کد خبر: ۲۲۹۰۶۷
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۱
در گفتگوی تجارت آنلاین با سید جواد میری مطرح شد:
تخیل جامعه شناسی، مفهومی که در میان سیاستمداران جایگاهی ندارد اما بسیار می تواند شکوفایی اجتماعی را برای جامعه ایران به ارمغان آورد. دکتر سید جواد میری معتقد است، جامعه شناسی در سطح کلان مدیریتی در ایران هیچگاه جایگاهی نداشته و در سیاستگذاری ها به نوعی نقشه راه نبوده که همین اغفال باعث عقب افتادگی جامعه و معضلات بی شمار آن بوده است. گفتگوی تجارت آنلاین با استاد تمام جامعه‌شناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از نظر خوانندگان می گذرد.

آیلین سیروس: تخیل جامعه شناسی، مفهومی که در میان سیاستمداران جایگاهی ندارد اما بسیار می تواند شکوفایی اجتماعی را برای جامعه ایران به ارمغان آورد. دکتر سید جواد میری معتقد است، جامعه شناسی در سطح کلان مدیریتی در ایران هیچگاه جایگاهی نداشته و در سیاستگذاری ها به نوعی نقشه راه نبوده که همین اغفال باعث عقب افتادگی جامعه و معضلات بی شمار آن بوده است. گفتگوی تجارت آنلاین با استاد تمام جامعه‌شناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از نظر خوانندگان می گذرد.

آیا جامعه شناسی در ایران توانسته است جایگاه مهمی در سطح کلان کشور داشته باشد و اساسا جامعه شناسی در چه جایگاهی در کشور قرار دارد؟

شاید بتوان این سوال را اینگونه بیان کرد که جامعه شناسی به مثابه یک دیسیپلین در ایران هنوز بعد از  80 الی 100 سال سابقه، آیا توانسته نقش مهمی را هم در سطح دانشگاه، سطح عمومی، سطح حکمرانی و هم در سطح فهم مسائل کلان کشور بازی بکند یا خیر؟

با نگاهی به اوضاع سیاستگذاری در کشور، باید اذعان کرد در اتاق های فکری که به نوعی برای حاکمیت، دستگاه ها یا نهادهای گوناگون برنامه های راهبردی تعریف می کنند، جامعه شناسی هنوز نتوانسته است جایگاه خود را پیدا کند.  البته جامعه شناسی طی این 80 الی 100 سال که بالطبع در ایران صاحب تاریخ و تاریخچه ای شده و به مثابه یک رشته دانشگاهی به نوعی دانشجوها را به خود جذب کرده و شاید در سطح کشور از این حیث مهم تلقی شود اما به عنوان یک چارچوب نظری یا یک دیسیپلین که بتواند تاثیرگذاری به معنای واقعی کلمه در شکل گیری فهم و در تغییر و تحولات سیاستگذاری های کلان جامعه ایران داشته باشد هنوز جدی گرفته نشده است. مثلا دو نهاد و وزراتخانه بسیار مهم در ایران یعنی "آموزش و پرورش" و "وزارتخانه آموزش عالی" و از طرف دیگر سازمانی با نام "نهاد سیاستگذاری های علمی" در کشور وجود دارد که وقتی در سطح کلان مدیریتی این سه را در کنار هم قرار می دهیم در می یابیم جامعه شناسان هیچ جایگاهی در آنها نداشته و ندارند، یعنی اولا هیچگاه روسای دانشگاه ها از جامعه شناسان نبوده اند و ثانیا هیچگاه سیاستگذاری هایی که در سطح آموزش و پرورش چه در سطح محتوای دروس، چه در سطح سیاستگذاری های کلان، نقشه راه، مواد درسی، برنامه های درسی، شیوه های آموزش و... ربط وسیعی با تخیلات جامعه شناختی نداشته اند. در سطح آموزش عالی هم که نگاه کنیم از راس تا ذیل آن، هیچگاه جامعه شناسان نقش عمده ای بازی نکرده اند.

البته بحث ما این نیست که مثلا به صورت فردی یک جامعه شناس را در یک جایگاهی قرار دهیم، بحث بر سر این است که آن تخیل جامعه شناسی که باید جایگاه و پایگاهی پیدا کند و در سطح سیاستگذاری ها به نوعی نقشه راه تعریف کرده تا سیاستمداران برای تصمیمات بزرگ در باب تحولات اجتماعی به نوعی از این تخیل جامعه شناختی بهره ای برده باشند، وجود ندارد؛ اکثرا نگاه‌های مهندسی یا پزشکی حاکم است که آن هم بسیار مکانیکال است نه ارگانیک.

حال اگر تخیل جامعه شناسی در سطح کلان حاکم شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟

اولین مفهومی که از تخیل جامعه شناختی دریافت می شود این است که در این باب، جامعه یک کل ارگانیک شمرده می شود یعنی به عنوان مثال، ثروت در یک طبقه قرار نگرفته و در مقابل بخش عمده ای از جامعه طبقه کارگر و متوسط باشند که به حاشیه رانده شوند، زیرا در این فضا نمی توان انتظار شکوفایی، تولید بالا یا اخلاقیات را داشت. عدم توزیع ثروت مادامی که در نظامی نهادینه شود نشان از این دارد که سیاستگذاران، طراحان، استراتژیست ها، تخیلی در باب امر اجتماعی ندارند یعنی فهم دقیق و ارگانیکی از یک جامعه به مثابه یک کل واحد ندارند بلکه آن جامعه را به مثابه تکه پاره هایی می بینند که به صورت امنیتی یا مثلا فیزیکی و مهندسی بتوان اداره کرد.

ذیل تفکر جامعه شناسی همین عامل کافی است که اگر حاکم شود جامعه به وضع مطلوب در آید؟

خیر، این یکی از مفروضات سترگ آن است اما گام بعدی در درونی کردن تخیل جامعه شناسی این است که نتیجه حاصل از اتکا به تخیل جامعه شناسی، مسائل یا مشکلات شخصی را امر شخصی قلمداد نمی کند بلکه مسائل را با پیوست اجتماعی نگاه می کند یعنی معضلات اجتماعی را قابل تقلیل به ذهن فرد یا رفتارهای ژنتیک افراد نمی توان منتسب کرد. به عنوان مثال اگر در جامعه ای طلاق، جرم، بزه یا هر ویژگی نامناسب اجتماعی افزایش یابد به دلیل بزهکار بودن فرد نیست؛ تخیل جامعه شناسی در این باب نشان داده که اگر یک طلاق در جامعه ایران اتفاق بیفتد یا اگر 100 نفر جرمی را انجام دهند ممکن است بتوان با رانه ها یا تمایلات روانشناختی آن را تبیین کرد اما اگر مثلا معضلات اعتیاد، طلاق یا بزهکاری 20 درصد افراد را شامل شود این نشان از معضلات و آسیبهای اجتماعی است.

در تخیل جامعه شناسی یاد می گیریم که نسبت و ربط مسائل شخصی را با ساختار اجتماعی، سازه ها و رفتارهای اجتماعی پیدا کنیم. ارتباط بین کنش و ساختار؛ زیرا همه به هم مرتبط است؛ انسانها در خلا شکل نمی گیرند بلکه در پروسه جامعه پذیری بسیاری از موارد در انسانها درونی می شود. اگر پروسه های جامعه پذیری و نهادهایی که پروسه جامعه پذیری در آنها اتفاق می افتد مثل خانواده، مدرسه، دانشگاه، محیط کار، سازمانها، نهادها و... به سمتی در حرکت باشند که خیر عمومی را تعمیم دهند نه شر عمومی را! آن جامعه می تواند به سمت جامعه مطلوب پیش رود.

تخیل جامعه شناختی جامعه را به شکل کل ارگانیک می بیند در این صورت رفتارها و کنشهای افراد، صرفا در قاب و قالب عوامل و مولفه های روانشناختی یا ذهن محور دیده می شود و به سمت فهم تاریخ و جامعه در حرکت هستیم و آن زمان است که سیاستمداران می توانند درک کنند که در جامعه، هر کار یا هر سیاستی را نمی توان حقنه کرد مثلا به هر دلیلی نمی توان در پروسه ای سرکوب و به صورت فیزیکی آن را اعمال کرد؛ (به مثابه اصلی که فروید در روانشناسی اجتماعی اش می گوید: شما ممکن است تمایل یا غریزه ای را در جایی سرکوب کنید و شاید در همان لحظه سرکوب شود اما برخواهد گشت که در این صورت برگشت امر سرکوب شده با قدرت تخریبی بالاتری صورت خواهد گرفت.)

بنابراین اگر تخیل جامعه شناسی بتواند بر ساز وکار مدیریت کلان و هنر حکمرانی در کشور ساری و جاری شود به حکمرانان این قدرت و ظرفیت را می دهد که دست به هر عملی نزنند یا هر سیاستی را به سمت سیاست گذاری نبرند بلکه برای اینکه بتوانند امری را در سطح جامعه ایران سیاستگذاری کنند به مولفه های بی شمار آن بیندیشند و بتوانند تخیلی از کل واحد داشته باشند.

نکته قابل توجه دیگر اینکه تخیل جامعه شناسی در ایران به اعتقاد من دو رقیب دارد: نگاه فلسفی و چارچوب نظری فقهی. این دو به انحای گوناگون در عالم معاصر به نوعی رقیب این تخیل جامعه شناسی بوده و هستند.

فرق اینها با تخیل جامعه شناختی چیست؟

 تخیل فقهی به دلیل اینکه دال مرکزی آن، امر تکلیف است (مثلا تکلیف انسان در برابر عقل یا خدا) تلاش می کند به نوعی ربط احکام را بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان اجتماعی، اعمال کند؛ نگاه فلسفی هم به صورت امر کلی به مسائل نگاه می کند، از مصداقها که ابعاد تاریخی دارد غفلت می کند و با گمان اینکه یک امر کلی وجودی را باید بگیرد در حالیکه یکی از بنیان های اصلی امر اجتماعی تاریخیت آن است و تاریخیت نوعی خصوصیات ویژه و جزیی به هر جامعه ای دارد که این تفکر از این ویژگی ها غفلت می کند.

در نگاه فقهی هم بحث اصلی بحث ربط جامعه مومنین به احکام کلی الهی است و در اینجا ممکن است همه جامعه ایران ذیل جامعه مومنین قرار نگیرند و حالا اگر سیاستگذار بخواهد حکم را بر اساس جامعه مومنین تعمیم دهد تضادهای بنیادین به وجود می آید اما در تخیل جامعه شناختی واحدی که سنجیده یا تخیل می شود به یکی از شاخصه های امر اجتماعی تقلیل نمی یابد. مثلا می گوییم امر اجتماعی دارای چند طبقه است از جمله مذهب، دین، طبقه، درآمد، قومیت، زبان، شهرنشینی، روستانشینی، عشایر، کوچ نشین و قومیت. برآیند این 10 مورد امر اجتماعی می شود. حال اگر بیاییم یکی از اینها را برجسته کنیم خلط فهم به وجود می آید و نمی توان پیچیدگی امر اجتماعی را درک کرد. اما اگر بگوییم برای فهم جامعه ایران طبقه مهم است این هم دچار خبط معرفتی می شود اما وقتی برآیند اینها را بگیریم فهم درست به وجود می آید. به عبارتی فقها می گویند فقط دین یا مذهب مهم است اما جامعه شناس کلیت این ها را در برایند این 10 شاخصه می بیند که از درون آن امر اجتماعی بیرون می آید چون در این سطح نگاه می کند برخلاف فلاسفه که به امر استعلایی وجودی بدون توجه به جزییات نگاه می کنند.

در مجموع وسعت مشرب و سعه صدری در تخیل جامعه شناسی است که می تواند به انحای گوناگون کل واحد که جامعه است را بیشتر و دقیق تر درک کند و اگر بتوانیم در سیاستگذاری هایمان این تخیل را وارد کنیم در فهم عموم چه در سطح ملی و چه بین المللی تغییرات شگرفی را شاهد خواهیم بود.

 

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار