سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته، ناهار را منزل خوردیم. دبیرالملک [و] نسقچیباشی را خواستیم. قرارِ راهِ قم را دادیم که برویم دیر، از آنجا به حوضِسلطان. پسر امیرآخور از قم نوشته بود که «راهِ کاج و قمرود بد است». بعد از ناهار سوار شدیم. میرشکار، طایفه زرگر را چون به قُرُق سیاهپرده – مال سردار – بودند؛ سوار و جمعیت فرستاده چاپیده بود؛ گوسفند، شتر و غیره آورده بود. گفتم اموالشان را پس بدهد [و] چوب بخوردند – به سرداریِ رحمتالله این کار را کرده بود.
خلاصه، رفتم سیاهپرده. حکیم طولوزون هم بود، همه جا عقبسرِ من اسب میتاخت. کاظمخان و عبدالقادرخان و پسر مظفرالدوله هم دیده شدند. هاشم، رحمتاللهخان، محمدرحیمخان، تیمورمیرزا، محمدتقیمیرزا، علیرضاخان، محمدعلیخان، علی کچل، و غیره و غیره بودند.
آهو امروز کم دیدیم. دو سه سر گرفتیم از آهو، چند تیر خوب انداختم، نخورد. آخر یک دسته آمد، اسب انداخته رسیدم. انداختم، چیزی نیفتاد. قدری که راه رفتم از دور پسر ابراهیمخان پیدا شد، اسبش هم گریخته بود. آهوی نرِ پارساله بغلش بود، معلوم شد زخمیِ حالای من است، رفته بود قدری جلو خوابیده بود، پسر ابراهیمخان گرفته بود آورد. بسیار ذوق کردم.
میرزا نظام امروز به سیاهکوه برای جستوجوی معدن میرود. بعد به کالسکه نشسته، آمدیم منزل. حاجی حیدر ریش [و] زلف زد. امروز یک درنا، پسرِ تیمورمیرزا گرفته بود. یک تکه آهو هم پسر مظفرالدوله آورد. سیاچی میگفت: «تازیِ من یک آهو گرفت، یک شترسواری به ضرب چُماق از من گرفت برد.» یک تکه آهویی که دستش شکسته بود، یکی از جلودارهای ما آورده بود، گویا زخمیِ من بوده است.
شب بعد از شام مردانه شد. پیشخدمتها آمدند. حکیم آمد روزنامه خواند. بعد خوابیدیم... نوشآفرین بله شد.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضمام سفرنامههای قم، لار، کجور و گیلان، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷، صص ۳۲ و ۳۳.