به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ماجرای عهدنامه امام حسن مجتبی با معاویه یکی از پر بحثترین مسائل تاریخ اسلام شناخته میشود. این توافقنامه بعد از جنگی صورت گرفت که بر اثر زیادهخواهی معاویه و خودداری او از بیعت با امام حسن(ع) به عنوان خلیفه مسلمانان روی داد. این قرارداد چند شرط داشت که از مهمترین آنها منع معاویه از تعیین جانشین پس از خود، خودداری از توطئه علیه امام حسن (ع) و حفظ جان مسلمانان بود. با این حال، معاویه به هیچیک از شرطها عمل نکرد
عمده علت پذیرش صلح از سوی آن حضرت را نه تمایل خود آن حضرت بلکه سستی مردم عراق در جنگ و توطئه معاویه در تطمیع سران سپاه دانستهاند. متأسفانه به دلیل عدم وجود بینش جامع و بصیرت لازم، عموم مردم امام حسن مجتبی(ع) را متهم به سازش با دشمن کردند. در این بین امام(ع) در موارد متعددی متناسب با فهم اقشار مختلف مردم به آنها توضیحاتی ارائه میداد. اما برای فهم جریان عهدنامه امام حسین مجتبی با معاویه ضروری است شرایط تاریخ اسلام در آن مقطع زمانی مورد توجه قرار گیرد.
اول اینکه این عهدنامه در زمانی اتفاق افتاد معاویه لعنةالله علیه از مدتها قبل، تبلیغات گستردهای را علیه خاندان عترت آغاز کرده بود؛ از جمله آنکه با تطمیع برخی محدثان، آنها را وادار میکرد علیه امیرالمؤمنین (ع) و در فضیلت خود احادیثی جعل کنند. گستردگی این روایات جعلی تأثیر منفی بر افکار جامعۀ اسلامی نسبت به خاندان وحی گزارده بود.
دوماینکه، پایین بودن سطح معارف جامعۀ اسلامی از مفهوم امام بود. به تبع ماجرای سقیفه و تبلیغات مسموم معاویه علیه اهلبیت علیهم السلام، مردم درک شایسته و بایسته نسبت به مفهوم امام نداشتند؛ از این جهت امام را در حد حاکم شرعی قبول داشتند، نه امام معصومی که تمام امور عالم به اذن الله به ید قدرت اوست و نه امام مُفترضالطاعةای که تبعیت و اطاعت از او جزو واجبات دین است؛ به این سبب، بزرگان از صحابه با اندک شبههای، از مسیر خارج شدند و دل به فتنههای زمانه سپردند و پشت امام را نه تنها خالی کردند بلکه خنجر بر پای حضرت زدند. نقل است امام حسن مجتبی وقتی از نبرد با معاویه منصرف شد، عدهای را خشمگین کرد و بعد از سخنان امام، گروهی به شیوه خوارج امام را کافر خواندند و یکی از آنان به امام حمله و با خنجری او را زخمی کرد. همین قضیه را در رفتار کوفیان با امام حسین علیهالسلام مشاهده میکنیم. کوفیان هم به دلیل آنکه از امویان به ستوه آمده بودند، قصد بیعت با امام حسین علیهالسلام را داشتند و امام را فرد عادلی میدانستند که ممکن است به خطا رود. در واقع آن تفکر ناب و خالصی که یک شیعه باید در قبال امام معصوم داشته باشد، در آن زمان به ندرت و در برخی صحابه خاص یافت میشد. به این جهت با اندک فتنهای به سرعت امام را تنها گذاشتند و برخی حتی در کربلا شمشیر به روی حضرت کشیدند.
سوم اینکه، معاویه از فرصتی که برای او دربارۀ عدم معرفت جامعه نسبت به پیامبر(ص) و خاندان وحی فراهم شده بود، استفادۀ لازم را برد. به این سبب با تطمیع و تهدید و ارعاب، فرماندهان شاخص امام حسن مجتبی را بسوی خود جذب کرد.
در چنین شرایطی که از دین جز پوستهای باقی نمانده بود و سنت نبوی با مکر و توطئۀ برخی صحابه رو به تعطیلی رفته بود و عموم جامعه پشت به امام و خلیفۀ برحق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کرده بود، باید به دنبال بهترین چاره بود تا همین مقدار از دین اسلام و سنت نبی باقی میماند. شاید امام حسن مجتبی (ع) به لحاظ اخلاق نبوی خویش به صورت واضح نمیتوانستند ضعف معرفتی آنها را به رویشان بیاورند و مسئلهای بود که خود باید به مرور زمان به آن دست مییافتند. بنابراین باید گفت ماجرای عهدنامه امام حسن با معاویه پیشینهای به وسعت طول مدت امامت امام حسن و رفتار منفی یاران نزدیک آن حضرت داشت و کسانی که از این اقدام امام شکایت کردند، باید به خوبی بر بیوفایی نسبت به امام حسن واقف میبودند و برایشان امری بدیهی جلوه میکرد.
یادداشت: سعید شیری
انتهایپیام/