جامعه پیشگیری شود.
ما معتادان متجاهر را می بینیم که به وضعیت بسیار بدی گرفتار شده اند. زیر پل می خوابند و فکر و ذکرشان اعتیاد و مواد مخدر است. از لحاظ روانشناسی چرا معتادان به این حال و روز می افتند؟
اگر بخواهیم ساده توضیح بدهیم، باید مقداری درباره روانشناسی اعتیاد حرف بزنیم. درک پدیده اعتیاد و رفتار معتادان، نیاز به شناخت ساختار مغز انسان و اساس «لذت بردن» دارد. در بخشی از مغز، سیستمی طراحی شده که برای اقدامات حیاتی انسان، به او پاداش می دهد. این پاداش، همان احساس لذت است. اقدامات حیاتی مانند خوردن، نوشیدن، خوابیدن و اعمال جنسی، باعث می شود که انسان لذت ببرد و همه لذتهای جهان، شکلهای متفاوتی از همین ۴ لذت اصلی هستند. ماهیت زیست شناسی لذت بردن یعنی اینکه در بین سلول های مغزی، موادی ترشح می شود که ترشح و جذب آن توسط سلولهای مغزی، احساس سرخوشی، نشاط و لذت زیادی می دهد. یکی از اصلیترین این مواد، «دوپامین» است. یعنی وقتی ما غذا می خوریم چون غذا خوردن به حیات ما تداوم می دهد، مغز شروع به ترشح واحدهای معدودی از دوپامین می کند و ما لذت می بریم. یا این اتفاق درباره ۳ عمل حیاتی دیگر هم می افتد. مواد مخدر به خصوص مواد محرک مانند آمفتامین ها و به صورت عینی تر «مورفین»، «الکل» و «شیشه» باعث می شود این مواد لذت بخش در واحدهای بسیار زیاد و فراوان در مغز ترشح شود. یعنی اگر در مغز انسان در بالاترین سطح لذت که پس از عمل جنسی به وجود می آید، تنها ۷ واحد دوپامین ترشح می شود، ترشح دوپامین پس از مصرف محرکهایی مانند شیشه تا ۱۵ برابر افزایش می یابد و به صورت کاملا مصنوعی، مغز احساس لذت می کند در حالی که هیچ عمل حیاتی از جمله خوردن و نوشیدن را انجام نداده است. با این حساب، سلولهای مغز قادر به بازجذب دوپامین نیستند و به خاطر افزایش موادی مانند اکسیژن و کلسیم در سلولهای مغزی، از کار می افتد و می میرند. به همین دلیل است اعتیاد به شدت به بافت مغزی و اعصاب مرکزی آسیب می زند که ترمیم آن گاه ناممکن است و گاه سالها طول می کشد.
حالا شما فرض کنید وقتی لذیذترین غذایی که دوست دارید را می خورید تنها ۳ واحد دوپامین در مغز شما ترشح می شود ولی وقتی شیشه سوءمصرف می کنید تا ۱۰۰ واحد دوپامین در مغزتان ترشح می شود یعنی حجم عظیمی از لذت را تجربه می کنید که حاضر نیستید دیگر از آن دست بردارید. برای همین فرد معتاد، خانواده، آبرو، ثروت، سلامت و هستی خود را می دهد تا به این لذت دست پیدا کند. از آنجایی که بخشهای مرده مغز، قادر به لذت بردن نیست، فرد مدام دُز مصرفی خود را بالا می برد تا باز هم لذت را تجربه کند. در این حالت است که ما می بینیم معتاد تبدیل به فردی کارتن خواب می شود که به هیچ وجه حاضر به ترک کردن تجربه لذت بخش خود نیست. در کنار اینها باید بی مسئولیتی و احساس رها شدگی از قیود زندگی اجتماعی را هم اضافه کرد که باعث می شود بازگشت معتادان به خصوص کسانی که به سوءمصرف محرکها وابسته اند به زندگی عادی بسیار سخت شود.
با این حساب، اعتیاد درمان ندارد؟
نمی توان به قطعیت گفت اعتیاد، یک درد بی درمان است. بگذارید مثالی بزنیم. مثلا اگر کسی دچار حمله قلبی گسترده شود و بخشهای وسیعی از قلب او دچار مشکل و احیانا مرگ سلولهای عضله قلب شود، اگر از سکته نجات پیدا کند، درصدی از کارکرد قلب خود را از دست می دهد و باید داروهای همیشگی مصرف کند، بسیاری از پرهیزها را رعایت کند و مثلا ورزشهای خاصی را هرگز ترک نکند. این فرد در حال درمان است ولی درمانی که جبران خاصی برای مشکل او نمی کند بلکه بیماری را کنترل می کند تا بیشتر نشود یا منتهی به عوارض شدیدتر مانند از کار افتادگی یا مرگ نشود. اعتیاد هم چنین حالتی را دارد. به روان و مغز فرد معتاد و همچنین به آبرو و شان اجتماعی و روابط او آسیب بسیار زیادی وارد شده است. او تجربه ای را داشته که در عالم طبیعی ممکن نیست و به صورت غیرطبیعی در مقادیر بسیار شدید و گسترده، لذت را به قیمت نابودی بخشهایی از کارکرد مغز خود به خصوص کارکردهای شناختی تجربه کرده است. این چنین فردی، باید بیماری خود را کنترل کند تا دوباره به چرخه اعتیاد بازنگردد. برای همین است گروه درمانی و درمان مبتنی بر شناخت و تغییر ارزشها از جدی ترین راههایی است که باعث می شود معتادان، قادر به کنترل بیماری خود و به اصطلاح، ماندن در دوره پاکی از مواد مخدر باشند. حتی این آگاهی ها باعث می شود جامعه هم نسبت به معتادان نگاه دیگری داشته باشد و شانس بازگشت آنها به زندگی عادی را بیشتر کند. به آنها کار بدهد و اعتماد کند و در کنار اینها مراقب باشد تا معتادان دوباره دچار لغزش و فروماندگی در خود نشوند. اعتیاد یک بیماری چند عاملی است که محیط و اجتماع در آن به شدت موثر هستند. برای همین است به خانواده هایی که عضوی از آنها معتاد است، توصیه می کنیم همپای فرد بیمار، باید تلاش کنند تا اعتیاد به خانواده آنها بازنگردد.