به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، ساعت 2 بامداد نخستین روز فروردین امسال زن جوانی هراسان و سراسیمه به کلانتری 128 تهراننو رفت و از ربوده شدن دوستش خبر داد.
او گفت: چند دقیقه قبل یکی از دوستانم به نام فتانه برایم چند پیام صوتی فرستاد. او در پیامهایش گفت که وی را ربودهاند و در خانهای ویلایی در منطقه ده ترکمن نگهداری میکنند، حتی فتانه موقعیت جغرافیایی محلی را که در آن گروگان گرفته شده بود برایم فرستاد؛ بعد از آن چند پیام برایش فرستادم و او در جواب گفت که دیگر نمیتواند صحبت کند و مدام از من میخواست که به موقعیت ارسالی بروم و به او کمک کنم.
زن جوان پیامهای صوتی دوستش و موقعیت مکانی را که او برایش فرستاده بود به مأموران نشان داد؛ باتوجه به مدارک موجود و اظهارات زن جوان، موضوع به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد؛ از آنجایی که مدارک نشان از آدمربایی میداد، به دستور بازپرس مصطفی واحدی تیمی از مأموران کلانتری راهی موقعیت ارسالی از سوی فتانه شد.
مأموران ساعتی بعد به ویلایی در ده ترکمن رسیدند آنها چندین بار زنگ در خانه را به صدا درآوردند، اما کسی پاسخگو نبود، مأموران در تماس با بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت اعلام کردند که کسی در ویلا را باز نمیکند اما چراغها روشن است و سه خودرو داخل محوطه حیاط پارک شده است.
با احتمال گروگانگیری و با توجه به پاسخ ندادن ساکنان ویلا، سرانجام بازپرس جنایی دستور ورود به خانه ویلایی را صادر کرد و به محض ورود مأموران به خانه ویلایی، ناگهان دختر جوانی سراسیمه خود را به آنها رساند.
دختر 21 ساله با دیدن مأموران گفت: من فتانه هستم و به دوستم پیام دادم که مرا ربودهاند و تصور میکنم دوستم موضوع را به شما خبر داده است.
او ادامه داد: راستش را بخواهید آدمربایی و ربودنی در کار نیست. شب گذشته برای میهمانی به خانهای در فرمانیه رفتم آنجا با پسر جوانی به نام اشکان آشنا شدم. دوستان اشکان به همراه همسرانشان در میهمانی بودند و پس از پایان میهمانی، اشکان مرا به ویلایش در ده ترکمن دعوت کرد.
دختر جوان گفت: چون به تازگی با اشکان آشنا شده بودم و از سویی دوستان او با همسرانشان بودند، پیشنهاد او را قبول کردم و سوار بر خودروی اشکان راهی ویلایش شدیم. اشتباهی که کردم، این بود که به اصرار او خودروام را نیاوردم؛فردای آن روز زمانی که خواستم به خانه برگردم، اشکان اصرار کرد که سال تحویل را هم با آنها باشم. با اینکه خانوادهام منتظرم بودند اما به ناچار آنجا ماندم و بعد از سال تحویل تصمیم به بازگشت گرفتم که آنها گفتند ما چند روزی در ویلا میمانیم. اصرارهای من برای بازگشت بی فایده بود و از سویی چون خودرویی نداشتم، نمیتوانستم به خانه برگردم. از طرفی خانوادهام مدام تماس میگرفتند و از من میخواستند به خانه برگردم. نمیدانستم چکار کنم ناگهان به ذهنم خطور کرد که به دوستم پیام بدهم و به دروغ به او بگویم که مرا ربودهاند. تصورش را نمیکردم که صحبتهایم باعث شود که او به پلیس خبر دهد و پای پلیس به این ماجرا کشیده شود.
در ادامه تحقیقات صورت گرفته از سوی مأموران و تأیید صحبتهای فتانه، دختر جوان نزد خانوادهاش برگردانده شد و سناریوی دروغین آدمربایی برملا شد.