گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ دفاع مقدس حادثهای عظیم در تاریخ معاصر بود که اثرات و برکات آن هنوز قابل مشاهده است. دفاع مقدس توانست فرهنگی را در کشور نهادینه کند که برای رسیدن به آن باید دهها سال هزینه کرد. دفاع مقدس سبب شد روحیه خودباوری و کشف استعدادهایی که تا آن روز مورد غفلت واقع شده ظهور و بروز پیدا کند.
حضرت آیتالله خامنهای سند متغن و گویای دفاع است و از آنجایی که در طول هشت دفاع مقدس به طور مستمر و از نزدیک با جنگ تحمیلی درگیر بودند و تجربه نزدیک از جبههها داشتند، خاطرات ارزشمندی از آن سالها دارند که توجه به آنها میتواند تصویر تازهای از جنگ تحمیلی ارائه دهد.
«دفاع مقدس به روایت رهبری» که قسمت سوم آن را در ادامه میخوانید، نگاهی است به خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی از جنگ تحمیلی که مناسب هفته دفاع مقدس منتشر خواهد شد.
امتناع دولتهای غربی از فروش سلاحهای متعارف به ایران در جنگ تحمیلی
در مسائل جهانی آن چیزی که از همه واضحتر و بارزتر است، بیشفعال شدنِ جبههی مقابل ماست. بیماری بیشفعالی یکی از بیماریهای کودکان و نوجوانان است. بیشفعالی معنایش این است که تحرک، زیاد؛ کارهای گوناگون انجام میدهند، اما تمرکز نیست، هدف نیست؛ به این در و آن در میزنند. تحرک زیاد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناکامی. این حالت بیشفعالی است. انسان این حالت را امروز در جبههی مقابلِ دشمن مشاهده میکند. مشغول تحرکات گوناگون هستند:
تحریم، قطعنامه، تهمت، جوسازی علیه نظام اسلامی، تقویت معارضان داخلی، به اصطلاح ورزشکارها دوپینگ کردنِ معارضان داخلی، که اینها را همینطور مدام با آمپولهای نیروزا که هیچ تأثیری هم در تقویت واقعی ندارد و فقط ظاهراً او را فعال میکند، مدام تزریق کنند.
انسان از این حادثه، چند نکته را استفاده میکند. نکتهی اول این است که این، ناشی از قدرت روزافزون بیداری اسلام است. اینی که انسان میبیند طرف ـ حریف ـ دستپاچه شده، تلاش میکند، سراسیمه شده، به این در میزند، به آن در میزند، این فعالیت را میکند، آنرا میبیند، این را میبیند؛ این پیداست که این طرفِ قضیه، قدرتی پیدا کرده است که او را مرعوب کرده، به هراس انداخته و سراسیمه کرده. اگر ما ضعیف بودیم، اگر ما آسیبپذیر بودیم، اگر میتوانستند با یک ضربت، ما را به زانو در بیاورند، این همه تلاش لازم نبود. این تلاش، نشانهی اقتدار این طرف است؛ و واقع قضیه هم همین است، که حالا من اشاره خواهم کرد.
این طرف نسبت به سه دههی قبلی قویتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهای بازتری پیدا کرده است و متقابلاً دشمن ضعیفتر شده است. یک روز همهی دنیای مستکبر، مجتمعاً علیه ایران بودند؛ یعنی واقعاً یک نقطهی استراحتگاه وجود نداشت. در دههی اول انقلاب اینجور بود دیگر. شوروی یک قدرتی بود که فقط یک کشور که نبود، یک مجموعهی عظیم از کشورها بود که مرکز، اینجا و در روسیهی امروز بود؛ اروپای شرقی متعلق به اینها بود، غالب کشورهای آفریقائی و آمریکای لاتین با اینها بودند و در آسیا بسیاری از اینها حساب میبردند. اینها علیه جمهوری اسلامی بودند.
ما آنوقت برای یک سلاح متعارف به هیچ جا نمیتوانستیم مراجعه کنیم؛ یعنی هیچ کشوری در دنیا نبود که یک سلاح متعارف ـ مثلاً فرض کنید تانک ـ را بیست تا سی تا اگر میخواست، به ما بفروشند. من همان وقت زمان ریاست جمهوریِ خودم، سفری کردم به یوگسلاوی، که علیالظاهر خیلی هم ما را تحویل گرفتند و احترام کردند و بهبه و چهچه هم کردند؛ اما هرچه اصرار کردیم، اینها حاضر نشدند به ما همین سلاحهای متعارف را بدهند. با اینکه یوگسلاوی جزو کشورهای مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوک شرق بود؛ اما در عین حال حاضر نشدند. دیگران که خب، جای خود دارند.
آن طرف هم بلوک غرب بود؛ آمریکا بود، اروپا بود، همین فرانسهی امروز که حالا تبلیغات علیه ما میکنند و حرف علیه ما میکنند، آن روز «میراژ» علیه ما میفرستادند، «سوپر اتاندارد» علیه ما میدادند؛ یعنی حملهی آن روزِ این کشورها علیه ما از حالا خیلی بیشتر بود. امروز آلمانها فرض کنید که یکحرفی در تبلیغاتشان ـ صدر اعظمشان یا دیگری ـ میزند؛ آن روز سلاح شیمیایی به صدام میدادند، کارخانهی سلاح شیمیائی برایش درست میکردند؛ یعنی دشمنیها آن روز عملیتر و فعالتر بود.
امروز، این حرفها نیست، این خبرها نیست؛ یعنی نمیتوانند، زمینهای برای آنها وجود ندارد، نه اینکه امروز نجیبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه میبینند که نمیشود کاریاش کرد؛ یعنی این حجم عظیم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قویتر هم شده؛ و غرب، امروز ـ این نکتهی مهمی است ـ احساس میکند که سلطهی قدیمیاش بر دنیای اسلام متزلزل شده؛ یعنی اینهایی که در کشورهای اسلامی و عربی بیهیچ مانعی و رادعی میتاختند و جلو میرفتند، امروز میبینند نمیشود؛ نمیتوانند. این موج اسلامی آنها را وادار کرده، حتّی تجدیدنظر میخواهند بکنند، آن هم براشان مشکل شده است.
در بعضی از کشورها که وابستگی آنها به غرب واضح و آشکار است ـ مردمشان هم این را میدادند و ناراضی هستند ـ میخواهند یک تجدیدنظرهایی بکنند، بلکه بتوانند اوضاع را روبهراه بکنند، نمیتوانند؛ برای آنها یکراه بنبست است. امروز غرب در یک چنین موقعیتی است. خب، این ضعف طبعاً نتیجهاش همین است که بیایند سراغ این چیزها و قطعنامه صادر کنند. قطعنامه، یکی دو تا پنج تا ده تا. قطعنامهای که دل ملتها، حتی دل دولتها هم با او همراه نیست. همین دولتهایی که بعضیها خودشان عضو شورای امنیتاند و این قطعنامهها را امضا میکنند، ما اطلاع داریم که حتی بعضی از خود این دولتها راضی به این تحریمها نیستند؛ برای آنها یک عمل قسری است و یک عمل جبری است؛ یک رودربایستی سیاسی است. وضع این است.
بنابراین، حوادثی از قبیل آنچه در این مدت برای ما اتفاق افتاده است ـ چه قطعنامهی ۱۹۲۹، چه این مسئلهی اهانت به قرآن کریم، چه اظهارات صریحاً خصمانهای که علیه جمهوری اسلامی میکنند، چه آنچه در سال ۸۸ گذشت، که این هم بلاشک و بهطور واضح دست دشمنان مستکبر در این جریان عیان بود ـ اینها همهاش به خاطر این است که آنطرف احساس میکند که اینطرف قوی شده است. این قدرت و قوت و استحکامی که در اینطرف به وجود آمده، آنطرف را میترساند. این در اظهارات خودشان هم هست و دارند میگویند: اگر این کار را نکنیم، ایران قدرت اول خاورمیانه میشود؛ اگر این کار را نکنیم، نفوذ ایران در خاورمیانه زیاد میشود؛ از این حرفها میکنند. (در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری ۲۵ شهریور ۱۳۸۹)
شهید برنسی از عجایب انقلاب بود
در دفاع هشت ساله ـ در مجموعهی داوطلبان و سپاه و اینها ـ هیچکس بهعنوان فرمانده و رئیس وارد میدان نمیشد؛ همه بر اساس تلاش خودشان به مقامات بالا میرسیدند؛ یعنی یکنفری وارد میشد، بسیجی معمولی بود؛ بعد میدادند آدم قابلی است، میشد فرماندهی دسته یا فرماندهی گروهان، بعد میشد فرماندهی گردان، بعد میشد فرماندهی تیپ، میرفت بالا. مدیریت جنگِ آن زمان هم فقط مدیریت نظامی نبود؛ من، چون اوایل کار، مدت کوتاهی از نزدیک کارها را میدیدم، بعد هم که از دور؛ تهران بودیم، لاکن جریانها را میفهمیدم و میدانستم.
مدیریت، صرفاً مدیریت نظامی نبود؛ مدیریت سیاسی بود، مدیریت فکری بود، مدیریت انسانی و ادبی و اخلاقی بود؛ تا کسی این چیزها را نداشت، نمیتوانست مجموعهی زیردست خودش را اداره کند و هدایت بکند. این شهید عزیز [شهید برونسی]وارد میشود؛ نه معلومات دانشگاهی دارد، نه عنوان و تیتر رسمی و دانشگاهی دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت میکند که به مقامات عالی میرسد و شخصیت برجستهای میشود؛ شخصیت جامعالاطرافی که مثلاً فرماندهی تیپ میشود، بعد هم به شهادت میرسد. ایشان اگر چنانچه به شهادت نمیرسید، مقامات خیلی بالاتر ـ از لحاظ رتبههای ظاهری ـ را هم طی میکرد.
اینها جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهای استثنایی انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمیشود هیچ جای دیگر را با این مقایسه کرد. من از افرادی شنیدم که شهید برونسی در آنوقت، برای مجموعههای دانشجویی و دانشگاهی که از مشهد میرفتند آنجا، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد. خود من هم نظیر این را باز دیده بودم. مرحوم شهید رستمی ـ که او هم از شهدای خراسان است؛ یک فرد روستایی و بهظاهر عامی ـ در جمعی که فرماندهان درجهی یک نشسته بودند و رئیس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جوری که همهی این فرماندهان رسمیای که نشسته بودند مبهوت شدند! استعداد انقلاب برای پرورش شخصیتهای برجسته و افراد تا این حد است. (در دیدار اعضای ستاد یادواره شهید برونسی ۳ اسفند ۱۳۸۸)
جلوگیری امام (ره) از مغرورشدن مردم و مسئولین بعد از فتح خرمشهر
خرمشهر وقتی آزاد شد، خوب، خیلی پیروزی بزرگی بود خیلی کار عظیمی بود؛ هم از لحاظ سیاسی مهم بود، هم از لحاظ نظامی بسیار پیچیده و مهم بود، هم از لحاظ اجتماعی و نگاه عمومی و دل مردم، چقدر مهم بود و تأثیر داشت. از همه جهت کار عظیمی بود. همه، از جاهای مختلف آمدند. من آن وقت رئیسجمهور بودم. آقایان رؤسای جمهور چندین کشورـ پنج شش تا هفت تا کشورـ آمدند اینجا با ما ملاقات کردند و صریحاً به ما گفتند که الآن دیگر وضع شما با گذشته فرق میکند؛ بعد از این فتح بزرگی که انجام گرفت.
یعنی اینقدر ابعاد داخلی و خارجی این حادثه عظیم بود. امام واقعاً یک معلم بود. امام یک معلم اخلاق بود. تا این حادثهی عظیم، با این عظمت، با این حجم پیدا شد، از همان ساعت اول تو خیابان اثرش در روحیهی مردم فهمیده شد، امام فوراً درد را احساس کرد، درمانش را بلافاصله داد: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». این معنایش این بود که فرماندهان مسلحی که این همه سختی کشیده بودند، این همه رنج برده بودند، آن خون دلها را خورده بودند، چقدر شهیدهای خوب و بزرگ ما در همین فتح بیتالمقدس دادیم، بر اثر این همه مجاهدت، حالا این کار بزرگ انجام گرفته، اینها مغرور نشوند. سیاسیونی که در مساند قدرت نشستهاند، از این پیروزی بزرگی که در عرصهی سیاسی برایشان پیدا شد، بر اثر این حادثه مغرور نشوند: «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ اللَّه رمی»؛ من و شما کارهای نیستیم؛ دست قدرت الهی است.
من و شما وسایلی هستیم که اگر عقل به خرج بدهیم، اختیار خودمان را به کار بیندازیم، وارد میدان بشویم، از ما برای حصول این هدف استفاده خواهد شد و افتخار و شرفش برای ما میماند؛ اما اگر ما هم نباشیم: «فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه». اینجور نیست که، بار خدا بر زمین نمیماند، پیش خواهد رفت؛ یک حرکت طبیعی، ناموس طبیعت است، ناموس تاریخ است. «سنّة اللَّه الّتی قد خلت من قبل». با تعبیرات مختلف در جاهای مختلف قرآن آمده: «و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلا». این سنت الهی است. «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الادبار ثمّ لا یجدون ولیّا و لا نصیرا سنّة اللَّه الّتی قد خلت من قبل». این، یک جایش است. «و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلا»؛ یعنی اگر شما بیایید توی میدان، بر دشمنتان پیروز خواهید شد؛ یعنی این سنت الهی است؛ حالا این پیروزی ممکن است یکروزه و یکساله نباشد، اما در نهایت پیروزی است.
این پیروزی قطعاً حاصل خواهد شد. شکست و انهزام در جبههی حق معنی ندارد؛ مگر آن وقتی که اهل حق توی میدان نیایند؛ کار لازم را نکنند؛ این است دیگر؛ بنابراین، کار، کار خداست: «و ما رمیت اذ رمیت». اینجا هم همینجور است. روزبه روز شما مسئولین، شما رئیس جمهور محترم، همهی کسانی که دلبستهی به این حرکت هستند، روزبه روز قدرشناسی تان از لطف الهی، از دست قدرتی که دلهای مردم را به این جهت هدایت میکند، باید بیشتر بشود. (در دیدار اعضای هیئت دولت ۱۶ شهریور ۱۳۸۸)
ادامه دارد...