آیلین سیروس: احیای رابطه ایران با عربستان و دیدارهای مقامات این دو کشور که از نظر دولتمردان داخلی گشایش و موفقیتی مهم محسوب میشود از منظر جهانی واکنشهای متفاوتی را در برداشته است. هفته گذشته دیدار جیک سالیوان و ولیعهد سعودی در شهر جده که اکنون به مرکز تخلیه اتباع مختلف از سودان تبدیل شده است، صورت گرفت که طی آن رسانه های داخلی کشور این دیدار را احیای روابط واشنگتن ریاض عنوان کردند.
ایالات متحده به دنبال احیای روابط خود با ریاض است و این سفر در پی توافق ریاض و تهران در ماه مارس گذشته با میانجیگری چین انجام شد.
اما سوال اصلی که اینجا مطرح است اینکه آمریکا با عربستان از دیرباز روابط بسیار مطلوبی داشته و اینکه چرا در داخل این اتفاق احیای روابط دو کشور مذکور عنوان می کنند جای تامل است.
سیدجواد میری، استاد دانشگاه و تحلیلگر روابط بین الملل معتقد است: اگر نگاه آمریکا به عربستان یک نگاه سلبی یا فرسوده ای بود هیچگاه سرمایه گذاران را ترغیب نمی کرد که در آنجا سرمایه گذاری کنند.
به بهانه این رخداد تجارت آنلاین با این جامعه شناس و دانشیار جامعه شناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفتگو کرده است که از نظر مخاطبان می گذرد.
***
به اعتقاد رسانه های داخلی آمریکا درصدد احیای روابط فرسوده اش با ریاض است نظرتان در این مورد چیست؟
نامطلوب بودن رابطه عربستان با امریکا، یک تصوری موهوم در ایران است؛ تصور اینکه حالا که ایران از طریق وساطت با چین به عربستان نزدیک شده امریکا درصدد تقویت بیشتر رابطه اش با عربستان شده است. برای درک این موضوع با نگاهی ساده به رسانه سی ان ان آمریکا که هر صبح یک برنامه کامل درباره عربستان میرود شامل اینکه: عربستان چه جای مهمی است، در آنجا سرمایه گذاری کنید، عربستان از یک سو به دریای سرخ نزدیک است از سوی دیگر به دریای عمان، بن سلمان چه سرمایه گذاری عظیمی در انجا میکند، ایجاد زمین های گلف....و تبلیغاتی این چنینی از جمله اینکه موقعیت ژئوپولتیک عربستان چه دستاوردی را برای ما و سرمایه گذاران جهان دارد...کاملا مشخص میشود که آمریکا هیچ رابطه فرسوده ای با عربستان ندارد که بخواهد آن را احیا کند.
با توجه به اینکه نبض امروز جهان در اقتصاد و پول است و اگر آمریکا به عربستان نگاه سلبی یا فرسوده داشت هیچگاه سرمایه گذاران را به سرمایه گذاری در انجا ترغیب نمی کرد. حال اینکه فضایی مانند سی ان ان که یک امپراطوری رسانه ای محسوب میشود و هر که در آنجا مطرح شود به نوعی در جهان مطرح شده است، با چنین سرمایه گذاری ای در باب عربستان یا قطر یا ترکیه و.... نشان از عمق نگاه آمریکایی ها به عربستان است نگاهی که سطحی و حاشیه ای نیست بلکه به مصابه ی یک سکویی است که بتواند کشورهایی که در حوزه نفت و انرژی جهان همسو با امریکا حرکت نمیکنند را از طریق عربستان تنظیم کند.
به عنوان مثال در سالهای 1986 که شوروی به افغانستان حمله و سیاستهای تهاجمی اش را آغاز میکند و از طرفی هم درصدد تولید نفت بود، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی از طریق عربستان اهرم نفت را اجرا کردند و شوروی را به سمت فروپاشی بردند.
اینجا سوالی مطرح می شود و اینکه در عربستان چه اتفاقی افتاده و آیا این کشور آرام آرام به سمت عصرپساجدید در حرکت است؟
به اعتقاد من یک اتفاق بنیادی تر و عمیقتری بعد از مسئله کوید جهانی ( که من با عنوان عصر پساجدید از آن یاد میکنم) در حال وقوع است و نرمالیته عصر جدید (که اروپایی ها یا انگلوساکسنها و امریکایی ها حدود 500 سال جهان را به طور کامل مدیریت می کردند) حال در یک فضای بسیار کلان جهانی در حال وقوع است و تمدن بشری پایه هایش در حال تغییر است. البته نه اینکه آمریکا از بین میرود بلکه منظور که سیرجهان به سمت چند قطبی شدن در حرکت است.
عربستان صعودی هم این موضوع را فهمیده و درک کرده و در حال سرمایه گذاری در نقاط مختلف است. دنیای جدید نشان از آن دارد که ممکن است دیگر دلار تنها پول جهانی نباشد و در این دوران پساجدید ممکن است روشها و شیوه ها و ائتلافهای دیگری در جهان شکل گیرد، البته که نمیشود طول مدت این رخداد و وقوع آن را پیشگویی کرد اما ممکن است بین 20 تا 50 سال آینده اتفاق بیفتد.
به اعتقاد من تمدنها و فرهنگهای بشری که دارای زمان بلند هستند مثلا در گذشته 100 سال یا 150 سال زمان میبرد تا اتفاق بیفتند اما در دنیای مدرن با آمدن ماهوراه و اینترنت جهانی و اتفاقاتی که در حوزه تکنولوژی افتاده مثلا اگر در گذشته هزار سال طول میکشید اتفاقی بیفتد در حال حاضر زمان فشرده شده یک قرن برای انسانهای هزار سال پیش 100 سال بود اما الان برای انسان امروزی ممکن است 10 سال باشد؛ عربستان هم با علم به این اتفاقات در حال همراهی با جهان است. از طرفی با روسیه، چین از یکسو تا حدودی با ایران و از طرفی مثلا با اسرائیل به شکل صوری همچنین با آفریقای جنوبی، هند یا برزیل به نوعی وارد بازی جهانی شده است.
در مجموع این نشان از کاهش یا فرسودگی رابطه آمریکایی ها با عربستانی ها ندارد بلکه باید گفت ارتباط عربستان با جهان در حال متنوع شدن است.
مصالحه ایران با عربستان در بازی جهانی چه تاثیراتی داشته یا خواهد داشت؟
این اتفاق چند نکته را دربر داشته است. اول اینکه نشان داد چین در حال بیرون آمدن از لاک خود بوده و برای اینکه بتواندبه عنوان یک قطب در جهان حرکت کند نیازمند ورود به تعاملهای سازنده فراسوی مرزهای خود است تا بتواند به عنوان یک بازیگر جهانی نقش ایجاد کند. البته در اینجا یک نکته مطرح است اینکه تقریبا از پایان جنگ جهانی دوم سال 1945 که امپراطوری فرانسه و آلمان و انگلستان ...همه از بین رفت و امریکا از آنجا سردر آورد، در نظم جهانی اتفاقی افتاد و آن اینکه آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی نظام بین الملل را تشکیل دادند. در این نظم جهانی آمریکا در مرکز و باقی کشورها شامل کشورهای پیرامون و حاشیه شدند.
ایران در چه موقیعتی قرار داشت؟
ایران بین پیرامون و حاشیه در حرکت بود که در حال حاضر از نظر نظم آمریکایی کامل در حاشیه قرار دارد اما چین کشوری بین پیرامون و حاشیه در حرکت بود اتفاقی که افتاد اینکه بعد از 70 سال بعد از جنگ جهانی دوم خود را در مرکز قرار داده یا میخواهد مرکز برای خود ایجاد کند که حالا با این اتفاق برای چین هم مثل آمریکا یک پیرامون و یک حاشیه شکل خواهد گرفت که بین جهان چینی محور و آمریکایی محور رقابتهای شدیدی در حال شکل گیری است.
روسیه که یک روزی شوروی و کشوری جهان دومی بود و بعد از فروپاشی تبدیل به یک کشور پیرامونی شده بود حس کرد در حال رفتن به سمت کشورهای حاشیه است و درصدد برآمد که به سمت مرکز بودن حرکت کند. اما این نکته بسیار حائز اهمیت است که تبدیل به یک کشور مرکز شدن چندان کار آسانی نیست جالب اینکه ایران همچنین سودایی در سردارد که مرکز باشد و مرکزش را هم ( محور مقاومت ) عنوان می کند. اما باید توجه داشت که تبدیل به کشور مرکز شدن نیاز به اقتصاد دارد یعنی بتواند در فضای دوران تجدد که ماهیت اساسی آن انسان اقتصادی، تمدن اقتصادی، جامعه مصرفی است در سطح کره زمین کالا تهیه کند.
متاسفانه ایران این آیتم مهم را ندارد و فقط صرف نظامی گری را شاخص قرار داده است. با ایجاد یک فضای مقاومت، شهادت، جنگهای نامتقارن و ایجاد یک فضای هیجانی در داخل کشور سعی در پیشبرد هدفش دارد. اما سوال اینجا مطرح می شود حال که محور مقاومت را ایجاد کردید این افرادیکه از تهران تا سوریه و یمن و لبنان و عراق و افغانستان با اعتقاد به آرمانهای نظام می روند نیازهایشان از قبیل غذا، بهداشت، اموزش چه میشود؟ نمیتوان مانند دوران عصرهجر و قبل از تجدد زندگی کرد. بنابراین اینکه میخواهید مرکز شوید و پیرامون و حاشیه در اطراف خود ایجاد کنید کار آسانی نیست. اما چین توانسته این کار را انجام دهد و اول اقتصاد را محور قرار داده و انسان چینی را مطابق با انسان اقتصادی تعریف کرده است.
اما ایران در برابر انسان اقتصادی ، انسان دینی را قرار داده است و با این اتفاق روز به روز در حال تضعیف شدن است.
روسیه در کجای این جریان قرار دارد؟
روسیه تقریبا در حال تبدیل شدن به کشور پیرامون چین است. همان اتفاقی که برای انگلستان در جنگ جهانی دوم افتاد و به کشور پیرامون آمریکا تبدیل شد ممکن است برای روسیه هم در این زمان بیفتد. یکی از مواردی که میتوان به آن در این خصوص اشاره کرد وجود حدود 550 میلیون چینی در مرز 4500 کیلومتری سیبری است. جالب اینکه جمعیت کل روسیه در این 10 هزار کیلومتر سیبری و التای و دریای ژاپن کلا 13 میلیون نفر است. 550 میلیون چینی که در آن طرف مرز زندگی میکنند که هیچ کوه و دریایی هم در این میان قرار ندارد و با قدم زدن می توانند وارد روسیه شوند که البته این آمار 50 میلیون مربوط به 10 سال گذشته بوده و ممکن است تا کنون به 70 میلیون نفر هم رسیده باشد.
نکته مهم دیگر اینکه چینی ها کل منطقه قطب شمال را تا اقیانوس منجمد شمالی یک ترسیم آینده نگرانه کرده اند تمامی انرژی، چوب، لیتیوم در کل تمام منابع منطقه سیبری را تا ماگادان و اقیانوس منجمد شمالی حتی راه آهنش را هم ترسیم کرده اند که در 50 سال آینده این منطقه با گرم شدن کره زمین و آب شدن برفها تبدیل به یک قاره خواهد شد. از طرفی اقتصاد روسیه هم یک اقتصاد تک محوری نفت و گازی شده است و دیگر نمیتواند یک اقتصاد جهانی را تعریف کند که چشم انداز آینده از نظر من یعنی چین در مرکز و یکی از کشورهای اقماری اش روسیه خواهد بود.
ایران هم به یکی از اقمار و حتی اگر تلاشی نشود به کشور حاشیه ای چین تبدیل خواهد شد که متاسفانه نشانه ای از تلاش در سیاستمداران دیده نمیشود.
اما یک نکته ویژه و قابل تامل، قرار داشتن موقعیت جغرافیایی است که شاید جغرافیا مددی کند و اگر کمی آگاهی وجود داشته باشد ممکن است بتوانیم در بین این اقطاب مثلا قطب هند و پیرامون و حاشیه اش، یا قطب چین و پیرامون و حاشیه اش، قطب آمریکا و پیرامون و حاشیه اش، بتوانیم بین این شکافها خودمان را بسازیم.
این اتفاق چگونه صورت خواهد گرفت؟
اگر بتوانیم از این فضای جهان جنگ سردی بیرون بیاییم که بعید می دانم زیرا ذهن سیاستمداران ما همچنان معدل ذهن زئوپلیتیکشان مطابق با جنگ جهانی دوم سال 1945 شکل گرفته است و جهان را دو قطبی میبینند قطب سوسیالیستی و قطب کاپیتالیستی. در حالیکه خود چینی ها جهان را دو قطبی نمی بینند. از دنگشیائوپینگ آخرین قیصر چین پرسیدند این حرکتی که میکنید آیا ضد سوسیالیست است یا به نفع آن؟پاسخ داد این دفعه آخری است که پیش من می آیید اگر این یک دلار از جیب یک خارجی در جیب چینی آمد این عین سوسیالیسم است اما اگر از جیب چینی در جیب خارجی رفت این ضدسوسیالیسم است. یعنی یک عملگرایی کاملا چینی که ساختارهای کاپیتالیستی را درونی کرده اما متفاوت با ساختار اروپایی امریکایی یا نگاه یوروانتلانتیکی یعنی مدل چین مدل سرمایه داری اقتدارگرایانه است.
اما ممکن است بگویید چرا امریکایی ها اینهمه سرمایه گذاری در چین کردند این نشان از این دارد که سرمایه داری و کاپیتالیسم به معنای ماهیتش دقیقا با اقتدارگرایی همراه است؛ اتفاقا سرمایه داران بزرگ آمریکا یا اروپا وقتی در کشوری مثل چین سرمایه گذاری میکنند سود بالاتری می برند تا اینکه بیایند در سوئد یا سوییس که مملو از قوانین قوانین جدی مالیاتی و بیمه ای است سرمایه گذاری کنند.
جالب است بدانید 62 نفر سرمایه دار در کل جهان که اکثرشان امریکایی هستند و 99 درصد سرمایه های جهان دردستشان است در چین سرمایه گذاری کرده اند. زیرا کاپیتالیسم با اقتدارگرایی همراه است.
البته در ایران هم علاقه شدیدی به اقتدارگرایی وجود دارد زیرا نبود فرهنگ دموکراسی کاملا از دبرباز مشهود بوده وقتی به تاریخ نگاه میکنیم در میابیم که از فرهنگ استبدادی به فرهنگ اقتدارگرایی جهش کرده ایم. دموکراسی دوران مصدق در اوایل انقلاب را به عنوان هرج و مرج میبینیم اما اقتدارگرایی را میپسندیم و قدرتش را از استبداد قوی تر میبینیم.
چرا فرهنگ دموکراسی برای دولتمردان یا سیاستمداران ما جذاب نیست؟
به دلیل اینکه پاسخگویی به ملت را می خواهد؛ سوژه وارگی انسان ایرانی را مطرح میکند. اما در اقتدارگرایی فقط سرکوب و تهدید بدون هیچ پاسخگویی. بنابراین به دنبال اقتدارگرایی چینی در حرکت هستیم که اگر بخواهیم تبارشناسی کنیم این فرهنگ به نوعی به استبداد ایرانی نزدیک است و اینکه روسیه هم این فرهنگ اقتدارگرایی را دنبال میکند به دلیل انحصارگرایی قدرت در دست عده معدودی بدون پاسخگویی است.