فیلم سفارشی لزوما قرار نیست اثر بدی باشد که به شعور مخاطب توهین کند. البته «بدون قرار قبلی» از این جمله تبعیت نمیکند. از آن فیلمهای سفارشیساز است که حتی فکر نکرده چطور بتواند مخاطب را به سوژهی سفارشیاش جلب کند چه برسد به اینکه سفارشی بودنش را لااقل در لایهای از زرورق بپیچاند که توی ذوق نزند.
فیلم بهروز شعیبی انگار در قرن هجدهم ساخته شده باشد. البته که در آن سالها سینمایی نبود ولی اگر تصویر متحرکی وجود داشت قصهی سادهانگارانهاش چیزی در مایههای فیلم «بدون قرار قبلی» میشد. فیلم قرار است دربارهی امام رضا و حرم مطهر و مشهد باشد و اینکه چطور معنویت زندگی مدرن را تحتتاثیر قرار میدهد. اما به هیچکدام از اهدافش نمیرسد بس که درامش سادهانگارانه پیش میرود و بازیها بد هستند و فیلم باری به هر جهت از کار درآمده است.
کلی پول هزینه شده تا دو سه سکانس اول در آلمان فیلمبرداری شود. یاسمین دکتری است که در بیمارستانی در آلمان کار میکند. اینکه چرا برای بازی در نقش یاسمین پگاه آهنگرانی انتخاب شده که فارسی را با لهجه حرف بزند از عجایب روزگار است و البته از چیزهایی که تا آخر فیلم روی اعصاب تماشاگر میرود. آهنگرانی در کل که بازیگر خوبی نیست چه برسد به اینکه در یک فیلم بد قرار باشد یک نقش باسمهای بیمزه را بازی کند و تازه فارسی را با لهجه حرف بزند!
خلاصه اینکه خبر میرسد پدر یاسمین که از کودکی از او خبر نداشته در ایران مرده و وصیت کرده یاسمین برای تشییع به ایران برود. یاسمین که کودکی مبتلا به اوتیسم دارد با الکس پسرش به ایران میآید و متوجه میشود پدر قبری در حرم امام رضا برای او ارث گذاشته است.
آن چیزی که مثلا به عنوان چالشهای روحی سر راه یاسمین قرار میگیرد آنقدر سادهانگارانه در متن و در اجرا بد است که مطلقا حس همدردی برنمیانگیزد. حقیقتا بعضی از فیلمها ماقبل نقد هستند و «بدون قرار قبلی» هم از آن فیلمهایی است که به حدی در همهی جزییاتش گنگ از کار درآمده چیز زیادی دربارهاش نمیتوان گفت. نه در کارگردانی و نه در داستان فیلم مطلقا جایی برای تامل و تاویل ندارد. حتی در سطح هم قصهای اتفاق نمیافتد. جالب اینکه همه به خودشان اجازه میدهند که در کار یاسمین دخالت کنند. وکیل پدرش که صابر ابر نقشش را بازی میکند با لحنی حق به جانب به خودش اجازه میدهد دربارهی طول سفر یاسمین و واکنش او نسبت به میراث پدرش اظهارنظر کند.
از همه بدتر وقتی است که پای یاسمین به مشهد میرسد. تقابل سنت و مدرنیته. دختری که از آلمان آمده و فرزندش مشکل دارد پایشان را در فضای گرم خانهای سنتی میگذارند که شوهر دختر خاله دوتار میزند و حیاط خانه حوض دارد و در اتاقی انارهای چیده شده را گذاشتهاند. یاسمین و الکس در مواجهه با آرامش این زندگی حالشان کمکم بهتر میشود! این تلقی از جذابیتهای زندگی سنتی که معنویت در آن جریان دارد آنقدر ریاکارانه به نظر میرسد که حال مخاطب را بد میکند.
واقعا جزو هنرهای بهروز شعیبی است که توانسته از بازیگر توانایی مثل الهام کردا چنین بازی اعصاب خردکنی بگیرد. تحمل فیلم «بدون قرار قبلی» تا انتها توان زیادی میخواهد چون کارگردان هیچ دستاویزی در اختیار شما قرار نمیدهد که به آن دل خوش کنید. نه تصویر نه قصه نه دیالوگ نه پیچیدگی.
بیش از یک دهه پیش رسول صدرعاملی سه گانهای دربارهی مشهد و امام رضا ساخت. قسمت اول آن با بازی خسرو شکیبایی و عزتالله انتظامی که اصلا تلهفیلم بود. با وجود تصاویر ضعیفش اما حداقلی از روابط میان کاراکترها درآمده بود که تماشاگر را پای فیلم نگه میداشت و گرمای بازی شکیبایی و انتظامی جبران میزانسنهای تلویزیونی را میکرد. فیلم دوم «هر شب تنهایی» با بازی حاتمی و بهداد که به لحاظ دراماتیک اثر جذابی بود و نمونهی موفق فیلمی که سفارشی ساخته شده اما تاثیر خودش را به درستی روی تماشاگر میگذارد. «بدون قرار قبلی» حتی به نیمی از جذابیتهای آن فیلمها نمیرسد. اگر صدرعاملی بلد بود فیلم سفارشیاش را جوری بسازد که در نهایت شخصیتها و قصه یا حتی شده تک سکانسی یاد تماشاگر بماند، شعیبی «بدون قرار قبلی» را جوری ساخته که دائم سفارشی بودنش توی صورتتان بخورد و موقع تماشایش حس کنید چه پولها که برای ساخت فیلمهای سفارشی هدر نمیروند بدون اینکه حتی به هدفشان برسند.
امتیاز نویسنده: بیارزش