کد خبر: ۷۵۱۲۲
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۷
حضور چند ماشین آتش‌نشانی، نیروهای اورژانس، پلیس و چند ساعت ترافیک و قفل‌شدن خیابان‌های شهرک غرب تنها به خاطر جلب توجه. سرانجام این دختر که به گفته پلیس تحت حمایت بهزیستی قرار دارد، از دکل به پایین آورده شد و بعد از چند ساعت حضور در کلانتری ١٣٤ شهرک غرب به کمپ منتقل شد.

پشت پرده ماجرای خودکشی ناموفق دختر جوان در خیابان مهستان

هستی ١٧ساله فقط به خاطر این‌ که به همه بفهماند که چقدر تنهاست، از دکل مخابراتی بالا رفت و چند ساعتی گوشه‌ای از تهران را به هم ریخت.

شهروند نوشت: حضور چند ماشین آتش‌نشانی، نیروهای اورژانس، پلیس و چند ساعت ترافیک و قفل‌شدن خیابان‌های شهرک غرب تنها به خاطر جلب توجه. سرانجام این دختر که به گفته پلیس تحت حمایت بهزیستی قرار دارد، از دکل به پایین آورده شد و بعد از چند ساعت حضور در کلانتری ١٣٤ شهرک غرب به کمپ منتقل شد.

صبح یکشنبه بود که رهگذران خیابان مهستان شهرک غرب با صحنه هولناکی مواجه شدند. دختری جوان با سرعت پله‌های آهنی دکل مخابراتی را یکی پس از دیگری بالا می‌رفت. ارتفاع زیاد این دکل این شائبه را به وجود آورد که این دختر ١٧ساله قصد خودکشی دارد. حضور پلیس و بعد از آن نیروهای آتش‌نشانی در محل، ماجرا را داغ‌تر کرد. نیروهای اورژانس هم بعد از دقایقی خود را به خیابان مهستان رساندند. ازدحام جمعیت و توقف خودروهای عبوری ترافیک سنگینی در خیابان مهستان و محله‌های اطراف به وجود آورده بود. همهمه‌ای به پا شده بود، عده‌ای نگران دختر جوان و عده‌ای دیگر هم در تلاش برای منصرف‌کردن او از تصمیمش. با این‌همه نیروهای امدادی با استفاده از شگردهای خاص موفق شدند این دختر را به پایین دکل منتقل کنند، اما حالا آن‌ طور که خود این دختر به «شهروند» می‌گوید او اصلاً قصد خودکشی نداشته است:

چرا از دکل بالا رفتی؟

شب قبل به خاطر یک درگیری مجبور شدم در کلانتری بمانم. احساس سرافکندگی می‌کردم، برای این‌ که به همه بگویم که من چه دختر بی‌کسی هستم و می‌خواستم مشهور شوم.

چرا دعوا کردی؟

اعصابم خرد بود. توی یک پارک بودم. سرم را به دیوار زدم. مردمی که ترسیده بودند، به پلیس خبر دادند. به همین خاطر شب قبل در کلانتری ماندم.

یعنی قصد خودکشی نداشتی؟

نه، چرا خودکشی کنم، من زندگی را دوست دارم اما همه باید در جریان مشکلات من قرار بگیرند.

چه مشکلاتی؟

من پدرومادر ندارم. از بچگی در بهزیستی بزرگ شدم. چند سال پیش یک زن و شوهر ضربه بدی به من زدند و همین مسأله اعصاب و روان من را به هم ریخت.

بیشتر توضیح بده.

٢ساله بودم که زن و شوهری من را به فرزندی قبول کردند. حدود ١٠‌سال با آنها زندگی کردم، اما نمی‌دانم چرا آنها تصمیم‌شان عوض شد و من را دوباره به بهزیستی تحویل دادند. حدود ٥ سال پیش بود که این بلا را سر من آوردند. از آن روز به بعد اعصاب من حسابی به هم ریخت و الان هم هنوز همان حال‌وهوا را دارم.

اعتیاد هم داری؟

گل می‌زنم، اما معتاد نیستم. من فقط بیش‌فعالم. اینها برای این‌که از دست من خلاص شوند، هر کاری می‌کنند. من را به بهانه‌های مختلف به بیمارستان‌های اعصاب و روان می‌برند. فکر می‌کنم تقریباً در همه بیمارستان‌های تهران و شهرهای اطراف مدتی را به زور بستری شده‌ام.

اما پلیس قرار است تو را به کمپ منتقل کند.

گفتم که می‌خواهند هر طوری شده، از دست من خلاص شوند. حال هر کجا که شد. الان هم قرار است من را به کمپ ترک اعتیاد بفرستند اما من معتاد نیستم.

آخرین اخبار
پرطرفدارترین عناوین