در باب چگونگی کارکرد «بیناذهنیت اقتصادی»، بر فرآیند واقعی اقتصاد، نمونههای متعددی را میتوان از نحوه برخورد مردم و دولت با یک پدیده اقتصادی، مثال زد. مثلا بسیار دیده و شنیدهایم که چگونه در شرایطی که دولتهای مختلف، همواره بر اهمیت «مالیات» و درآمدهای مالیاتی در شفافیت و بهبود اقتصاد ملی، تأکید کرده و بسیار تلاش کردهاند تا نشان دهند که چگونه پرداخت مالیات، نوعی «سرمایهگذاری عمومی» برای برخورداری هرچه بیشتر از «رفاه عمومی» است؛ مردم اما اغلب، «مالیات» را نوعی از «اخاذی دولت» از جیب ملت، قلمداد میکنند! و هرگز دلِ خوشی از انواع کسورات مالیاتی از داراییهایشان ندارند.
این واقعیت، البته میتواند از زوایای گوناگونی، مورد وارسی قرار بگیرد، اما از هرسو که به آن بنگریم، مسئله شکاف عمیق میان ادراک دولت از «مالیات» با فهم مردم از آن، همچون یک بحران، خود را نمایان میکند.
البته بحران «بیناذهنیت» در اقتصاد، همواره فقط در شکاف میان فهم دولت و ملت از مفاهیم و متغیرهای اقتصادی، ظاهر نمیشود، بلکه گاه دیده میشود که بر اثر کژکارکردِ پارهای از عناصر دخیل اقتصادی، سیاستی و اجتماعی، در میدان بیناذهنیتِ مردم، دولت و فعالان اقتصادی، مفاهیم و پدیدههایی «تولید» و «تکثیر» میشوند که نه تنها تبعات منفی خود را بر اقتصادکلان کشور میگذارند، بلکه فراتر از آن، در یک «همدستی» آشکار و پنهان میان دولت و «بقیه»، مسیر هرگونه اصلاح رویهها و تغییر نگرشها را نیز مسدود میکند.
یکی از نمونههای گویا در باب این قِسم اخیر، نحوه ورود
«پدیده عابربانکها» به بیناذهنیت حاکم بر رفتار اقتصادی دولت و مردم است.
شاید نخستینبار در ادبیات صنفی فوتبالیها (فوتبال دوستان و فوتبالی نویسان) بود که «عابربانکها» به مثابه یک کنشگر اقتصادی، متولد شدند (هدایتیها، انصاریها، شفیعزادهها و...). آنها افرادی بودند که ظاهرا بدون هیچ چشمداشت اقتصادی، پولهای خود را خرج ارقام نجومی مبادله شده در فوتبال میکردند.
در ظاهر امر، آنها امکانات چندانی برای سودآوری از فوتبال و سرمایهگذاری در فوتبال نداشتند. صندوق باشگاههای پرطرفدار ورزشی، مخزن سیریناپذیری، برای ریالهای تمامناشدنی «عابربانکها» بود.
آنهایی که تنها آورده فوتبال برایشان، ظاهرا شهرت و نیز امکان بازی دومینووار با
رقیب برای جذب فلان و بهمان فوتبالیست مشهور بود. ماجرا اما وقتی جالبتر میشود که
بدانیم، منطق رفتار اقتصادی این «عابربانکها» کاملا در جهت منافع و خواست
«دولتیها» و «فوتبالدوستان» صورت میگرفت.
اساسا «پدیده عابربانکها» زاییده میل زایدالوصف دولتیها برای تصدیگری در فوتبال و جنون هولیگانی فوتبالدوستان برای بازی خیالی با ارقام نجومی و سلبریتیهای کاغذی بود. ظاهر ماجرا اینگونه بود که متصدیان دولتی باشگاههای پرطرفدار فوتبال، میل «عابربانکها» به شهرت را سیراب میکردند و «عابربانکها» هم حاشیه امنی را برای دولتیها در تصدیگری بر فوتبال، فراهم میکردند و میل هواداران را هم به جمع کردن بیشترین ستارههای نامی در تیمشان، سیراب میکردند. ماجرا اما به هیچ وجه به این «تبادل میل» ختم نمیشود.
آنها حکم «قلکهای اطمینان» را برای متصدیان دولتی
فوتبال، باشگاهها و همچنین فوتبالدوستان داشتند. بزل و بخشش بیحساب اما به هنگام
میکردند و هرکس هم که از آنها میپرسید که چرا اینچنین میکنند،
ژستی مظلومانه و حق به جانب میگرفتند که دارند برای سلامت جامعه سرمایهگذاری میکنند و آسیبهای اجتماعیای مثل اعتیاد و بزهکاری و.... را سپر میکردند. این البته ذهنیت بسیاری از مردم هم بود.
آنها که خیلی فوتبالی بودند؛ عابربانکها را منجی تیم محبوبشان
میدانستند و آنها هم که دستی از دور بر این آتش داشتند، بر اموات این
«عابربانکها» سلام و صلوات میفرستادند.
گویا در یک همدستی سهجانبه میان «مردم»، دولت، و این عابربانکها (که حکم فعالان اقتصادی داستان ما را دارند) ضرورت یافته بود که عابربانکها باشند و همه از خوان پربرکت آنها بهرهمند شوند. خودشان هم که خب، مشهور میشدند و خیلیچیزهای دیگر!
این بیناذهنیت اقتصادی، آنقدر جاذبه و کشش داشت که قلمروی آن به زودی از فوتبال، فراتر رفت و ما فهمیدیم که «عابربانکها» اساسا یکی از اصلیترین منابع درآمدی دولت هستند! «ب.ز» معروف هم وقتی در دادگاه دفاعیاتش، صراحتا گفت که در ازای دریافت املاک بیسند (یعنی در ازای دریافت هیچ!) 65 میلیارد تومان، «دستی» به بانک مسکن داده است؛ بو بردیم که او هم حتی حکم عابربانک را داشته است!
آری! «عابربانکها»، زاییده منطق اقتصادی حاکم بر میدان
«بیناذهنیت اقتصادی» مردم، دولت، و فعالان اقتصادی هستند.
وقتی دولت، هشت سال از عمر خود را با رئیسی طی میکند که صراحتا میگوید برای حل همه مسائل اقتصادی کشور و حتی برای «مدیریت جهانی»، کشف کرده است که باید ذخیره استراتژیک دولت را «دستی» بین مردم توزیع کند؛ یا وقتی دولت، برای مصارف خود، به دنبال حاشیه امنی است که از دایره نظارتها خارج باشد؛ یا وقتی عمدهی فعالان اقتصادی ما در به در، دنبال گم کردن رد دخل و خرج خود هستند؛ و همدستی بهتر از دولت و نیازهای سیریناپذیر پولی آن نمییابند؛ و سرآخر آنکه، وقتی «مردم» تصور میکنند که هرکه به آنها زودتر و بیشتر، «پول» بدهد و نیازهای واقعی و کاسب آنها را موقتا تسکین بخشد، به داد آنها رسیده است؛ تا وقتی اینچنین است، دولت ما، ملت ما و فعالان اقتصادی ما، «عابربانک»ها را بر صدر مینشانند و اقتصاد ما، «اقتصاد عابربانکی» خواهد بود.