وقتی نوبت به رابطهی عاشقانه میرسد دیدن یک فیلم خوب برای زوجها بهترین راه برای گذراندن زمان با یکدیگر است و حتی آنها را به یکدیگر نزدیکتر میکند. سرگرمکننده است و میتواند به راحتی به عنوان تجربهی مشترک به اشتراک گذاشته شود. حتی میتوانند چیزهایی دربارهی سلیقهی شریک زندگیتان به شما یاد بدهند. دیدن یک فیلم آدمها را به هم نزدیک میکند. اما نمیتوانید مثلا دربارهی خواندن یک مجله چنین چیزی را بگویید. هیچ دو نفری بعد از خواندن یک نسخهی مشترک از نیوزویک با هم ازدواج نکردهاند.
اما بعضی فیلمها هم هستند که هر چند آثار مطرح و سرگرمکنندهای به شمار میروند، به نظر میرسد هیچوقت نباید آنها را با شریک زندگیتان ببینید. دلیلش چیست؟ شاید چون میخواهید از جر و بحث خودداری کنید یا ممکن است به طور عمومی کمی عجیب و غریب به نظر برسند یا ناگهان باعث ایجاد حس بی اعتمادی شوند. این فیلمها باعث میشوند نقطهی امن شما روی کاناپه ناگهان تبدیل به محلی ترسناک و ناامن شود. فیلمهای این فهرست قطعا ارزش دیده شدن را دارند اما بهتر است تنهایی آنها را تماشا کنید و نه با شریک زندگیتان!
فهرست سایتی که این فیلمها از رویش انتخاب شدهاند مفصلتر بود اما به دلایل مختلف از جمله کیفیت فیلمها به ده فیلم بسنده کردیم.
اقتباس دیوید فینچر از رمان گیلیان فلین به همین نام است. رمانی اسرارآمیز و غیرعادی که نتیجهاش فیلمی شده که راحت میتواند هر کسی را به این فکر بیاندازد که واقعا از شریک زندگیاش چه میداند. اگر با همسرتان فیلم را ببینید میتواند اوضاع بدتر شود چون فاکتورهای مرتبط واضح زیادی در فیلم وجود دارد.
شانستان این است که همسرتان نقشهی مرگ خودش را جعل نکرده باشد و شما را به عنوان متهم معرفی کند. در فیلم رزاموند پایک از امی شگفتانگیز تبدیل به زنی میشود که برای انتقام گرفتن از شوهرش نیک دان که به او خیانت کرده بود دست به کاری عجیب میزند.
فیلم قطعا اثر نفسگیری است و به شدت سرگرمکننده و در جزییات دقیق است اما همهی اینها نباید باعث شود که فریب بخورید و آن را با همسرتان تماشا کنید. برعکس چیزی که ممکن است به نظر بیاید اصلا فیلم رمانتیکی نیست. بیشتر به روانشناسی زوجها میپردازد و البته نتیجهاش هم هولناک است.
برای فیلمی که به عنوان یکی از مهمترین درامهای رومانتیک هزارهی سوم شناخته میشود (علیرغ امتیاز پایینی که در سایت متاکریتیک دارد) احتمالا آمدنش در این فهرست عجیب است اما واقعیت این جاست که فیلم «نوامبر» شیرین لحظات پیچیدهی زیادی دارد. فیلم بر محور کاراکتر به نام سارا دیور با بازی چارلیز ترون میچرخد.
سارا از آن دخترهایی است که احتمالا هر کسی در زندگی دنبالش میگردد تا عاشقش شود. اما مشکل این است که او از سرطان رنج میبرد و در نتیجه فقط میخواهد ماه نوامبر را با کسی بگذراند. آن آدم اتفاقا نلسون است که دچار گرفتاریهای زیادی است. سارا به او قول میدهد که در عرض یک ماه زندگی او را شاد کند. آنها عاشق یکدیگر میشوند اما در نهایت سارا نمیخواهد نلسون شاهد مرگ او باشد در نتیجه پیشنهاد ازدواجش را رد میکند. برای بعضیها ممکن است این قصهی عاشقانهای باشد که قلب را میشکند اما برخی دیگر ممکن است از این که نلسون جوان قلبش را به زنی داده که بیماریاش را پنهان کرده بوده عصبانی شوند.
کیت وینسلت و لئوناردو دیکاپریو کنار هم بلاک باستر جادویی «تایتانیک» را بازی کردند. این فیلم دیدار مجدد آنها کنار یکدیگر در یک فیلم بعد از یک دهه است. این دو نفر نقش آپریل و فرانک ویلر را بازی میکنند که در خانهای در جادهی روولوشنری با هم زندگی میکنند. به چشم دوستانشان خانوادهی ویلر زوجی خوشبخت و کامل هستند. اما رابطهی آنها به مشکل برخورده است.
فرانک از شغلش متنفر است و آپریل هم دلش میخواهد حرفهاش را به عنوان بازیگر دنبال میکرد. آپریل دلش میخواهد به پاریس بروند و بتواند از خانواده حمایت کند تا فرانک شغل موردعلاقهاش را پیدا کند. فرانک اما مردد است و به همین زندگی روزمره و یک رابطهی سطحی با یک منشی جوان تن داده است. آپریل وقتی میفهمد فرانک نمیخواهد به پاریس بیاید ناامید میشود و وقتی میفهمد که حامله شده قصد میکند که سقط جنین کند.
فیلم اقتباسی از رمان ریچارد ییتس بود. بازی بازیگران باعث میشود چشم از پرده برندارید اما حقیقت این است که شکهایی هم در دلتان ایجاد میکند که آیا واقعا زوج خوشبختی هستید یا نه.
این اقتباس سارا پولی از یکی از داستانهای کوتاه آلیس مونروست به نام «خرس از کوه میآید». این فیلم از جهات مختلف کلاس درس است. از فیلمنامهی استثناییاش بگیرید تا بازیهای باورنکردنی نقشهای اول آن. این درام محزونکننده ارزش دیدن دارد. اما از آنهایی نیست که حس خوبی بین زوجها ایجاد کند.
فیلم داستان مردی است که به شدت عاشق همسرش است و این روزها دارد میبیند که چه طور آلزایمر همهی خاطرات خوششان را از ذهن زن پاک کرده است. به جایش زن عاشق مرد دیگری شده که در همان آسایشگاه حضور دارد و او هم از مشکل مشابهی رنج میبرد. طبیعتا مرد تلاش میکند که در رابطهی آن دو دخالت کند اما متوجه میشود که قلب زن شکسته و تصمیم میگیرد اجازه دهد که آن دو نفر روزهای آخر عمرشان را با هم تقسیم کنند.
لازم به گفتن نیست که فیلم قلبتان را میشکند. برای هر زوجی که آرزو دارند کنار هم پیر شوند و دست در دست هم مدل فیلم «Notebook» (دفترچه) بمیرند فیلم ناامیدکنندهای است.
در مقالهی لوپر تحت عنوان «فیلمهایی که پارتنرها نباید با هم ببینند» از فیلم «یک جنایت درخشان» (A Perfect Murder) با بازی مایکل داگلاس و گویینت پالترو نامبرده شده است. فیلمی به شدت معمولی ساختهی اندرو دیویس که شاید ارزش پرداختن نداشته باشد و آن فیلم اقتباسی مدرن از شاهکار هیچکاک یعنی «ام را به نشانهی مرگ بگیر» است. در نتیجه بهتر دیدیم به همان نسخهی اصلی که فیلم خوبی است اشاره کنیم.
فیلم هیچکاک به عنوان یک درام جنایی اسرارآمیز بر محور یک زوج ساخته شده است. تونی (تنیسوری که حالا بازنشسته شده) با زنی ثروتمند از طبقهی بالای اجتماع به نام مارگو ازدواج کرده است. مارگو با یک نویسندهی جنایی با نام مارک رابطه داشته و تونی بعد از بازنشستگیاش متوجه این موضوع میشود. او تصمیم میگیرد مارگو را بکشد که هم پولهایش را تصاحب کند و هم بتواند از او انتقام بگیرد.
فیلم هیچکاک هر چند به دلیل اجرای هنرمندانهاش در جنایتی که قرار است شکل بگیرد مورد توجه سینمادوستان قرار گرفته اما واقعیت این جاست که این فیلم هم دربارهی خیانت از طرف هم زن و هم مرد است.
خیانت برای هر رابطهای سم است. فیلم مایک نیکولز ثابت میکند که عواقب خیانت گاهی از کنترل خارج میشود. فیلمنامهنویس پاتریک ماربر است که از روی نمایشنامهای که خودش نوشته اقتباس انجام داده. چهار بازیگر نقش اصلی درخشان هستند. آنها مربع عاشقانهای را تشکیل میدهند که هزینهاش آبرو و شادی هر کدامشان است.
آلیس (پورتمن) و دن (لا) طی یک اتفاق عاشق همدیگر میشوند. یک سال بعد دن کتابی دربارهی زندگی آلیس مینویسد و پای عکاس زنی به اسم آنا به رابطهی آنها باز میشود که البته اول کار از رابطهن دن و آلیس خبر ندارد. دن میخواهد آنا را وادار به رابطه با خودش بکند و آلیس وقتی به طور اتفاقی متوجه این ماجرا میشود میشکند. از آن طرف یک سال بعد آنا با مردی به نام لری ازدواج میکند. آلیس رابطهاش را با دن به هم زده و حالش از این فقدان بد است.
یک اشتباه از سوی یک نفر در یک رابطه همهی افراد را تحتتاثیر قرار میدهد. حتی مطمئنترین زوجها هم ممکن است دچار لغزشهای بیاعتمادی شوند.
فیلمی که خیلی سریع تبدیل به یک اثر کالت شد. موفقیت فیلم به جز بازیهای بازیگران و کارگردانی گوندری مدیون فیلمنامهی چارلی کافمن است که فیلم را تبدیل به اثری محبوب برای عشاق سینما کرد.
فیلم داستان دو عاشق سابق است که دو سال با هم در ارتباط بودند و بعد جدا شدند. بعد از یک دعوا زن ماجرا یعنی کلمنتاین از سازمانی در نیویورک درخواست میکند که همهی خاطراتش را از آن رابطه پاک کند. جوئل وقتی این قضیه را از طریق دوستان مشترکشان میفهمد عصبانی میشود. او هم تصمیم میگیرد همین کار را انجام بدهد. وقتی خواب است در ذهنش خاطراتش با کلمنتاین از آخر به اول مرور میشود. وقتی به قسمتهای خوش رابطهشان میرسد دلش میخواهد از خواب بیدار شود تا روند پاکسازی را متوقف کند. میخواهد حداقل بخشی از خاطرات و عشقش به کلمنتاین باقی بماند اما روند پاکسازی کامل انجام میشود.
طبیعی است که دیدن چنین فیلم اندوهگینی و تصور این که ممکن است رابطه به جایی برسد که آدمها بخواهند خاطرهشان از یکدیگر را فراموش کنند برای یک زوج آزاردهنده خواهد بود.
از آن فیلمهای عاشقانهای که دل هر آدم رومانتیکی را به درد میآورد. از آن فیلمهایی که شبیه هشدار برای رابطههاست. این درام رومانتیک داستان جوانی رومانتیک و ناامید به اسم دین است که از دبیرستان بیرونش انداختهاند. در طرف دیگر ماجرا سیندی را داریم. دختر مشتاقی که پزشک است و با خانوادهاش زندگی میکند که دائم در حال دعوا هستند. دین و سیندی همدیگر را در آسایشگاهی که مادربزرگ سیندی در آن بستری است میبینند. کمی بعد که دوباره تصادفی به هم برمیخورند شروع به قرار گذاشتن میکنند و عاشق یکدیگر میشوند.
پنج سال بعد آنها ازدواج کردهاند و دین برای خرج زندگی خانهها را نقاشی میکند. او مشکل الکل هم دارد. سیندی هم در یک بیمارستان پرستار است. زندگیشان به بنظر میرسد به خاطر الکلی بودن دین به بنبست رسیده است. اما دین هنوز عاشق سیندی است.
این اولین فیلم درک سیانفرانس و بهترین آنها بود. فیلمی که میتواند هر زوج خوشحال مثبتاندیشی را علیرغم همهی عشقی که به هم دارند نسبت به آینده دچار تردید کند.
این درام غمگین داستان مردی است که بارها قصد خودکشی کرده اما هر بار منصرف شده. پدر و مادرش تصمیم میگیرند او را با یک دختر جوان آشنا کنند. تا این جای نقشهشان خوب پیش میرود و به نظر میرسد که پسر از دختر خوشش آمده تا این که پای نفر سومی به ماجرا باز میشود.
زنی در همسایگی که معتاد به مواد مخدر است و لئونارد بلافاصله شیفتهاش میشود و رابطهای با او آغاز میکند. زنی که عاشق مرد دیگری است. فیلم البته پایان خوشی پیدا میکند اما پر است از رابطههای اشتباهی که میتواند منجر به اتفاقات غمانگیز شود. شرحی از سرگردانی برخی از آدمهاست که انگار هیچوقت پایان پیدا نمی کند. البته لئونارد آخر سر شانس میآورد ولی خب همه به خوششانسی او نیستند.
فیلم کمدی که تلخ شروع میشود. مردی که عاشق همسرش است متوجه خیانت او میشود و زندگی خانوادگیاش از هم میپاشد. در همین حین پدرش از دنیا میرود و مجبور میشود پیش خانوادهاش برود در حالی که آنها چیزی از شرایط زندگیاش نمیدانند و همیشه او و همسرش به نظرشان زوج خوشبختی میآمدهاند.
جاد آنقدر درگیر مشکلات خودش است که نمیتواند برای پدرش درست سوگواری کند تا وقتی که شبی در زیرزمین دچار برقگرفتگی میشود و خاطرات کودکیاش زنده میشوند. وقتی به هوش میآید بالاخره میتواند برای پدرش گریه کند.
کمدی که به شدت همدلی را با قهرمانش برمیانگیزد و ممکن است خیلی از زوجها را به خنده نیاندازد.
منبع: looper
بیشتر بخوانید:۵۰ فیلم برتر دهه دوم قرن ۲۱ به انتخاب منتقدان (فرهادی در ۱۵ رده اول)