به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، دی ماه سال 42 مریم در یک خانواده پر جمعیت آبادانی متولد شده بود. علاوه بر خودش هفت خواهر و پنج برادر داشت. اما تعداد زیاد فرزندان باعث نشده بود پدرشان که کارگر ساده پالایشگاه نفت بود از تربیت فرزندان غافل شود. پدر سواد قرآنی داشت و سعی می کرد با اقامه نمازهایش در مسجد محل عملا راه و رسم درست زندگی کردن را به فرزندانش بیاموزد.
علی رغم اینکه سالهای حکومت پهلوی فساد و فحشا و بی بند و باری در جامعه حکم فرما بود اما همان موقع مریم و خواهرانش با الگو گرفتن از مادر خود که زنی مذهبی بود حجاب داشتند و بدون روسری بیرون از خانه نمی رفتند.
خانواده فرهانیان در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب در تظاهرات ضد رژیم شرکت می کردند و مریم فعالیت های زیادی در کنار برادر بزرگتر خود داشت. برادر کوچک او تعریف می کند: «مریم در همان سن کم که گویا 14 سال بیشتر نداشت با کمک برادرم شهید مهدی فرهانیان در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمایی مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت داشت و در جابهجایی نوارها و عکسهای امام خمینی (ره) فعالیت گستردهای داشت.»
مریم سعی می کرد علاوه بر تربیت مذهبی اش که در خانه شکل گرفته بود خود نیز روحش را به سمت سیر الی الله سوق دهد. یکی از دوستانش خاطره ای از او را اینگونه روایت می کند: «روزی وارد خانه شان شدم. مریم را رو به قبله؛ در حالی که به پشت دست خود میکوبید، دیدم. با تعجب پرسیدم: چه شده مریم؟! مشکلی پیش آمده؟! آن لحظه جوابم را نداد، اما مدتی بعد گفت: من هر روز اعضای بدنم را مواخذه میکنم و از آنها میپرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام دادهاید؟»
روزها گذشت تا اینکه کوس جنگ در دیار آنها به صدا درآمد. روزهایی پیش از شهریور سال 59 عراق به خاک کشور حمله کرد و مردم جنوب علی الخصوص آبادانی ها زودتر از مناطق دیگر حضور دشمن بعثی را حس کردند.
مهدی برادر بزرگ مریم که به تازگی لباس سبز سپاه را بر تن کرده بود با دست خالی همراه دیگر هم شهری هایش مقابل دشمن ایستادند و او درست 20 روز بعد از جنگ در 15 کیلومتری آبادان، خرمشهر شهید شد.
دشمن از مرز شرق کارون عبور کرده بود تا آبادان را محاصره کند. دادن خاک به بیگانه موضوعی نبود که مردم غیور جنوب بتوانند تحملش کنند. مریم در ادامه راه برادر شهید خود در جبهه جنگ ماند و از 17 سالگی برای امداد گری و مداوای مجروحان فعالیت کرد. برادر مریم از مخالف خانواده شان برای ماندن دختر جوان در آن شرایط اینگونه تعریف می کند: «خانواده ما از اهالی جزیره مینو بودند؛ منطقهای نخلستانی که نسبت به زنان و جو خانواده بسیار تعصب داشتند و این امر را هرگز نمیپذیرفتند که دختران جوان در حصر آبادان بمانند. حتی برخی از مسئولان شهر مردم را تشویق به فرار میکردند. آن موقع شهیده و دیگر خواهران پیش از شروع جنگ چون احساس میکردند به زودی جنگ آغاز میشود، یکسری دورهها را در هلال احمر سپاه و بسیج گذرانده بودند. آنها آمادگی داشتند که داوطلبانه در شرایط بسیار سخت خدمت کنند. بنابراین ماندند تا از شهر و کشورشان دفاع کنند. از طرفی مریم ارتباط قلبی و معنوی بسیاری به برادرش شهید مهدی داشت و پدرم این شرایط را حس کرده بود. برای همین نمیتوانست با ماندن شهیده در آبادان مخالفت کند.
مریم به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحان جنگ در بیمارستانهای مختلف آبادان مانند بیمارستان امام خمینی(ره) و طالقانی مشغول بود. بیمارستان امام خمینی(ره) در نقطه مرزی صفر شرکت نفت آبادان قرار داشت و گلوله دشمن مستقیم به دیواره بیمارستان اصابت میکرد. ولی شهیده با دیگر خواهران امدادگر که بسیجی بودند در این بیمارستان به صورت شبانهروز مستقر شدند و زینبوار به مجروحان کمک میکردند و حتی جابهجایی شهدا و دیگر شرایطی که در بیمارستان پیش میآمد را انجام میدادند. حتی حاضر نمیشدند که تقسیمبندی در ساعت کاری داشته باشند.»
همان ایام مریم خود نیز مجروح می شود اما حاضر نشد به عقب برگردد و 20 روز شرایط سخت مجروحیت خودش را تحمل کرد تا بهبود پیدا کند. شهیده فرهانیان از عملیات الی بیتالمقدس در سال 1361 و آزادی خرمشهر تا بسیاری از عملیاتهای دیگر مانند عملیات رمضان و. . . در جنگ ماند و به امدادگری اش ادامه داد.
برادر روز شهادت را اینگونه روایت می کند: « مرداد 1360 در شرایطی که آبادان هنوز در محاصره بود مادر شهید رزمندهای به نام «مرزوق ابراهیمی» که جنگ زده بود در شرایط سختی با چهره سالخوردهاش میآید تا پسرش را ملاقات کند. پسر او در اروند کنار بر اثر اصابت ترکش به شهادت میرسد و مادر با شنیدن این خبر در شرایط افسردگی خاصی قرار میگیرد. او را به خانم جوشی در پایگاهی که شهیده مریم فرهانیان بودند تحویل میدهند. مادر شهید به شهیده مریم فرهانیان وصیت میکند که من قبل از چهلم پسرم فوت میکنم (که دقیقاً 37 روز بعد از شهادت پسرش فوت میکند) ایشان از شهیده تقاضا میکند که در چهلم و سالگرد پسرش در حدی که برایشان امکان دارد به مزار شهید سر بزند. نکته قابل توجه این است که شهادت مرزوق ابراهیمی با شهادت مریم فرهانیان هر دو تاریخشان در 13 مردادماه اتفاق میافتد. مرزوق 13 مرداد 60 شهید میشود و مریم فرهانیان 13 مرداد 63. به هرحال مریم و خواهران امدادگر به خاطر عهدی که با این مادر بسته بودند هر سال سالگرد شهادت مرزوق به مزارش میرفتند.
تشییع پیکر شهیده مریم فرهانیان
سال 63 در حالی که راهی گلستان شهدای آبادان شده بودند در محله احمدآباد مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار میگیرند و دو خواهر همراه مریم زخمی میشوند و خود مریم فرهانیان در سن 21 سالگی به شهادت میرسد. به نقل از برادران فرهنگی بنیاد شهید آبادان، لحظهای که پیکر شهیده را به بیمارستان میبردند و با آنکه ترکش به قلب شهیده اصابت کرده بود و تنی نیمهجان داشت، سعی میکرد حجاب خودش را کامل حفظ کند. الان چادر وی به عنوان نماد زن مسلمان در موزه شهدای خیابان طالقانی نگهداری میشود.»
انتهای پیام/