کد خبر: ۲۵۵۸۴
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۰
واكاوي نفت، اقتصاد و فرهنگ در گفت و گوی «تجارت» با دکتر ناصر فکوهی
از زمانی که نفت در ایران پدیدار شده دیدگاه‌های مختلفی در مورد رابطه آن با توسعه یافتگی یا عدم توسعه یافتگی وجود داشته است. برخی‌ها معتقدند که یک نعمت است و برخی‌ها معتقد به نقمت بودن آنند.
در این زمینه و همچنین چگونگی ارتباط نفت با دیگر مولفه‌های توسعه یافتگی به ویژه بحث مدیریتی آن با دکتر ناصر فکوهی استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی و فرهنگ به گفتگو نشسته ایم.
دکتر ناصر فکوهی با اشاره به مدیریت غلط در بخش نفت و درآمد‌های آن می گوید: اگر درآمد نفتی خود را خوب به کار ببریم و به جای دامن زدن به مصرف‌گرایی و  بالا بردن اختلاف طبقاتی و نا‌امن کردن جامعه، صرف توسعه عمومی و باز توزیع درست درآمدها از طریق بالا بردن کیفیت زندگی برای همه و نه از طریق توزیع درآمد مستقیم بکنیم شانس زیادی خواهیم داشت که استقلال خویش را حفظ کنیم.
وی همچنین هشدار می دهد که مثلث اقتصادی سرمایه مالی، سرمایه فراملی و سرمایه مافیایی، ساختارهای کشور را تهدید می کند؛ هرچند که حاکمیت این مثلث اقتصادی، خیالی خام و باطل است. مشروح گفت و گوی "تجارت" با دکتر فکوهی را در ادامه می خوانید.
در مورد نسبت نفت و توسعه دیدگاههای مختلفی مانند نعمت و نقمت وجود دارد.  یکی آن را بلای توسعه می‌داند و دیگری نعمتی برای توسعه. آیا شما فراتر از این دوگانه  نسبتی بین نفت و توسعه در ایران می دانید؟
اینکه نفت را «بلایی» برای این پهنه بدانیم ممکن است تعبیری ادبی یا معنایی نمادین یا هر گونه شکلی از بازی با کلمات باشد، اما بدون شک  اندیشه‌ای علمی و رویکردی که بتوان آن را جدی گرفت نیست و حتی باید صریحا گفت نوعی ناشکری در حق طبیعت و ثروت‌هایی است که در اختیار ما قرار داده ‌است.
بسیار دیده‌ایم که با استدلال‌هایی  کودکانه  از «بلای سیاه» و دلیل «بیچارگی» مردم ما، از نفت سخن گفته می‌شود و این فرض  باز هم کودکانه مطرح می‌شود که مثلا اگر ما نفت نداشتیم همچون ژاپن به دنبال کار کردن سخت می‌رفتیم.
این گونه استدلال‌ها گویای عدم شناخت نه فقط از اقتصاد بلکه از فرهنگ ایران و فرهنگ کشور‌هایی که به آنها استناد می‌شود نیز هست، زیرا با نفت یا بدون نفت یک ایرانی و یک ژاپنی به دلایل بی‌شمار هرگز نمی‌توانند شبیه هم باشند یا بشوند.
 اینکه نفت را یک «بلا» بدانیم مثل آن است که برخورداری از دو چشم سالم، یا بدنی توانمند، یا داشتن مهارتی  بزرگ در خود را یک «بلا» بدانیم و معتقد باشیم مثلا اگر چشم نداشتیم تلاش بیشتری برای  بهتر‌شدن زندگی خود می‌کردیم، بدون آن‌که در نظر بگیریم این فقدان به هر حال برای ما با هزینه‌های سنگینی همراه بود، ولو بیشترین تلاشها را هم می کردیم که در آن هم جای شک زیادی است.  
واقعیت آن است که «بلا» و «مشکلات» ما به نفت که ثروتی خدادادی است، مربوط نمی‌شود، به این هم مربوط نمی‌شود که ما از ذخایر معدنی بی‌شمار دیگری برخورداریم، یا از نیروی بسیار جوان و پرتوانی که قادریم از آن در همه زمینه‌ها استفاده کنیم، یا به اینکه کشورمان یکی از پربار‌ترین میراث‌های فرهنگی جهان را دارد و غیره.
بلکه به این مربوط می‌شود که متاسفانه به دلایل زیادی  فاقد  توانایی برای مدیریت کردن این ثروت‌ها و این  نعمت‌ها بوده ایم.
اگر فرزندی که  پدر و مادرش برایش میراثی بزرگ بر جای‌گذاشته‌اند به دلیل بی‌همتی و سوء‌رفتار همه ثروت خود را به باد دهد و به سوی  خطا و انحراف کشیده شود، نباید آن ثروت را مشکل کار دانست، بلکه باید نبود تربیت درست برای استفاده مناسب از ثروت را مشکل این فرزند دانست.
از اینرو باید برای ما روشن باشد که برخورداری از نفت و گاز یک نعمت بزرگ است که اتفاقا از سال‌های دهه 1340 به این سو و به برکت نهضت بزرگ ملی شدن نفت و مدیریت درست دکتر مصدق، توانستیم آن را در خدمت رشد کشور قرار دهیم و شک نکنیم اگر نفت و گاز نداشتیم یا نفت و گازمان  ملی نشده بودند و در دست نیروهای استعماری بودند (آرزویی که اقتصاددانان نولیبرال ما هنوز شصت سال بعد از کودتا در حسرت آن هستند) وضعیتی به مراتب بدتر از آنچه الان داریم، می‌داشتیم.
نفت و گاز در طول  نیم قرن اخیر برغم همه سوء استفادهها، همه اختلاس‌ها و همه  انحراف‌ها، از آن‌رو که ملی شده بود،  به ما امکان دادند که کالبدهای بی‌شمار و زیر بناهایی بسازیم که کشور ما را در رده‌ای  نزدیک به کشورهای  توسعه یافته نوظهور قرار دهد و امروز اگر بتوانیم مشکلات مدیریتی و سیاسی خود را حل کنیم و راهی برای  مدیریت بهتر  معضلات اجتماعی خود بیابیم، خروج از وضعیت بحرانی و  مشکلاتی که درگیرش هستیم  یک سناریوی  به دور از عقل نیست.  این در حالی است که برای بسیاری از کشورهای منطقه ما و آسیای جنوبی از پاکستان تا افغانستان و بنگلادش و حتی مناطق شرقی  کشور چین، توسعه یافتگی در معنای رفاه مادی و  برخورداری از یک صلح اجتماعی نسبی  در چند دهه آینده امری تقریبا در حد محال است، همین را درباره بخش بزرگی از آمریکای مرکزی و جنوبی نیز می توان گفت. دلیل این امر نیز روشن است: رشد و توسعه و رفاه مادی و معنوی صرفا در اراده خلاصه نمی‌شود  و نیاز به داشتن منابع مالی و  انرژی و انسانی و همچنین برخورداری از زیربناها و روبناهای مناسبی (از  نظام‌های حمل و نقلی  و هوایی و دریایی گرفته، تا نظام‌های امنیتی و  نظم شهری و  بین‌شهری و ...) که همگی دارای هزینه هستند و اغلب مناطق نامبرده که بخش بزرگ آفریقای سیاه را نیز باید به آن بیافزاییم، امروز فاقد آنها هستند و چشم‌اندازی نیز برای به دست آوردنش ندارند.    
آیا کشور ما با وجود آنکه به لحاظ سیاسی مدعی استقلال طلبی بوده  تا چه حد در سه دهه اخیر  به نفت وابسته شده است؟ آیا این وابستگی به نفت می تواند به وابستگی در دیگر حوزه‌ها بیانجامد؟
وابستگی به نفت یک فاجعه بزرگ است و در اینجا اگر از یک «بلا» نام ببریم، درست گفته‌ایم؛ اما این بلا، یک مشکل و آسیب مدیریتی است.
تقریبا  اکثریت کشورهایی که پس از فرایند استعماری به استقلال نسبی رسیدند به دلیل آنکه بازار جهانی اقتصادی در دست  کشورهای استعماری پیشین بود، به سوی یک اقتصاد  تک محصولی یا متکی بر چند محصول خام کشیده شدند تا ناچار باشند به بازار جهانی  وابسته باقی بمانند و  همچنین با شکل گیری بازار بزرگ مالی و ارزی، بیش از پیش بتوان کنترل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن‌ها را در دست داشت. البته در طول سی سال گذشته ما به دلیل انقلاب اطلاعاتی از این  طرح‌واره فوردیستی اقتصاد تا حد زیادی بیرون آمده‌ایم و امروز  بیشتر با  بازارهای نیمه کنترل شده و پراکنده شدن تولید در سطح جهان و البته فرایند صنعت‌زدایی در کشورهای مرکزی، تمرکز صنایع آلاینده در جهان سوم به ویژه چین و بر‌عکس تمرکز  پیشرفته‌ترین فناوری‌ها خدماتی و مراکز‌مالی و اطلاعاتی در کشورهای مرکزی روبرو هستیم.
اما  معماری تک‌محصولی یا چند‌محصولی هنوز هم به صورت نسبی در جهان از بین نرفته است، زیرا به بهترین وجه می‌تواند منافع کشورهای قدرتمند را تامین کند.
 از جمله همین فرایندها، وابستگی ما به صدور نفت خام و عدم توانایی مدیریتی‌مان بعد از شصت سال به آنکه از صدور نفت خام  خارج شده و نفت را به شکل فراورده شده یا حداقل نیمه‌فراورده شده در بازار جهانی بفروشیم، می‌توان نام برد. این ناتوانی  ما نه فقط به وابستگی به بازار جهانی و  نوسانات مصنوعی به خصوص در بخش مالی منجر شده ، بلکه سبب شده است که جامعه ما نیز به سوی مصرف گرایی و سوداگری‌های مالی برود و با فرایندهای  پول شویی و ورود گسترده سرمایه‌های  سرگردان  وضعیت باز‌هم بدتر شود.  این‌ها مجموعه‌ای از معضلات را می سازند که هر روز آسیبهای بیشتری برای ما به وجود میآورند و هر روز هم  چشم اندازهای حل آن‌ها، هر چند ممکن است، اما مشکل‌تر می‌شوند و بیشتر و بیشتر به کلاف سردرگمی تبدیل می‌شوند که به سادگی قابل گشودن نیست. آسیب‌ها از اقتصادی و اجتماعی و اقلیمی و زیست‌محیطی و غیره به یکدیگر پیوسته و چرخه‌های باطلی را ایجاد می‌کنند که تنها بالا بودن ارزش‌های اخلاقی و مدنی ممکن است  به رفع آن‌ها کمک کند که آن‌ها را نیز داریم از دست می‌دهیم. نمی‌خواهم چشم‌انداز تیره‌ای ترسیم کنم، اما تا وخامت وضعیت را متوجه نشویم نمی‌توانیم راه چاره‌ای در خور برای آن بیابیم.   
آیا می‌شود اقتصاد متکی بر نفت داشته باشیم ولی به لحاظ اقتصادی و سیاسی در دنیا مستقل تر عمل کنیم و عاملیت خود را در حوزه‌های مختلف اعمال کنیم؟
همان‌گونه که گفتم، مشکل ما داشتن نفت و گاز نیست، بلکه مشکل مدیریتی و  عدم توانایی‌مان به درک جهان و به درک خودمان است.  امروز در جهان چند اصل مهم اقتصادی – سیاسی و اجتماعی برای همه واحدهای ملی وجود دارد: داشتن منابع اصلی و ضروری و استراتژیک شامل منابع غذایی، آب، راه‌های دسترسی و حمل و نقل، انرژی، داشتن ذخایر ارزی و توانایی مانور دادن در بازار جهانی که امروز  قدرت‌های مالی بر آن غلبه دارند، توانایی خارج شدن از موقعیت‌هایی که  نظام‌های مافیایی و پول‌شویی و خرابکار بر دولت‌های ملی  سلطه می‌یابند  (نظیر آمریکای مرکزی و جنوبی در بخشی از آن) و رسیدن به  تعادل در مبادلات اقتصادی با سایر  واحدهای اقتصادی – سیاسی .
 این‌ها اهداف کمی نیستند و برای آن‌ها نه تنها نیاز به منابع مالی هست اما بیشتر از آن نیاز به  داشتن مدیریت سالم و هوشمند و درک جهان و استراتژی‌های خطرناک بازیگران آن و  شناخت راه‌هایی است که این استراتژی‌ها به ما ضربه نزنند.
بنابراین باز هم تکرار می‌کنم اگر  درآمد نفتی خود را خوب به کار ببریم و آن را به جای دامن زدن به مصرف‌گرایی و  بالا بردن اختلاف طبقاتی و نا‌امن کردن جامعه، صرف توسعه عمومی و بازتوزیع درست درآمدها از طریق بالا بردن کیفیت زندگی برای همه و نه از طریق توزیع درآمد مستقیم مثل توزیع یارانه‌ها و اثرات تورم‌زا و کمبود مزمن بودجه عمرانی دولت) بکنیم شانس زیادی خواهیم داشت که استقلال خویش را حفظ کنیم. ما باید موقعیت استثنایی خود، یعنی ژئو‌پلیتیک بسیار  ظریف و استثنایی را که میان شرق و غرب داریم، درک کنیم، منظورم این است که بفهمیم که امروز قدرت‌های بزرگ حاضر نیستند که استیلای هیچ قدرت واحدی بر بازار و موجودیت ایران تحمل کنند. از یک سو آمریکا است، اما از سوی دیگر اتحادیه اروپا و روسیه، و بالاخره  کشورهای  توسعه یافته نوظهور و قدرت‌هایی چون چین، هند و برزیل و غیره که همگی  نیازهای بالا و درازمدت انرژی دارند و هیچکدام حاضر نیستند بر سر این کالای  استراتژیک،  یک جانبه گرایی آمریکا و حتی جهان غرب را در یک بلوک بپذیرند: این شانس بزرگ ایران است که بتواند از این موقعیت استراژیک استفاده کند و آن را به یک موقعیت برای استقلال هر چه بیشتر خود تبدیل کند.
اما این استقلال علاوه بر موقعیت‌های مناسب بیرونی نیازمند رسیدن به اجماع و صلح درونی میان  همه  ایرانیان نیز هست که باید برای آن همه  سعی کنند تفاوت در سبک‌های زندگی و سلایق و مدیریت درست  این  سبک‌ها را بر اساس گروهی از ارزش‌های اخلاقی، دینی و  اجتماعی بپذیرند.   
آیا اقتصاد بدون نفت در شرایط سیاسی و اقتصادی جهان امروز یک آرمان است یا یک واقعیت و استراتژی؟
برای ما اقتصاد بدون نفت و گاز، معنایی ندارد. مساله  ما این است که اولا نیازهای بازار داخلی را به  انرژی با مصرف درست آن کاهش دهیم که برای این کار نیز نیاز افزون بر تغییر روش‌های مصرف خانگی، به سرمایه گذاری برای نوسازی تاسیسات به ویژه تاسیسات صنعتی و شهری فرسوده داریم.  از طرف دیگر اینکه هر چه سریع تر به سوی برنامه‌ریزی اقتصاد بدون نفت و گاز خام برویم، منظور آن است که تلاش کنیم سهم  نفت و گاز خام را  در صادراتمان هر چه بیشتر به سمت فراورده‌های نیمه‌ساخته و ساخته‌شده  ببریم. چندین  حوزه  بزرگ دیگر نیز هست که ما عملا به حال خود رها کرده ایم، در حالی که می‌توانند بسیار درآمدزا باشند: حوزه گردشگری، حوزه حمل و نقل هوایی و به ویژه دریایی  و مدیریت آن‌ها، حوزه صنایع کشاورزی که برای همه آنها پتانسیل‌های بسیار خوبی در کشور ما وجود دارد. در برابر این حوزه‌های مناسب ما حوزه‌هایی داریم که  اصولا سودی نسبی در آن‌ها وجود ندارد و مصرف‌کنندگان بزرگ  انرژی هستند و آلایندهای بزرگ هوا، آب و خاک  که باید آنها را به تدریج کنار بگذاریم.
اقتصاد نفت تا چه حد در ایجاد فرهنگ نفتی تاثیر داشته است؟ آیا این فرهنگ نفتی در صورت وجود آن بدون اقتصاد نفتی نیز می تواند تداوم داشته باشد؟
باز هم بهتر می‌دانم بگویم فرهنگ مصرف گرایی و پول ساده که امری کاملا آسیب‌زا در کشور ما بوده است.  انحراف در این زمینه به صورت کاملا حساب‌شده از دهه 1340 شروع شد، زیرا رژیم استبدادی و نظامی پهلوی تلاش داشت که کمبودهای اجتماعی و فرهنگی و مدیریتی خود را با  تزریق پول‌های نفتی به کشور جبران کند و این سیاست باید با انقلاب متوقف می‌شد و در دهه 1360 نیز تا حدی به این هدف رسیدیم اما این امر بیشتر به دلیل جنگ و الزامات و فشارهای نخست انقلاب بود،  اما از دهه 1370،  حرکت گسترده  نولیبرالیسم در کشور آغاز شد که ما را به وضعیت کنونی رسانده است که  به یکی از مصرف‌گرا‌ترین کشور‌های جهان تبدیل شده‌ایم  و در عین حال نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی در همه زمینه‌ها از اقتصاد گرفته تا فرهنگ بدل به مشکل اصلی کشورمان شده است.
امروز  هر‌چه بیشتر می‌توانیم درک کنیم که نوکیسگی  اقتصادی، چه بلایی می‌تواند بر سر یک کشور بیاورد: نگاه کنیم به وضعیت آلودگی هوای تهران که به حد خفگی کامل رسیده است، زیرا همه بر آن بوده اند که اتومبیل بخرند و ما هنوز بعد از نزدیک به چهل سال که از انقلاب می گذرد نتوانسته ایم ارزش ساده‌زیستی و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی را  در مردم ایجاد کنیم و برای کیفیت مناسب آن‌ها سرمایه‌گزاری کنیم و  با نوکیسگی در این زمینه‌ها  مبارزه نماییم و این‌ها مشکلاتی مدیریتی هستند و باید برای آنها راه حل‌های مدیریتی پیدا کرد. البته فرهنگ هم سهم بسیار بزرگی در این مشکلات دارد که باید به اندیشمندان اجتماعی و فرهنگی امکان داد راه حل‌های خود را ارائه داده با این وضعیت مبارزه کنند تا بتوانیم از آن خارج شده و زندگی و محیطی را به مردم خود بدهیم که شایسته شان است.
گروههای رانت خوار و ذینفع تا چه حد در ایجاد یک اقتصاد کمتر وابسته به نفت مشکل ایجاد می کنند و چگونه می‌توان این مداخلات منفی را کمتر کرد؟
روشن است هر کجا که پول و  سرمایه‌های مالی ِ آسان و بی زحمت وجود داشته باشد سر و کله انگل‌های  اقتصادی  و گروه‌های مافیایی و  کسانی پیدا می‌شود که مایلند دائما بحران ایجاد کنند، تنش‌ها را دامن بزنند و نگذارند که  هیچ دولتی  آرامش داشته باشد تا آنها بتوانند با استفاده از بحران به بیشترین سود برسند. همه ما به یاد داریم که زمانی که مذاکرات هسته‌ای در جریان بود تا به کجا پیش رفته شد که  موافقت‌ها صورت نگیرد و تحریم‌ها ادامه پیدا کنند.
 حتی امروز هم هنوز امید بسیاری از این سوداگران آن است که کشور یک روز خوش و آرام به خودش نبیند، زیرا می‌دانند که هر‌اندازه بحران بیشتر باشد، هر ‌اندازه بتوانند نیروهای سیاسی و دولت و مردم، گروه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی،  فرهنگی و غیره را بیشتر به جان هم بیاندازند، بیشتر می‌توانند بر عدم ثبات اقتصادی و سیاسی  حساب کرده و از این راه پول بیشتری به جیب زده و کشور را بیشتر به سوی نابودی سوق دهند.
در اینجا به نظر من، هم انگیزه‌های سیاسی وجود دارد و هم انگیزه‌های اقتصادی، اما بدون شک این ربطی به اقتصاد بازار سالم ندارد.
 اگر ما نوعی سرمایه داری اجتماعی نسبتا سالم داشتیم حداقل به آن فکر می کرد که  این نسل‌های آتی که فرزندان خود آنها هستند، از زندگی خوبی برخوردار باشند و به همین جهت نیز تنش‌زایی نمی‌کرد و در کشوری که ابزارهای لازم برای به انجام رساندن سیاست‌های خصوصی‌سازی گسترده و نولیبرالیسم را ندارد، آنقدر بر خصوصی کردن همه چیز، تاکید نمی کردند.
 جالب است که این گروه‌ها امروز بیش از هر چیز در فکر تغییر قانون اساسی هستند تا دستشان بیشتر و بیشتر باز شود و بتوانند یک اقتصاد سرمایه داری نولیبرالی کامل را در کشور به اجرا در بیاورند و  به خیال خود می توانند از ایران یک مکزیک دوم بسازند اما  در واقعیت امر ایران کشوری است که این گونه رفتارهای مافیایی در آن به شدت خطرناک است، زیرا این منطقه خطرناک است.
آن‌چه در ایران می‌تواند تنها چشم‌انداز ما باشد حرکت ولو کند و آهسته و مرحله مرحله به سوی افزایش دستاوردهای دموکراتیک و  ایجاد رفاه برای همه مردم است.  برای این کار باید سرمایه داری اجتماعی و مردم محور و مبتنی بر ایجاد کار و صنایع و  مشاغل واقعی را به شدت تقویت کرد و بر‌عکس سرمایه‌داری سوداگرانه نولیبرالی و مالی را به شدت زیر فشار گذاشت. اگر سرمایه‌هایی که برای شستشو به این کشور آمده اند،  با این فشار، برای همیشه ایران را ترک کنند شک نکنیم که هر چند نوکیسگان کمتری خواهیم داشت، اما  بازسازی کشور در چند دهه امکان‌پذیر خواهد بود.  
این فرهنگ نفتی دارای چه مشخصات و ویژگی‌هایی است؟
فرهنگ مصرف گرایی، خود را در نوکیسگی نشان می‌دهد که بلای واقعی جان مردم ما شده است.  بسیاری از مردم ما، حتی نه با درآمدهای مالی بسیار بالا،  به نوکیسگان اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده اند. همه تصور می کنند داشتن مدرک تحصیلی دارای ارزشی فی ذاته است و کارهای  کارگری و  حرفه ای  بی ارزش هستند. همه تصور می کنند باید در کاخ‌ها و خانه‌های بسیار بزرگ زندگی کنند و خودروهای گران قیمت سوار شوند.
بخش بزرگی از مردم ما ارزش  و درک و توانایی لذت بردن از سادگی و زندگی با اخلاق را از دست داده اند و این امر بسیار خطرناک است.  مردم هر روز تلاش می کنند پول بیشتری به دست بیاورند و برای این کار حاضرند همه چیز را زیر پا بگذارند.
محترم‌ترین مشاغل و اقشار اجتماعی، تا چند دهه پیش-  همچون پزشکان و اساتید دانشگاهی، به وضعیت‌هایی افتاده‌اند که مردم اعتماد خود را به آنها از دست داده اند. اما این پول‌ها و پول پرستیها  بیشتر به جای آنکه سبب زندگی راحت تری برای آن‌ها بشود محیط آن‌ها را هر چه بیشتر خطرناک و ناسالم کرده است. یک زندگی بدون اخلاق و صرفا بر اساس کلاهبرداری و تقلب و دروغ‌گویی به همه و با به رخ دیگران کشیدن ثروت و اموال، زندگی بی ارزشی است که  همین‌ها را باید مشخصات آنچه شما اقتصاد نفتی می‌نامید، دانست با توجه به اینکه نفت در اینجا تقصیری ندارد و این خود ما هستیم که قابلیت  برخورداری از این ثروت خدادادی را نداشته و نداریم.
ساختار اجتماعی و قشربندی اجتماعی ما تا چه حد تحت تاثیر این منبع اقتصادی عمل کرده است؟
ما با اقتصادی روبرو هستیم که باید آن را نوعی اقتصاد رانتی دانست. یعنی نوعی اقتصاد پولی و مالی از بدترین نوع آن، بر اساس الگوی آمریکایی تلفیق سه گروه اقتصادی - سیاسی: نخست سرمایه‌ها و قدرت‌های بزرگ مالی و سیاسی  در سطح دولت ملی در شکل خصوصی و دولتی، سپس اقتصادهاو قدرتهای فراملیتی غیر شفاف و پراکنده و سرانجام اقتصادهای مافیایی و زیر زمینی.
 البته این پدیده‌ای خاص ایران نیست و در اغلب کشورهایی که  محل  انباشت یا گذر سرمایه‌های مالی هستند مشاهده می‌شود. دولت‌های صادر کننده نفت و گاز امروز در خطر بیشتری از  سوی این  مثلث  اقتصادی – سیاسی – نظامی  هستند و باید بیشتر  برای حفظ خود در برابر وسوسه‌ها و  انحراف‌های آن آماده باشند، به خصوص کشور ما که انسجام بالای آن تا حد زیادی در گرو  حفظ شعارها و  رویکردهای انقلاب 1357 است. در این حال، در دو دهه اخیر یعنی از نیمه دهه 1370 تا امروز شاهد آن بوده ایم که این  مثلث اقتصادی به شدت تمام ساختارها و دستاوردهای انقلاب  را مورد یورش قرار داده است:  شروع حمله این  سیستم به دستاوردهای اجتماعی انقلاب بوده است، یعنی  تمام امکانات جدید که انقلاب برای اقشار پایین‌دست به وجود آورده بود، از آموزش و بهداشت گرفته تا تحصیلات دانشگاهی و حضور اجتماعی زنان در همه رده‌ها،  اما ادامه آن در قالب تخریب نهادهای کنترل و نظارت و  هدایت دولت به سود مردم  به طرف  تبدیل آنها به نهادهای تصدی‌گر دولتی و نیمه خصوصی و نیمه دولتی بود که در نهایت سیاست‌های نولیبرالی را در قالب برنامه‌های دولتی و بوروکراتیک پیشنهاد و عملی کنند یعنی هم ما مشکلات و  فشارهای بوروکراسی‌های سخت را داشته باشیم و هم  بی‌اخلاقی‌های سرمایه داری نولیبرالی را .
اما در کنار این‌ها شاید بزرگترین ضربه‌ای که این مثلث اقتصادی به  سیستم ما وارد کرده و  همچنان تلاش می‌کند وارد کند، خالی کردن  آن از ارزش‌های اخلاقی، دینی و سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی، یورش گسترده به سوی سنت‌ها و اخلاق و دین است که به شدت در قالب‌های بزک‌شده انجام می‌شوند. دقیقا از همان جنسی که در طول  مبارزه با مذاکرات شاهدش بودیم، یعنی دفاع از تحریم‌های  خشونت‌آمیز و خصمانه دولت‌های خارجی به بهانه دفاع از منافع ملی و مبارزه با  قدرت‌های خارجی. در اخلاق و ارزش‌های دینی و سرمایه‌های اجتماعی این کار با شدت بسیار بیشتری در حال اتفاق افتادن است: این‌که می‌بینیم گروهی دائما با زیر پا گذاشتن قوانین رسمی کشور و بدون هراس از هیچ کسی، در پی‌دادن مصداق به گفتمان‌های اسلام هراس در غرب هستند، در پی ایجاد چهره‌ای خشن و یک ایدئولوژی انعطاف‌ناپذیر از آن، اینکه گروه دائما در حال ناراضی‌تراشی در همه زمینه‌ها هستند، را نباید عملی  اتفاقی دانست.
برای نمونه چه مشکلی در آن وجود دارد که گروه‌هایی از جوانان برای خود در محل‌های عمومی  و زیر نظارت مثل کتابخانه‌های رسمی جمع شوند و بحث کنند و با یکدیگر آشنا شوند؟
 یا چه دلیلی دارد که  رستوران‌ها و کنسرت‌ها و برنامه‌های تفریحی و هر چیز که نشاط‌ ‌آور است را تهدید‌آمیز بدانیم و تعطیل کنیم. این موارد خواسته و ناخواسته جایی که ابدا  نیازی به ناراضی نیست، ناراضی ایجاد می‌کند و این را نباید بدون ارتباط به تمایل‌های اقتصادی رانتی و سودجویانه ای دانست که تنها در شرایط بحرانی و پرتنش می‌توانند به این خواسته‌های خود برسند. پدیده نوکیسگی نیز از همین جا آب می‌خورد و نباید تعجب کرد که نوکیسگان به شدت با  سیستم‌های رانت‌خواری و پول‌شویی و مافیاهای گوناگون اقتصادی در ارتباط هستند. ما به جای آن‌که همواره تصورکنیم که باید به دنبال آن باشیم که در یک نوع نظام سیاسی منزه در پی ایجاد شرایطی باشیم که هیچ اثری از فساد و  انحراف در آن نباشد، چیزی که هرگز در تاریخ سیاسی جهان وجود نداشته و نخواهد داشت، باید بتوانیم آنجا که ممکن است از تاثیر‌گزاری مثلث اقتصادی مزبور بر  ساختارهایی که  دستاوردهای بزرگ انقلاب به
حساب می‌آیند و در اسناد بالاسری همچون قانون اساسی حفظ شده اند، جلوگیری کنیم.
بنابراین در نتیجه گیری این بحث باید بگویم اگر کنشگران اجتماعی و سیاسی ما با هوشمندی عمل کنند، کشور ما در حال حاضر به نسبت سایر کشورهای منطقه از شانس‌های بی‌شماری برخوردار است که بتواند در طول  چند دهه به  رشد بالایی برسد. اما ابتدا باید این مساله هم درک و هم درونی شود که این  رشد  جز از طریق گسترش دائم نظام مردم سالار  و بالا بردن اخلاق اجتماعی  و دینی در معنای واقعی آن‌ها  و نه معنای صوری آن‌ها و همچنین با مبارزه ای گسترده و  عمیق  با  مافیاها و اقتصاد زیر زمینی از یک سو و با نولیبرالیسم و اقتصاد مالی  و سوداگرانه از سوی دیگر ممکن نیست. معنای این سخن به خصوص در بخش آخر آن، این نیست که ما باید به طرف سیستم‌های دولتی  اقتصادی برویم،  بلکه آن است که امروز ما الگوهای نسبتا سالمی در سرمایه داری  اجتماعی داریم که با  محور قرار دادن اخلاق و سرمایه اجتماعی و  خوشبختی انسان‌ها، اقتصاد و  توسعه پایدار را  هدف خود قرار داده‌اند.  
تصور اینکه کشوری با تاریخ  و پیشینه عظیم ایران، با جمعیتی جوان، با  حضور گسترده  نیروهای فعال و سرمایه نسبتا بالای  فرهنگی  و با  پایه‌های مستحکمی همچون  دستاوردهای انقلابی را بتوان به سوی مثلث اقتصادی سرمایه مالی، سرمایه فراملی و سرمایه مافیایی برد و به این وسیله اداره کرد، نه تنها خیالی باطل است، بلکه خیالی به شدت خطرناک است که ممکن است بتواند تا سال‌های سال ما را عقب بیاندازد و تخریب بسیار زیاد و باور نکردنی در همه ارکان اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما به وجود بیاورد، ولی بدون هیچ شک و تردیدی هرگز عملی نخواهد شد، مگر به بهایی که  فکر نمی کنم هیچ کسی  در این کشور باشد که بتواند حتی تصور آن را بپذیرد یا سودی برایش  در میان و دراز مدت داشته باشد.
به همین دلیل است که باور من آن است که امکان  رسیدن به اجماعی در  مدیریت بالای کشور در سطح ملی و بین المللی وجود دارد و این  امکان هر چند در  سطوح اجتماعی  و سبک زندگی یعنی تنوع بسیار گسترده  وضعیت‌های مردمی ما و آسیب‌های جدی که سرمایه اجتماعی در ایران خورده به نظر بسیار مشکل می آید، اما هنوز، هم ممکن است و هم ضروری .

*** خداداد خادم
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار