به گزارش خبرورزشی، سرشناسترین چهره فوتبالی ایران در دنیا، سه ماه است از فوتبال فاصله گرفته و همین اتفاق مهم بهانهای بود تا بعد از هماهنگی، به دفتر ایشان برویم؛ علی دایی با وجود اینکه در جلسهای خصوصی با دوستان خود بود، به گرمی از حضور ما استقبال کرد، با برخورد صمیمانه پای گفتگو با «آنتن» نشست و مثل همیشه نکات تازه و جذابی عنوان نمود.
اسطوره فوتبال ایران از دلایل دوری از فوتبال، از زندگی تازهای که در کنار خانواده شروع کرده و تمایل کار به خارج از ایران صحبت میکند؛ شهریار در این مصاحبه به نکات جالبی از گذشته فوتبال خود نیز اشاره کرده است؛ روابطی که با برانکو و کیروش و همچنین ستارههای همدورهای خود مثل علی کریمی، احمدرضا عابدزاده و ... داشته و چه اتفاقاتی در زمان پایان کارش با تیم ملی، پرسپولیس و سایپا ایجاد شده است؛ صحبتهای جذاب علی دایی را در زیر بخوانید:
**چرا سرمربی تیم ملی یا پرسپولیس نشدم؟
**به رشته قدیمی خودم، فولاد برگشتهام
**کی روش و برانکو؛ هردویشان برای من عزیز بودند
** پس چرا من سرمربی رئال نشدم؟
** لطف مردم را درکوچه و خیابان میبینم
** نمیتوانید من را بین مردم خراب کنید
**دخترم را دوباره از نو شناختهام و تازه متولد شدم
**بازیکن صبا شهادت میدهد دفاع وسط پرسپولیس چه چیزهایی درباره من میگفت
**ماجرای ماساژور اضافی یک دروغ وقیحانه بود
**جای احمدینژاد بودم به ورزشگاه نمیآمدم
**در سایپا دنبال این بودند تا علی دایی موفق نشود و ببازد
**نه من کشکک دارم، نه عابدزاده و باید هر دو عمل کنیم
** چه کاری کردم از مربیگری محروم باشم؟
** باز هم میگویم در چشم من نگاه کردند و پاس ندادند
** علی کریمی را خیلی دوست دارم، باور نمیکنید!
**گلهای رونالدو را من هم میتوانم بزنم
* عادت نداریم شما را در لیگ نبینیم؛ آخرین مرتبه شما زمانی که سرمربی تیم ملی بودید، در لیگ حضور نداشتید که به سال ۲۰۱۰ بازمیگردد؛ زندگی بدون فوتبال چطور است؟ آیا راحتتر هستید؟
اگر راستش را بخواهید، بله؛ خیلی راحت هستم و اکنون در زندگی شخصیام به آرامش دست پیدا کردم. بعد از ۱۶-۱۵ سال یک مسافرت با خانواده رفتم که آرامش داشتم و فکرم درگیر کاری نبود؛ اکنون نیز کارهای خود را به خوبی انجام میدهم و شاید باور نکنید، اما یک زندگی دیگر را شروع کردم.
* موضوع سرمربیگری شما در یک کشور دیگر مانند آفریقای جنوبی چقدر درست بود؟
خیر؛ من اصلا چنین صحبتی نداشتم؛ با دو، سه تیم صحبت کردم که این روند دو، سه ماه دیگر به طول خواهد انجامید و اگر نهایی شود، به این تیمها خواهم رفت و اگر نشود نیز کارهای خود را انجام میدهم.
*آیا علاقه دارید فضای مربیگری در خارج از کشور را تجربه کنید؟
مطمئنا؛ خیلی دوست دارم که بیرون از ایران مربیگری کنم و مطمئن هستم که آرامش بیشتری خواهم داشت؛ ما در چند سالی که در ایران کار کردیم، متاسفانه ۳۰ درصد کار فنی انجام دادیم و ۷۰ درصد انرژی ما صرف کارهای دیگر شد؛ نتوانستم کار فنی که دلم میخواهد را انجام دهم؛ به دلیل مشکلاتی که تیمهای من داشتند، هیچ زمان نتوانستم آن چیزی که میخواستم اجرا شود؛ به استثنای سایپا که قهرمان شد و همه مجموعه از مدیرعامل تا تمام نفرات پشت ما بودند، در دیگر تیمها اینگونه نبود؛ دو سال قبل درویش همیشه پشت ما بود و با اینکه کمبود هم داشتیم، اما کار خوبی انجام دادیم. در دیگر باشگاهها آرامش ذهنی نداشتیم تا تمرکز خود را روی کار فنی بگذاریم و فوتبال انجام دهیم.
* پایان لیگ هجدهم همراه با این موضوع بود که شما احتمالا هدایت تیم ملی، پرسپولیس یا تراکتورسازی را برعهده خواهید گرفت، اما این اتفاق رخ نداد؛ فولاد خوزستان نیز با شما صحبت کرده بود...
هر سه تیم با من صحبتی کردند؛ فولاد خوزستان، نفت آبادان و یکی، دو باشگاه دیگر در این فهرست بودند که من آنها را قبول نکردم؛ اکنون دیگر حال و حوصله این را ندارم که بخواهم به غیر از فوتبال، دنبال کار دیگری باشم؛ پرسپولیس، تیم ملی یا تراکتور تیمهایی بودند که نهایی نشدن آنها، دلایل دیگری دارد که از این بحث خارج است؛ متاسفانه آدمهای دیگر مشکل دارند، این مشکلات باعث شد این اتفاقات رخ ندهد و خدا را شکر میکنم. صلاح من در این بود که هیچ کدام انجام نشود و مطمئن باشید من راضی هستم به چیزی که خدا مقرر میکند و هیچ موقع نارضایتی ندارم؛ زندگی من از فوتبال نمیچرخد که بخواهم آویزان فوتبال باشم و مجیزگویی آدمها را بکنم که یک جایی بروم و کار نکنم؛ زندگی من اکنون یک آرامشی دارد.
* به نظر وزن شما کم شده و معلوم است که ذهنتان آرامتر است.
بله؛ به همه چیز راحتتر میرسم؛ وقت خود را روی کارهایم گذاشتم؛ متاسفانه وضع اقتصادی کشور خیلی برهم ریخته است و بعد از بیست و چند سال کار در بخش ورزشی، در حال خروج از این بحث هستیم؛ مشکلاتی به وجود آمده و نمیتوانیم جنس خود را تامین کنیم؛ چند ماهی است که شرکت زدم و به رشتهای که تحصیل کردم، بازگشتم. در کار فولاد هستم و دوستان خوبی پیدا کردم؛ خیلیها به من کمک کردند تا در طول ۸-۷ ماه کار ما شکل بگیرد؛ همیشه خدا را شاکر هستم و میگویم اگر دری بسته شود، دری باز میشود.
* در خردادماه سال گذشته وقتی تیم ملی به جام جهانی میرفت، کیروش دست شما را بالا گرفت و همه این ذهنیت را داشتند که کیروش شما را بهعنوان جانشین معرفی کرده است؛ بعد از جام ملتهای آسیا با مکدرموت صحبت کردیم و او گفت دایی بهترین آدم برای جانشینی کیروش است و سردار نیز به این موضوع اشاره کرده است؛ بیشتر راجع به تیم ملی صحبت کنیم...
در مملکت ما تواناییها حرف اول را نمیزند؛ خیلی مسائل است که مردم از آن ناآگاه هستند و از آن خبر ندارند؛ همین مسائل باعث میشود که اتفاقاتی رخ بدهد؛ خیلی از دوستان از من میپرسند چرا به ما نمیگویی؟ من نیز به آنها گفتم هنوز چنین اتفاقی رخ نداده و حتما خیریتی در کار بوده است؛ شایستگی، دانش و لیاقت به کنار است و یک سری مسائل دیگر بازی میکند تا آدم یک کاری انجام دهد؛ حتما یک خیری در کار بود و به همین دلیل تصمیم گرفتم که چند وقت بیرون از ایران مربیگری کنم و اگر این اتفاق رخ ندهد، باز هم خدا را شکر میکنم؛ آرامش در زندگی من حرف اول را میزند و دوست دارم زندگی آرامی داشته باشم و کسی به من کاری نداشته باشد.
* اخیرا هم به تورنمنت گلف گواردیولا دعوت شدید، اما نرفتید؛ چرا؟
باید از افرادی که به من گلف آموزش دادند، تشکر کنم؛ آقای شهرکی خیلی به من کمک کرد و در دو روز، به اندازه یک ماه به من آموزش داد؛ متاسفانه مادر من چند وقت قبل سرطان داشت و عمل کرد؛ زمان شیمی درمانی او بود، یک مقدار حال خوبی نداشت و به همین دلیل ما قید اسپانیا را زدیم.
* به نظرم گلف بازی کردن به شما میآید و باید آن را ادامه دهید.
ما به اندازهای درگیر هستیم که باور نمیکنید؛ من سه سال است در ساختمان خودم به استخر نرفتم؛ دیروز به پزشک مراجعه کردم و زانوی خود را نشان دادم و او به من گفت که باید دوچرخه بزنم و به استخر بروم تا وقت عملم را به تعویق بیاندازم؛ من سه مرتبه زانوی خود را در این سالها عمل کردم، به همین دلیل زانوی من مشکل دارد و احساس درد میکنم؛ دکتر کیهانی نیز به من لطف کرد، یک سری دستورات داد و به دلیل دستورات ایشان، باید این کارها را انجام دهم.
*کیروش چرا به شما علاقه داشت و این علاقه دو طرفه از کجا ایجاد شد؟ آیا ملاقات خصوصی با یکدیگر داشتید؟
یک چیزی میگویم که شاید باور نکنید؛ من چای و آبمیوه کیروش را هم نخورده بودم. چند مرتبه در مهمانیهای خانوادگی و در حد سه، چهار مرتبه او را دیدم؛ ایشان شخصیت خیلی جذابی داشت؛ او مربی بزرگی بود و مهمترین مسئله این است که او مربی تیم ملی من بود؛ این از همه چیز مهمتر است؛ جامعه ما به نشاط احتیاج داشت و وقتی میدیدم تیم ملی فوتبال به جامعه نشاط میدهد، خوشحال میشدم؛ بیشترین احساسی که من به کیروش پیدا کردم به دلیل نتایج خوبی بود که در تیم ملی کسب کردند و موفق شدند دو دوره پی در پی تیم را به جام جهانی ببرند؛ اینها باعث شد تا من او را دوست داشته باشم؛ من حتی شماره او را نداشتم و چند مرتبه مترجم ایشان به من زنگ زد و با او صحبت کردم؛ ما نه رفت و آمدی داشتیم و نه اتفاق خاصی بود؛ او مربی بزرگی بود؛ همیشه میگویم، فردی که مربی تیم ملی پرتغال میشود، سالها در منچستر مربیگری کرده و مربی رئال مادرید بوده، حتما یک سری مسائل را دارد؛ چرا هیچکدام ما این مراحل را طی نکردیم؟ این موضوعات برای من ارزشمند بود؛ او برخی اوقات دستیاران خود را به تمرین ما میفرستاد و این مسئله مهمی بود.
* چقدر خود را در کیروش میدیدید؟ از نظر جنگجو بودن و اینکه او آدمی است که انعطاف کمی دارد و به دنبال حق است.
او فردی بود که کار حرفهای میکرد؛ ما در ایران کار حرفهای نمیکنیم. کار حرفهای بودن یعنی اینکه من نباید دنبال پول بازیکن بروم؛ او کار حرفهای انجام میداد و تمام سعی خود را کرد که بهترین امکانات را داشته باشد؛ من سرمربی تیم ملی شدم، خام بودم و هیچ شرطی را تعیین نکردم، اما کارهای او یک کلاس بود و نشان میداد وقتی میخواهی یک مسؤولیت بزرگ را قبول کنی، چگونه برخورد کنی.
* شما سالها با برانکو کار کردید و کار کیروش را دیدید؛ ارتباط مثبت شما با کیروش خیلی خوشایند هواداران پرسپولیس نبود و انتظار داشتند که هر کسی باید به یک سمت (بین کیروش و برانکو) برود.
کدام دعوا؟ شاید اگر کیروش مربی پرسپولیس بود هم همین اتفاق رخ میداد؛ برانکو یکی از دوستان خوب من بود و برای من ارزشمند است؛ قبلا هم گفتم چای هیچکدام را نخوردم، اما هر دو برای من عزیز و محترم بودند؛ من وقتی مربی یک تیمی هستم، تمام تعصب خود را سمت تیمم میگذارم. الان که تیم ندارم به راحتی پرسپولیس را تشویق میکنم و بازیهای این تیم را میبینم، اما وقتی هدایت یک تیم را برعهده دارم، این حسها وجود ندارد و من دنبال موفقیت تیم خود هستم؛ هر کسی باشد، من از تیم خودم دفاع میکنم. این موضوع ربطی به این مسائل ندارد و من آدمی نیستم که بخواهم در صحبتها و یا عملم، با مردم یک شکل دیگر باشم و پشت سر یک مدل دیگر؛ اسم نمیآورم، اما خیلیها را دیدم از میان اینهایی که مردم عاشق آنها هستند و فکر میکنند آنها عاشق استقلال و پرسپولیس و تیم ملی هستند، اینگونه نیستند؛ من با تمام وجودم وقتی کار میکنم، سمت تیم خودم است و به غیر این نمیتواند باشد.
ما چیزی به اسم لیدر در فوتبال ایران داریم که اصلا سازمان یافته نیست و خودشان برای خودشان هر تصمیمی میگیرند. مربی و همچنین بازیکنان را تحت فشار قرار میدهند من دنبال این چیزها در زندگی ورزشی نبودم؛ چه آن زمان که بازی کردم و چه حالا که مربی هستم. به هیچکس اجازه ندادم در حریم فنی من وارد شود و با شعار و این موضوعات بازیکن نیاوردم؛ شاید تصمیمات من خیلی از مواقع اشتباه بوده، اما هیچگاه اسیر این نشدم که کسی به من موضوعی را تحمیل کند.
* آدمهای کوچه و خیابان مردم هستند؛ افرادی هم که در استادیومها جو نامناسبی میسازند، مردم هستند؛ این دوگانه چطور حل میشود؟
مردم را با کسانی که در استادیومها تحت تاثیر جو قرار میگیرند، مقایسه نکنید؛ من با مردم رابطه خیلی خوبی دارم و همه آنها را عاشقانه دوست دارم؛ موقعیتم ایجاب کرده که از رفتگر محله و سایر مردم ارتباط و سلام علیک داشته باشم تا شاید رئیس جمهور، اما ویژگی خوبی که خدا به من داده، این است که هیچ موقع خودم را گُم نکردهام؛ شاید روش زندگی یا لباس و تیپ من عوض شده باشد، اما من همان کسی هستم که در اردبیل زندگی میکرد، دانشگاه میرفت و ...؛ تمام دوستان من، رفقای قدیمیام هستند؛ دوستهای جدید هم پیدا کرده ام و آدمهای درست و حسابی هم کنارم هستند، اما من خودم را گُم نکردهام؛ همیشه هم خدا را شکر میکنم؛ یک روز اگر خودم را گُم بکنم، یعنی همه چیزم را از دست دادهام؛ به خاطر همین خیلی وقتها مورد سرزنش قرار گرفتهام؛ به این عنوان که مثلا جایگاه خودم را نمیدانم، اما من نمیتوانم کسی باشم که آنها میخواهند؛ من خودم هستم و به این افتخار میکنم و خدا را شکر مردم هم نسبت به من لطف دارند. همیشه هر جا بودهام، برعکس استادیوم، که به نظرم یک دنیای دیگر است.
اصل کار همینهایی هستند که در کوچه و خیابان با آدم روبهرو میشوند؛ کار من هم طوری است که نه راننده و نه محافظ دارم؛ خودم میروم و میآیم و کارهایم را انجام میدهم. همیشه هم مردم به من لطف داشتهاند و انشاالله لایق لطف مردم باشم.
* به نظر میرسد این لطف مردم اخیرا بیشتر شده باشد...
مطمئن باشید در این روزهایی که از فوتبال دور هستم، لطف و محبت مردم خیلی بیشتر شده است؛ اصلا من انتظار این همه لطف را نداشتم؛ من این را در زندگی حرفهای و فوتبالم دیدهام که همیشه به نخ رسیده، اما پاره نشده است. خیلیها آمدند که خواسته یا ناخواسته (البته ۹۹ درصد خواسته بوده) ما را بین مردم خراب کنند؛ تریبون و همه چیز هم دستشان بوده است؛ خیلی حرفها به ناحق گفتهاند، مثل همین موضوع آخر که یک آقا نمیدانم از کجا آمد و یک روزه (در سایپا) استخدام شد و پست گرفت و بهعنوان سخنگو صحبت کرد؛ اینها فکر کردهاند من را میتوانند خراب بکنند؛ نه، هزار سال دیگر نمیشود؛ از موقعی که این اتفاقات افتاده، جایگاه من بین مردم خیلی بالاتر رفته است، چون من همیشه حرف حق را زدهام؛ اگر یک حرف ناحق زده بودم، میتوانستند بروند شکایت کنند. اما شکایت برای من راحتتر بود؛ مدارک وجود دارد.
من روز اول که (به سایپا) آمدم اصلا این آقایان را نمیشناختم و ندیده بودم؛ من با آقای درویش که مدیر عامل بود قرارداد بستم؛ خواستههایم را کتبی به ایشان دادم. ما سه ماساژور معرفی کردیم که با ما کار کنند؛ باشگاه دو ماساژور دیگر معرفی کرد و آقای درویش گفت ماساژورها که پول زیادی نمیگیرند و در ضمن ما نیاز پیدا میکنیم، چون فشار تمرینات ممکن است بچهها را اذیت کند؛ شما اجازه بدهید این دو نفر هم با ما کار کنند؛ این شد که ماساژورهای تیم ۵ نفر شدند.
متاسفانه اینقدر با وقاحت حرف از ماساژور شخصی من میکنند؛ تمام بچههای تیم میتوانند بگویند که من در طول یک فصل یعنی حدود ۹ تا ۱۰ ماه، من شاید پنج بار هم ماساژ نگرفتم؛ از ماساژورها میتوانید استعلام بگیرید؛ این حرفها چیست که میزنید؟ میگویند سر تمرینات نمیآمد. اگر اینطور است، چرا بهترین نتایج را با این بودجه کم در زمان من گرفتید؟ چطور این همه جوان معرفی کردم؟ مردم از این کارها خندهشان میگیرد. آنها من را میشناسند، آقایان را هم میشناسند. متاسفانه یک سری چیزهای مسخره اعلام کردند. چرا قبلا این صحبتها درباره تمرین و ... نبود؟ با این همه جوان، تیم در سال اول آسیایی شد، سال دوم هم که تیم کارش را براساس داشتههایش میکرد؛ تیمی که در یک سال ۵ زمین تمرین عوض میکند، چه اتفاقی میافتد؟ هیچوقت در رسانه درباره این مسائل حرف نزده بودم.
* در روز باخت به الریان بدشانس هم بودید...
باخت به الریان اتفاق نبود، فوتبال بود؛ شما باید امکانات الریان و بازیکنانش را میدیدید؛ اولین سفر زندگیام بود که به بازیکن جوان تیم یک دلار ندادند تا یک شکلات بخرد؛ چنین چیزی امکان دارد؟ من اصلا در زندگی ورزشیام این اتفاق را ندیدهام؛ همه برای خودشان میآیند و کارمند هستند و مثلا حق ماموریت میگیرند، اما مگر میشود یک تیم بدون هیچ پولی به یک سفر برود؟ از بازیکن چه انتظاری دارید؟ به غیر از یک نفر ما، هیچکدام با تیمهای آسیایی بازی نکرده بودند؛ سال اول به آسیا رفتیم، اما سال دوم متاسفانه بدشانس بودیم که نتوانستیم به دور بعد راه پیدا کنیم.
* دلیل اختلافاتی که با برخی مدیران ازجمله رویانیان، سیاسی و ... داشتید، چه بود؟
من آدمی نیستم که مجیز کسی را بگویم؛ همیشه حق را میگویم؛ با آقای رویانیان فکر کنم قبل از اینکه به پرسپولیس بروم، مشکل پیدا کردم، چون علیه تیم من صحبت کرد و من هم جواب دادم؛ من نمیتوانم اگر کسی حرف ناحقی زد، جواب ندهم؛ با آقای کاشانی الان هم دوست هستم و با هم در ارتباط هستیم، اما سر کار من با کسی شوخی ندارم، چون آبرویم را گذاشتهام. همین اواخر در تیم سایپا میدانستم مدیریت دوست دارد ما ببازیم؛ خیلیها ما را دوست دارند، خیلیها.
اینها (باشگاه سایپا) میخواستند ما را بخاطر مسائل فنی اخراج کنند؛ تیم ذوبآهن را دیدید که از زمان آقای منصوریان متحول شده بود و اکثر بازیها را میبرد. این آقایان هم فکر کردند ما در اصفهان از ذوب چهار، پنج گل میخوریم و من را اخراج میکنند. به همکاران و بچهها هم گفتم که امروز برای خودتان بازی کنید و برای کسانی که دوستشان دارید؛ شاید اتفاقاتی بعد از این بازی بیفتد؛ بچهها هم سنگ تمام گذاشتند و بهترین بازی فصلشان را انجام دادند؛ مگر شوخی است ذوبآهن را در اصفهان ۲ بر صفر ببری و چند موقعیت عالی دیگر داشته باشی؟ من همان روز بعد بازی میدانستم که قرار است عوض بشوم؛ جانشینم را هم قبل بازی میدانستم چه کسی است. افتخارم است که کاری کردم آقای صادقی بتواند به جرگه مربیان بپیوندد و امیدوارم در کارش موفق باشد؛ زور دارد که حس کنید در مجموعهای کار میکنید که دوست ندارند موفق شوید.
* شبیه این داستان در پرسپولیس هم بود؟
من مثل خیلیها دریده نیستم که اسم کسی را بیاورم و با آبرویشان بازی کنم؛ ما در زمان آقای کاشانی ۴ بر یک به صبا باختیم؛ بازیکن آن موقع صبا را میآورم که بگوید دفاع وسط پرسپولیس که الان هم بازی نمیکند، وسط بازی به بازیکن تیم صبا چه میگفتند؛ او میتواند شهادت بدهد؛ متاسفانه این جوها باعث میشود من الان که از فوتبال بیرون آمدهام، احساس راحتی و آرامش کنم؛ روزی که اینها من را از سایپا اخراج کردند، ما اصلا در قراردادمان اخراج نبوده است؛ متاسفانه چنین لفظی را به کار بردند؛ این افراد خواستند مثلا با جایگاه ما بازی کنند، اما آن روز، روز تولد دوباره من بود؛ انقدر سبک شده بودم که حد نداشت. در خانه، به من میگفتند چرا اینطور شد؟ گفتم که راحت شدم. خیلی چیزها را میدیدم، اما نمیتوانستم در خانه هم بیان کنم؛ آن اتفاق یک تولد دوباره به من داد؛ خیلی وقت بود دخترم را به زور میتوانستم از مدرسه بیاورم و زیاد کنارش نبودم، اما در این مدت یک دختر دیگر کشف کردم و او را شناختم؛ دستشان درد نکند که چنین فرصت بزرگی به من دادند تا این چیزها را تجربه کنم و خیلی برایم خوب بود.
* ممکن است دوری از فوتبال مثل زمان جدایی از تیم ملی زیاد طول بکشد؟
شاید باور نکنید؛ همین چند روز پیش هم پیشنهاد کار داشتم، اما فعلا نمیخواهم کار کنم. منعی به صورت رسمی برای کارم وجود ندارد، اما یک سری دستهای پشت پرده با توجه به مشکلاتی که خودشان قبلا برای تیمهای بزرگ ایجاد کردهاند، هست، ولی منعی وجود ندارد؛ مگر چه کاری کردهایم؟ در این مملکت دنبال کوچکترین چیز از آدم هستند تا آن را بزرگ کنند.
* شما بعد از ماجرای سرمربیگری تیم ملی، انگار حدود ۹ ماه با فوتبال قهر کرده بودید...
آن موقع هم شما دیدید؛ ما یک چیزی میگفتیم، آقایان یک چیز دیگر؛ هیچ وقت یادم نمیرود، من ساعت ۱۰ شب در اردو با بچههای تیم ملی خداحافظی کردم، وسایلم را برداشتم و به خانه رفتم؛ تازه ساعت یک شب آقای کفاشیان به من زنگ زد و گفت که من صحبت میکنم و چنین چیزی درست نیست؛ اصلا خبر را نشنیده بود؛ در حالی که بچههای خبرنگار همه خبر محرمانه که از ریاست جمهوری فرستاده بودند، به من دادند؛ من خداحافظی کردم، اما همهاش اصرار داشتند بگویند ما خودمان این کار را کردیم؛ البته چند سال بعد همه چیز مشخص شد!
* البته شاهدانی وجود دارد که این اتفاق را تشریح کردند...
همه این مسائل در مسیر کاری من اتفاق افتاده است.