مسعود یوسفی: انگار نه انگار که تا همین چند سال پیش، کاسبان و پیشه وران دوره گردی مثل چینی بندزن ها و چاقو تیز کنی ها و لحاف دوز ها توی کوچه های شهر دوره می افتادند و ضمن برطرف کردن نیازهای مردم، درآمد و نان حلالی برای خودشان و زن و بچه اشان به خانه می بردند. نمی دانم گفتن این حرف چقدر درست است که شغل های این افراد همان اندازه که ضروری و لازم بود به همان اندازه هم جذاب و سرگرم کننده بود. بچه که بودیم، ونگ و ونگ کمان حلاجی لحاف دوزها، در خنکای سایه سار دیوارها و درخت های توی حیاط خانه هامان، که داشتند پنبه و پشم لحاف ها را می زدند، برای ساعت ها سرگرممان می کرد و ما را در جذبه شیرین و دل انگیزی فرو می برد. حالا کالای خواب آمده است و جای لحاف ها و تشک ها و بالش ها و پشتی های سنتی را گرفته است و حرفه لحاف دوزی هم مثل خیلی از حرفه های دیگر دارد از دست می رود و فراموش می شود. اما اگر واقع بین باشیم می بینیم که ما می توانیم هم کالای خواب جدید داشته باشیم و هم، همان لحاف و تشک و بالش های سنتی دست دوز را، و هر کدام هم کارکرد خودشان را داشته باشند. از جمله مزیت های لحاف دوزی سنتی این است که آثار این افراد می تواند به عنوان صنایع دستی، از یک سو این حرفه را به عنوان یک میراث ملی و قومی زنده نگاه دارد و از سوی دیگر همچنان اشتغال زا باشد و به اقتصاد خانواده هایی که از این راه امرار معاش می کنند کمک برساند. آقای شکری زاده از همین لحاف دوز های دوره گرد قدیمی است که با داشتن بیش از 70 سال سن و پس از 40 سال کار لحاف دوزی هنوز هم در کوچه های شهر می گردد تا از همین راه رزق و روزی حلال حاصل کند و از بازوی خودش نان بخورد. شکری زاده از همین راه 8 فرزندش را بزرگ کرده و به سامان رسانده است و 2 بار هم به سفر کربلا رفته است. او در مجموع از زندگی اش راضی است و می گوید اگر باز هم جوان شود و بخواهد وارد بازار کار بشود، باز هم به سراغ همین حرفه لحاف دوزی می رود. در ادامه گفتگوی ما را با این پیرمرد زحمتکش - که در حوال میدان شهید نامجوی تهران انجام شده است - می خوانید.
- خودتان را معرفی می کنید؟
- من شکری زاده هستم
- چه سالی به دنیا آمده ای؟
- دقیقا نمی دانم؛ مثل اینکه سال 1327
- اهل کجا هستی؟
- نور، نور و بلده، شنیده ای؟
- چطور وارد کار لحاف دوزی و حلاجی شدی؟
- وارد شدیم دیگر!
- منظورم این است که قبل از شما پدر، برادر یا فامیلتان توی کار لحاف دوزی بود که شما هم وارد این کار شدی؟
- بله، فامیلمان در همان نور دکان لحاف دوزی داشت، ما را برداشت برد پیش خودش به شاگردی، بعد هم به تهران آمدم و برای خودم کار کردم.
- الان چند سال است که کار لحاف دوزی می کنی؟
- بیش تر از 40 سال است
- الان وضع کار و بار چطور است؟
- کساد است. خوب نیست. یک روز هست، شش روز نیست
- بازار کار شما را محصولات کالای خواب گرفته است، این طور نیست؟
- بله، همین پتوی گلبافت و تشک فلان و کلا محصولات حاضری بازار ما را کساد کرده است
- خب این محصولات جدید با محصولات شما که پنبه بود و پشم به کلی متفاوت است
- بله که هست، پشم دارو است، کلی بیماری ها را همین پشم درمان می کند، الان بعضی ها حاضر نیستند محصولات جدید بخرند، تُرک ها این محصولات حاضری را نمی خرند، کار پشم و پنبه زیبایی و درمان است
- از آن موقع هایی برایمان بگویید که برای عروس خانم ها لحاف و تشک جهیزیه می دوختید
- بله، سه، چهار روز می رفتیم لحاف، بالش و تشک می دوختیم. آن موقع بهترین روزهای کسب و کار برای ما بود. خیلی خوب بود
- یکی از آن خاطرات آن روزهای خوب را برایمان تعریف می کنی؟
- آن روزها همه اش خاطره بود ولی خاطره خاصی ندارم. می رفتیم لحاف نقش دار، ساده، یک نفره، دو نفره می دوختیم و می آمدیم.
- الان یک لحاف دو نفره را چند می دوزید؟
- با پارچه و پنبه و دوختش سیصد هزار تومان تمام می شود
- اگر دوباره جوان بشوی و بخواهی وارد بازار کار بشوی باز هم کار لحاف دوزی را انتخاب می کنی؟
- بله
- چرا؟
- برای این که علاقه دارم و کار دیگری هم بلد نیستم
- چند تا اولاد داری؟
- 8تا
- ماشاالله! همه را هم از راه همین لحاف دوزی بزرگ کرده ای؟
- بله، همه را از همین کار به جایی رسانده ام و شده اند مهندس، نقاش، گچ کار. از راه همین لحاف دوزی دو بار هم به کربلا رفته ام.
- وضعیت بیمه و بازنشستگی ات چطور است؟
- سالی ششصدهزار تومان بابت بیمه پرداخت می کنم، اما با 70 سال سن هنوز دفترچه بیمه ندارم.
- آیا برای مردم و خوانندگان روزنامه حرفی داری؟
- مردم که ما را می بینند کنجکاو می شوند که ما چه می خوریم؟ کجا می خوابیم؟ چطور زندگی می کنیم، بعضی ها ما را تحویل می گیرند و برخوردشان با ما خوب است. ما داریم برای یک کسب لقمه نان حلال توی کوچه های شما می گردیم و شب ها هم یک جایی دور از خانواده می خوابیم، چون خانواده من در شهرستان است و هر از گاهی می روم و می بینمشان و دوباره برمی گردم.