حرفه و فن پرستاري هم مانند ديگر فنون و حرفههاي حساس ديگر نيازمند به ابتکار و ذوق و تجربه و مهارت است . اگر بهيار يا پرستاري فقط به خاطر به دست آوردن نان و آبي وارد اين معرکه شود، نه تنها اشتباه کرده بلکه اگر ميتوانست از راه ديگري هم به نوايي برسد، اينجا نان و آب از قبل بدست آمدهاش را هم به همراه نيروهاي خويش از دست خواهد داد. اما پرستار و بهياري که از شروع آموزشهاي حرفهاي تنها هدفش خدمت به محرومان و نيازمندان است هرگز و به هيچ عنوان نميتواند در ذکر مسائل مادي و اقتصادي باشد . زيرا که يک لحظه مراقبت او از يک بيمار، وراي دستمزد دنيوي، داراي ارزش والاي معنوي و اخرويست.
اما به هرحال يک بهيار و پرستار چه زن و چه مرد براي ادامه زندگي نان ميخواهد، آرامش و فرصت مطالعه ميخواهد و بيش از همه نيازمند قدرشناسي و ارزش گذاري به خدمتش ميباشد. يک بهيار و پرستار در جمع خانواده اجتماع بايد داراي احتراميدر خور مقام خود باشد. ولي کسب اين موفقيت و ارزش اجتماعي نه تنها آمادگي ذهني و جسميميخواهد بلکه گذراندن دورههاي مخصوص و مطالعه و تلاش پيگير در فراگيري فنون اين خدمت را نيز لازم دارد. فراغت از تحصيل و بهروسيله نمرهاي گرفتن و به مدرک تحصيلي دست يافتن تنها شروع به کار است و تا غايت مسئله راه درازي در پيش ميباشد.
پرستار و بهياري که از آموزشگاه يا دانشکده فارغ التحصيل ميشود، تازه کليد آموزش دانش اين فن را بدست آورده است که بعد از آن زمان مطالعه آزاد و دست يابي به پديدههاي نو و تجربيات با ارزش ديگران فرا ميرسد.
متأسفانه نه تنها بعضي از بهياران و پرستاران بلکه هستند فارغ التحصيلان رشتههاي پزشکي و مهندسي فني که بمحض فراغت از تحصيل، خود را علامه دهر دانسته و با کتاب و مطالعه سر ناسازگاري پيدا ميکنند.
اما صحبت ما با طبقه ضعيف تر و پايين تر از نظر اقتصادي مانند پرستاران و بهياران است که مجبورند بناچار وقت گرانبها و عزيزشان را در اين بيمارستان و آن کلينيک صرف کنند تا لقمه ناني بدست آورده امر معاش خود و خانواده را بگذرانند.
بي شک بهيار و پرستاري که دو شيفت در روز کار ميکند، خستگي جسميو روحيش اجازه نميدهد ساعتهايي را هم به مطالعه و تحقيق اختصاص بدهد، و اين مسئله نه تنها جسم و روح او را ميفرسايد بلکه بازدهي کار عملي او را هم از آن عيار سالم و طبيعي خود خارج ميکند.
يک پزشکي چنانچه در استخدام سازمان دولتي يا مؤسسهاي خصوصي باشد و يک شفيت چند ساعته را بر حسب وظيفه کار کند، با آنکه ممکن است حقوق همين چند ساعت کار براي گذراندن زندگيش مکفي باشد، ميتواند در ساعات فراغت نيز با حضور کوتاه مدت در مطب و ويزيت چند بيمار هزينه زندگي خود را براحتي تأمين نمايد و چون زندگي روزمره و هزينه زندگي برايش مشکلي ايجاد نخواهد کرد با فراغت خاطر و آرامش فکر بيشتري ميتواند به مطالعه و تحقيق و پژوهش خود ادامه داده در راه حرفه مقدسش گامهايي به جلو بردارد.
ولي پرستار که کارش شيفتي است اگر خواست کار ديگري انجام دهد بايد يک شيفت تمام نيز با همه ضوابط و مقررات مربوطهاش کار کند تا يک حقوق آنهم کمتر از حقوق مؤسسه اصليش دريافت کند. آن وقت از اين جسم و روح خستهاي که از ابتداي روز تا آخر شب مدت شانزده ساعت کار کرده چطور ميتوان انتظار داشت که ساعتي را هم به مطالعه بپردازد؟ اين وظيفه سازمانهاي مسئول است که تطابقي از لحاظ کار و درآمد براي اين گروه زحمتکش در نظر بگيرند و تسهيلات بيشتري براي آنها فراهم آورند.
گذشته از بوجود آوردن ضوابطي از سوي مسئولان، خود اين گروه چه بهيار و چه پرستار نيز در جهت شکوفايي ذهنيات و بالابردن سطح معلومات خود مسئولند که هر قدر اين تلاش و ممارست مشکل و جانفرسا باشد عملي است در خور ستايش.
لذا يک بهيار يا پرستار موظف است پس از فراغت از تحصيل به مصداق « زگهواره تا گور دانش بجوي » در دانشکده يا آموزشگاه ، در پي آموختن تازهها و تجربيات با ارزش پيشينيان خود باشد، چرا که تحصيل و فراگير پاياني ندارد که از آن فارغ شويم.
آن بزرگ مردي که فرمود : « زگهواره تا گور دانش بجوي » منظورش رفتن سر کلاس و مدرک گرفتن و فخر فروشي نبوده، پرستار ليسانسيه نبايد به همکار بهيار خود که سالها سرد و گرم کار خود را چشيده است به ديده تحقير نگاه کرده و نخواهد از تجربيات او استفاده کند. بهياران سابقه دار هم نبايد معلومات تحصيل کردهها را تختئه نموده و رد کنند. زيرا اخذ مدرک تحصيلي مانند پل ارتباطي بين تجربه است با فرهنگ و دانش و معلومات روز. اين پل بر دو پايه تجربه و دانش تکيه دارد. دانش در مدرک تحصلي و تجربه نيز در حضور همکاران قديميبدست ميآيد لذا پلي که بدون اين دو پايه باشد وجود ندارد.
از طرفي بايد قبول کرد که تنها سالها خدمت کردن و يک راه مشخص را پيمودن هنر نيست. هر روز بايد چيز تازهاي آموخت و پديده نو و جديدي را شناخت تا زنده بحساب آمد.
بنا به روايتي از حضرت علي (ع) : « واي بر کسي که ديروزش با امروزش يکسان باشد»
**************
مرتضي نازد به والا دختري مانند زينب کس ندارد دختر نيک اختري مانند زينب
شد به روز پنجم از ماه جمادي آشکارا در سپهر شاه مردان اختري مانند زينب
بردباري، پايمردي، استفامت ، فّروشوکت مکتب اسلام دارد مفخري مانند زينب
« مصطفي قاضي ـ معاصر»
**************
در لغتنامه «فرس» اسدي طوسي که از قديميترين لغت نامههاي زبان فارسي است از هيچيک از واژههاي بهيار، پرستار، معين پزشک و پزشکيار اثري نبود .
در برهان قاطع به واژه پرستار برخوردم که به معني کنيز، خادم و فرمانبردار آمده و در پاورقي برهان قاطع ذيل کلمه پرستار ، آمده است:
« به زناني که در بيمارستانها در خدمت بيمارانند گفته ميشود که شغل آنها را پرستاري توصيف کرده اند»
در عين حال لغت نامههاي اخير، معين پزشکي و پزشکيار را به افرادي اطلاق کردهاند که دستورات پزشک را در بيمارستان اجرا کنند که درست به معني پرستار در ذهن تداعي ميشود.
در ساليان دراز گذشته که حرفه پرستاري به معني کلاسيک امروز کاربردي نداشته معني ابتدايي آن يعني خدمتکار و کنيز و خادم مورد نظر بوده است و به کساني ميگفتند که در بيمارستانها از بيماران پرستاري ميکردند و پزشکان که چه درس خوانده بودند و چه شغل طبابت را به ارث برده بودند بر آنها حکومت کرده آنها را بر پرستاري بيماران بکار ميگماردند و آنها نيز دستورات پزشکان را در مورد بيماران مو به مو اجرا ميکردند.
پزشکان و معين پزشکان در قديم در بيمارستانها در بعضي موارد در سمت مترون بيمارستان و در پارهاي موارد در سمت مديريت بيمارستان کار ميکردند و بدنبال پزشک به ويزيت بيماران ميآمدند و زحمت زيادي را در بيمارستان متحمل ميشدند. اينان تا چند سال پيش هم وجود داشتند و پيوسته يار و معين پزشکان بوده و سعي ميکردند دستورات پزشک را در مورد بيماران بخوبي انجام دهند.
در سالهاي بسيار دور گذشته يک معين پزشک و پزشکيار که سالها دستياري پزشک را بعهده داشت به مقام پزشکي ميرسيد و حق طبابت پيدا ميکرد.
بله در آن سالها کسي که سمت معين پزشکي داشت عاقبت روزي پزشک ميشد و افراد ديگري که نام معين پزشکي داشتند را تعليم ميداد و اين کار سلسله وار ادامه مييافت . با اينکه اين روش متناسب بود و شغل پزشکي به معين پزشک بيشتر ميرسيد تا ديگران که از اول الفباي پزشکي را يادبگيرند و به آن مشغول شوند، اولياي امور که هم خود پزشک بودند و هم در رتق و فتق امور دستي داشتند، واژه پزشک را مخصوص و ميراث خود دانسته اين گروه را بتدريج از صحنه خارج ستاختند تا در اين اواخر يواش يواش معين پزشک اصلاً فراموش شد و واژه پزشکيار هم از رده خارج گرديد و به جاي آنها واژههايي چون پرستار و بهيار و بهورز و ..و... معمول شد که تنها در آخرين لغت نامههاي منتشرشده فارسي است که واژه بهياري بحساب آمده و بهياري را اين چنين معرفي کرده اند:
« صاحبان اين حرفه پس از گذراندن دوره پرستاري در بيمارستانها به پرستاري بيماران مشغول ميشوند»
بهر حال آنچه اکنون مطرح است عنوان نيست نياز مبردم جامعه به بهياران و پرستاران و به حق گفته شود پزشکياران تحصيلکرده و مجرب و دلسوز است که به يمن علاقمندي و احساس مسئوليت آنها مراکز پزشکي و درماني ما با استفاده از تخصص و تحصيلات اين عزيزان مجهز گرديده و در نهايت درمان بيماران هر چه سريعتر و کلاسيک تر انجام پذيرد.
آيا به درستي چنانچه در بيمرستاني که بيماران مختلفي بستري هستند ، اگر پرستاري وجود نداشته باشد کدام پزشک و کدام درمان کنندهاي ميتواند به خواسته بزرگ و متعالي خود دست يابد؟
با جان و تني سرشته از نور از چشم زمين و آسمان دور
با پيرهني سپيد در بر از باغ بهشت چون کبوتر
در دامن شب بپاي بيمار چون چشم ستاره ماند بيدار
اين شمع نخفته در شب تار تنديس وفاست يا پرستار
« خسرو احتشاميـ معاصر»
**************
در کتاب الفباي پرستاري، در بخشي که نويسنده متذکر بوده است که چرا براي پرستاران ماهنامهاي يا مجلهاي منتشر نميشود، اشاره ميکند که در سال 1375 حدود هفتاد و چند نوع نشريه تنها درباره ورزش منتشر ميشده است که اساميآنها را در صفحه 118 عنوان کرده است.
حتي در ديگر رسانهها هم در موارد مختلف برنامه ساخته ميشود، اما نشريهاي براي گروه زحمتکش ساخته نميشود.
از طرفي در زمينههاي ديگر هم مانند معلم و مدرسه ، برنامههايي مانند سيماي معلم، سيماي مدرسه ، چه بايد کرد؟ و برنامههاي مختلف آموزشي ـ تربيتي که در رابطه با شغل معلمياست تدارک شده و پخش ميشوند.
برنامههاي متعددي هم راجع به امور ترافيک، فضاي سبز، برنامههاي بهداشتي، دانستنيهاي پزشکي و عناوين فراواني که از حوصله اين بحث خارج است .
و اين است گفته ادگار آلن پو :
« تويي که حضورت مانند صبح، روشني بخش است .
غيبت تو سياهي شب را به خاطر ميآورد.
خسته دلان را جان ميبخشي
و روحيه متزلزل آنان را به پاکدامني، فداکاري و عطوفت بشري اميدوار ميسازي »
بر تو درود ميفرستيم و با ايمان به اينکه حق شناسي، عبادت محسوب ميشود، از تو قدرداني کرده و ترا فرشته مهربان و رحمت آسماني ميناميم. »
خوشبختانه در شرايط فعلي مسائل و مشکلات پرستاري روز به روز بيشتر قابل رويت و لمس ميشوند و آن طور که در پارهاي موارد مشاهده ميشود خود پرسنل پرستاري و مسئولان و مديران مختلف پرستاري و بيمارستاني نيز درصدد رفع نارسائيها هستند.
ولي اگر اين فعاليتها بصورت انفرادي و بي مشارکت يکديگر انجام شود کوچکترين ثمر و بازدهي نخواهد داشت.
بهيار هم به خاطر بدست آوردن مايحتاج روزمره زندگي و دستيابي به چيزهايي که سازنده و شکل دهنده آينده او و فرزندان و خانوادهاش ميباشد تلاش ميکند. ولي از آنجائيکه در اين حرفه بيش از هر چيز معنويت و روحانيت مطرح ميباشد و اين بُعد است که ميتواند توان و نيروي هر فعاليت و حرکتي را به ايشان ببخشد، بنابراين مسائل مادي نميتواند چهرهاي در مقابل اين بُعد معنوي نشان دهد. البته بهيار و پرستار جامعه ما نه اينکه توجهي به مسائل مالي و امکانات رفاهي ندارد اما اعتقاد دارد که ماديات همه چيز زندگي نيست و آنچه موجود و موجب آرامش روح است رضاي وجدان و رسيدن به اوج رضايت و خوشحالي در رابطه با مسائل معنوي کارش ميباشد.
مشکلات پرستاري را در يکجا و يک ستون طبقه بندي کردن دشوار است و هر مشکلي بحثي جداگانه را طلب ميکند که براي آشناشدن با مشکلات بهياران و پرستاران خوانندگان محترم بايد جاي جاي اين کتاب را به دقت مطالعه فرمايند و در لابه لاي سطور آن همه مشکلات که نه، شايد بسياري از مسائل مربوط به حرفه پرستاري را بتوانند مطالعه و لمس نمايند.
بي شک طرح مسائل چندان دشوار نيست و اصولاً انتقاد کردن کار سهل و اساني است ، برطرف کردن مشکلات و پيشنهاد منطقي براي حل معضلات قابل توجه است که سعي شده در اين مورد نيز در محتواي مطالب راه حلهايي ارائه شود.
هيچ بهيار و پرستاري لذت صحنههاي وصف ناپذير ترخيص بيمار شفا يافته، که برق زندگي در چشمانش فروغي تازه يافته را نميتواند با هيچ لذتي مقايسه کند. او عاشقانه بر بالين بيمار مينشيند، عاشقانه دردش را تسکين ميدهد و با عشقي که آفريدگارش در قلب و روحش به وديعه گذاشته در پرستاري بيمارش شکيبايي و متانت به خرج ميدهد تا شاهد حيات و زندگي دوباره او گردد.
اما روزها و هفتهها و سالها تلاش، انتظار و خستگي، کار خودش را کرده و جسم و روحش را خسته و فرسوده نموده است.
لذا بازنشستگي براي چنين انساني که سالهاي عمرش در اندوختن تجربه و تحقيق و مطالعه گذشته فرصتي است که بتواند در سلامت و ارامش باقيمانده ، تجربيات خود را بصورت کتابها و جزواتي براي همکاران طبع و نشر نمايد و رسالت خويش را براي نسلهاي بعد بانجام برساند و از نظر جسمينيز چنانچه توانايي داشته باشد در امر بهسازي مراکز درماني مشارکت کند و يا نه، تنها « استراحت کند» .
بعضي از پرستاران در سنين بالا تازه در گير مسئوليتهاي سنگين تر و رنج آورتر ميشوند. چه بسا که پس از مدتي مواجه با ناراحتيهاي ناگوار مانند عارضههاي قلبي، عصبي و رواني گشته و بناچار در شرايط بسيار اسفناک به عنوان از کار افتاده به بازنشستگي نائل ميشوند.
لذا بازنشستگي پرستاران بعنوان فرصتي براي مراجعه به اين مطب و آن بيمارستان و احياناً جراحيها و اقدامات درماني چه سودي ميتواند داشته باشد؟
بر اين بنا اگر حرفه شريف آنان را پاداشي در خور و شايسته است، پيش از آنکه در سلک بيماران به بيمارستان آورده شوند، زودتر از آنکه همه توان زندگي را از دست بدهند بايد به مقام بازنشستگي نائل شوند . وگرنه بازنشتگي در شرايطي که نه رمقي در تن مانده و نه سلامتي بر جاي، تنها کنار رفتن از عرصه حيات است.
دير زماني است که اين موضوع بازنشستگي جلوتر از موقع از کارافتادگي براي اين طبقه از کارمندان مطرح شده، اما امروز به يمن روشن بيني مسئولان و ارجي که به حرفه مقدس اين گروه نهاده ميشود بجاست که تجديد نظري کلي و مناسب در اين باره مبذول گردد. اما نه آنچنانکه در ازاي سالهاي جواني به پاي دردمندان ريختن، دريافتي تنها براي سد جوع داشتن و گوشهاي براي خزيدن نصيبشان شود.
**************
ايکه هنـگام تب و درد پرستـار تـوئـي غمـگسـار دل افسرده بيمار توئي
صبح تا شام زشب تا به سحر در هر دم بهر بيمار دل افسرده پرستار توئي
به تو بايد همگي ازدل و جان فخرکنيم همـه جا آينـه نيکي کـردار تويي
با گل جـان و صفـاي دل پرمهـر مدام حافظ حـالت آشفتـه بيمـار توئي
تا گـزارش دهي از حالت بيمـار مـدام از تب و حالت بيمار خبردار توئي
قـدر تو نيک شنـاسند، همـه ميـدانند آنکه هر لحظه کشد زحمت بيمار تويي
همچو دُر گفته شهرام تو در گوش بکش بهر اين مردم غمديده فداکار تويي
بخشي از سروده زنده ياد
دکتر مصطفي شهرام ـ معاصر