عصر ایران؛ گریهاش نه از گرسنگی، از فکریست که مدام در سرش میگذرد و مضطرب و شرمندهاش میکند. فکر تامین مایحتاج زندگیاش. گرانی لحظه به لحظه، سفرهاش را کوچک و کوچکتر کرده و حالا آنقدر کوچک شده که گریهاش گرفته. مثل پیرمردی که میگوید حتی نمیتواند پنیر بخرد.
کسی که دو روز بعد خبرهایی درباره حسابهای بانکی پر از پولش منتشر کردند و معلوم هم نشد که چطور یک خبرنگار توانسته به حسابهای شخصی این فرد دسترسی پیدا کند.
این سالها تورم دست خیلیها را از کالاهای ضروری زندگی کوتاه کرده. تعداد دستفروشها افزایش یافته و مشاغل جارزنی مثل خرید و فروش سیار لوازم خانگی فرسوده، بیشتر از قبل شده.
از حاشیه شهرهای بزرگ گرفته تا روستاها و شهرهای کوچک ایران، پر از نیازمند است. نیازمندانی که مدتی است طعم گوشت و مرغ را فراموش کردهاند و حتی بعضیهایشان قدرت خرید یک بسته پنیر را هم ندارند. گرانی همه آنها را غافلگیر کرده. قیمت کالاها با سرعتی بیسابقه و ناگهان، در کمتر از یک هفته به دوبرابر قبل و در کمتر از یک ماه به ۲۰۰ یا ۳۰۰ برابر قبل رسیده. اما جواب این مردم در این سالها چه بودهاست؟