خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در سرویس تاریخ «انتخاب» منتشر شده بود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: متن کامل خاطرات ۷۱ تا ۷۶ (که به صورت اختصاصی در «انتخاب» منتشر میشود) در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
صبح زود به سوى فرودگاه [مهرآباد] حرکت کردیم. ساعت هفت و نیم صبح با جمعى از وزیران و نمایندگان به سوى همدان پرواز کردیم. بعد از استقبال رسمى در فرودگاه برای شرکت در اجتماع خانوادههاى شهدا، به تالار فردوسى رفتیم. بعد از قرآن و شعر و دکلمه، من صحبت کردم.
استقبال مردم در مسیر گرم و پرشور بود. براى افتتاح محل جدید توانبخشى رفتیم. هنگام آزمایش آبدرمانى، آب روى من ریخت و حسابى خیس شدم. عباى خوب خاشیهام خراب و خانم مسئول آن شرمنده شد. عبایم را عوض کردم. بعد از بازدید از قسمتهاى مختلف، در جمع کارکنان صحبت نمودم.
سپس به محل دفتر امام جمعه رفتیم. آقاى [سید ابوالحسن] موسوى [همدانی] خیرمقدم گفت و من براى طلاب صحبت کردم. به آقاى موسوى گفتم از سوى من به روحانیون چیزى بدهد؛ به مجردها دو هزار تومان و به متأهلها سه هزار تومان. ناهار را در مسجد مجاور، با روحانیون میهمان امام جمعه بودیم.
براى استراحت به استاندارى آمدیم. جاى با صفایى است. نماز و استراحت و استماع اخبار انجام شد. ساعت سه و ربع براى بازدید کارخانه شیشه همدان رفتیم؛ خیلى جالب بود؛ به زودى تمام مواد اولیهاش از تولیدات داخلى خواهد بود و شیشه سفید مرغوب خواهد داد.
از آنجا به محل اجتماع مردم همدان در استادیوم رفتیم. اجتماع عظیمى بود. امام جمعه خیرمقدم گفت. من مفصل صحبت کردم. برای شرکت در اجتماع دانشگاهیان - بوعلى و همدان- به سوى دانشگاه بوعلى رفتیم. رؤساى دو دانشگاه صحبت کردند. بعد از سخنرانی و رسیدن مغرب، به اقامتگاه مراجعت کردیم. نماز مغرب را خواندم و پس از استماع اخبار، در شام دسته جمعى استاندارى که در باغ و محل با صفایى بود، شرکت کردیم. استاندار و معاونان آمدند. ضمن گزارش وضع استان، خواستهها را در جهت سرعت عمران و کارهاى فرهنگى مطرح کردند.
بعد از مراجعت، خاطرات را نوشتم و اخبار آخر شب را گرفتم. عفت از مشهد تلفنى احوالپرسى کرد.
سال ۱۳۷۲
بیشتر به استراحت و مقدارى هم مطالعه گزارشها و انجام کارها گذشت. عصر طول زیادى را شنا کردم. تمام عرض سد را یکسره شنا کردم. فاطى هم با قایق پدالى همراهی ام مىکرد و پاسداران هم در قایقى دورتر مراقب بودند. مقدارى هم فاطى از سفرش به لیبى و تونس و مراکش تعریف کرد.
سال ۱۳۷۳
عقد یک آزاده را با یک فرزند مفقودالاثر بستم. [آقای یار صفرعلی]، سفیر جمهوری آذربایجان آمد؛ اولین سفیر است. از علاقه مردم آذربایجان به من و ایران گفت. خواست که امنیت سفارتشان را تأمین کنیم و ساختمان بهترى بدهیم.
[آقای سیدهارت سینگ]، سفیر هند آمد. مطالب زیادى در زمینه امکانات همکارى گفت. [آقای غلامعلی صنعتی]، سفیر جدیدمان در کویت آمد. براى مأموریتش نظرخواهىکرد؛ محدودیتهاى کویت را برایش توضیح دادم که با توجه به آنها اقدام کند. آقاى [عباس] صفریان، سفیر جدیدمان در سنگال براى اطلاع از سیاستمان آمد.
آقاى زنجانى، [رییس سازمان برنامه و بودجه] و معاونش آمدند. دربارة آموزش و هزینهها و سیاستهاى برنامه توضیح دادند و نظرم را گرفتند. آقاى زنجانى که قول داده بود، تا تکمیل برنامه دوم بماند، اجازه خواست که کنار برود. گفتم حداقل تا تصویب اولین بودجه سالانه برنامه دوم، باید بماند و پس از آن هم ارجح است، بماند. از فشارهاى حزباللهىها ناراحت است.
عصر [آقای مرتضی محمدخان]، وزیر اقتصاد و آقاى [محسن] نوربخش و معاونان آمدند و گزارش کار کامپیوترىکردن مالیات را دادند؛ جالب و مؤثر در اصلاح وضع مالیات است.
شب به خانه آمدم. مهدى براى خداحافظى آمد؛ امشب عازم عربستان سعودی است.
سال ۱۳۷۴
مصاحبه صریح فراریان عراقی در ساختمان رسمی سلطنتی اردن، علیه صدام و اعلان برنامه براندازی، دلیل شرکت اردن در برنامه ضدعراق و کنار آمریکاست و عجیب است. از خانه به حسینیه الزهرا (س) برای افتتاح کنگره هشتم وحدت اسلامی رفتیم. آقای [محمد] واعظزاده، [دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]، خیرمقدم گفت و من سخنرانی نسبتاً مفصلی در مبانی و مواضع وحدت ایراد کردم.
به دفترم رفتم. آقای نوربخش، [رییسکل بانک مرکزی] آمد و گزارش سهمیههای ارزی طرحهای عمرانی را داد. در جلسه تنظیم بازار، در مورد مواظبت بر قیمت ارز و سکه و قیمت کالاها در نیمه دوم سال تصمیمگیری شد.
عصر دکتر ولایتی آمد. گزارش سفر به تاجیکستان و قزاقستان و پیشنهاد موافقت با تشکیل اجلاس پنجم صلح تاجیکستان در عشقآباد را داد و برای سفر به آفریقا، نظرم را خواست و پیام آمریکاییان از طریق سوییس را آورد که همراه با تهدید، از ما خواستهاند که مانع اقدام نهضتهای اسلامی و انقلابی علیه منافع آمریکا شوید؛ مثل اینکه نگران عواقب بازداشت ابومرزوق، از رهبران حماس هستند، نیز دربارة تحرکات نیروهای نظامیمان در خلیجفارس در تعقیب شناورهای آمریکایی و .... گفتهاند. در جلسه هیأت دولت، مصوباتیداشتیم. فائزه آمد؛ برای سفر به چین، [برای شرکت در کنفرانسجهانی زن]، اصرار دارد که موافقت نکردم.
سال ۱۳۷۵
در گزارشها، ناکامى آمریکا در تحمیل قانون تشدید تحریم علیه ایران و بهخصوص سفر اربکان به ایران و انعقاد قرارداد بیست میلیارد دلارى خرید گاز از ایران، سخت مورد توجه و همه موضوعات دیگر را تحتالشعاع گرفته است. مدیران صنعت فولاد آمدند. آقاى [حسین] محلوجى، [وزیر معادن و فلزات]، گزارشی از شاخصهاى پیشرفت فولاد و رشد 22 درصد سالانه در مدت هفت سال گذشته، کمشدن ارزبرى و کمکردن تعداد نیروى کار و بازده خوب کارخانهها داد. من هم صحبت دلگرمکنندهاى در آثار مهم توسعه صنایع فولاد، به خصوص ابتکار طرح قائم با شیوه جدید تولید چُدن نمودم. نمونههایى از تولید چُدنهاى طرح قائم را به من هدیه کردند.
آقاى [محمدرضا] باهنر آمد. در مورد سیاست نظام در انتخابات ریاستجمهورى پرسید و تلاش داشت که حمایت براى آقاى ناطق [نوری] جلب نماید. آقاى [محمدتقی] محصل [همدانی]، نماینده بافق یزد آمد. براى حوزه انتخابیهاش استمداد کرد. عصر شوراى اقتصاد جلسه داشت. نرخ تعدیل سال 1374 را 5/3 درصد تصویب کردیم؛ با چند مصوبه دیگر. مقدارى در استخر نهاد [ریاست جمهوری] شنا کردم.
شب آقایان [محمدحسین] عادلى و [محمدرضا] نورى [شاهرودی]، سُفرایمان در کانادا و عربستان، با خانواده عادلى، میهمان عفت بودند؛ به جبران پذیرایىها در کانادا. هر دو از پیشرفت کارشان اظهار رضایت کردند.
سال ۱۳۷۶
بعد از نماز، مقدارى در سـاحل دریـا قـدم زدم. اخبـار را از رسـانههـاى داخلـى و خـارجى گرفتم. تفسیر خارجى ها از ترکیب کابینه آقاى خاتمى مثبت است؛ برخلاف معمول گذشته تفسیرها.
براى دیدن منطقه اشکور رفتیم؛ از راه کلاچاى، از شهر رحیم آباد، مرکز بخـش در کنـار رودخانه پل رود تا آخر رفتیم. تقریباً نیمـى از راه آسـفالت شـده و بقیـه در دسـت سـاخت است و یکى از اهداف بازدید، دیدن همین راه است.
دره سرسبز و بسیار عمیق در محاصره جنگل ها است و روستاهاى پراکنده در کنار آب و یا در ارتفاعات وجود دارند؛ حدود 400 روستاى کوچک و بزرگ. تـاکنون راه ماشـین رو نداشتهاند. با قاطر و حیوانات دیگر حمل و نقل انجام مىشده.
در سفر گذشته ام در سال 70 با هلى کوپتر آمدم و دسـتور تـسریع در سـاخت راه را دادم .
مردم خیلى ممنـون انـد، چـون منطقـه را بـا ایـن راه از انـزوا و محرومیـت بیـرون آورده ایـم.
محصول فندق، شبیه پسته در رفسنجان سـودآور اسـت. بـرق هـم همـراه راه پـیش مـى رود. مدرسه و خانه بهداشت هم دارند و تعداد زیادى اتومبیل جیپ روسـى کـه در مزایـده اى از ارتش خریدهاند؛ کهنه و از قبل از انقلاب است.
در کنار مزرعه اى ایستادیم. پیرمردى بسیجى صـاحب مزرعـه بـه نـام بابـایی فـوراً مـن را شناخت؛ با اینکه عمامه نداشتم. توضیحات داد و با فندق و آلوچه پذیرایى کرد. نیم سکه به او هدیه دادم. در مراجعت، با دختر و پسرش سر راه نشسته بودند و مقدارى فندق تازه هدیه کردنـد کـه سـوغات ببـریم. تقاضـاى سـاخت منبـع آب بـراى روسـتا کـرد و بخـشش وام زلزله زدگان.
در آخر دره به روستاى "سپاده" رسیدیم که بناست از آنجا بـه جـاده اى کـه از تنکـابن از طریق دره جنت رودبار مى آید، وصل شـود. قـرار بـود ایـن قلـه را پیـاده بـرویم و از آن راه برگردیم ، ماشینها آن طرف آماده نبودند، برگشتیم.
با مأموران راه سازى از اداره راه صحبت کردم. کوه را مىتراشند و گاهى تونل مـىزنند. وسایل خوبى داشتند. بخشى از هزینه را دفتر مناطق محروم داده است. نیم سکه به آنها دادم که گوسفند بخرند و کباب کنند.
با خستگى زیاد ساعت سه و نیم بعد از ظهر بـه اقامتگـاه رامـسر رسـیدیم. عـصر از دریـا استفاده کردم. امروز دریا طوفانى است. ضمناً آب دریا هم کمى عقـب نشـسته؛ مثـل اینکـه عقب روى ادامـه دارد. از یـک سـال پـیش، پیـشرفت و بالا آمـدن نداشـته اسـت. بچـه هـا و محافظان هم به شنا و بازى والیبال و فوتبال و جت اسکی سرگرمند؛ تفریح خوبی است.