نماي هر ساختمان يک ساز ميزند؛ يکي به سبک گوتيک درآورده، يکي به سبک ايرانباستان و سربازان هخامنشي، يکي سنگ مرمر و گرانيت، يکي آجر اخرايي و يکي هم نماي پيشساخته به شکل مقبره حافظ. اين شلختگي و سرگرداني فقط به معماري و نما ختم نميشود و در درون برخي از خانهها هم ميشود نشانههايي از آن يافت؛ پردههاي روميو مبل ترکيهاي و تابلوي ارزانقيمتي از نقاشي آبستره. وسط پذيرايي را با قالي ۶ متري دستباف قشقايي يا تبريز و کرمان فرش کردهايم، روي ميز ناهارخوري هم سفره يا ترمهاي انداختهايم به نشان گذشته! چاي لاهيجان را در چايساز مالزيايي دم ميکنيم و در ليوانهاي فرانسوي مينوشيم. برنج را در قابلمه مسي و خورش را در قابلمه تفلون آلماني بار ميگذاريم. آيا اين موضوع در خلقيات ما هم ديده ميشود؟ قاعدتاً بله. ما يک جاهايي از آن طرف غرب ميافتيم و يک جاهايي از اين طرف شرق. دقيقاً سبک زندگي ما چيست و با کدام معياري قابل سنجش است؟ ما اين پرسش را با شهروندان تهراني در ميان گذاشتيم. جواد محمديان، فروشنده لباس مجلسي زنانه در مرکز خريد شانزليزه است. او تأييد ميکند نه تنها خودش بلکه خيلي از دور و اطرافيانش دچار نوعي سردرگميفرهنگي هستند: «ما توي خانه خودمان همين مشکل را داريم يعني پذيرايي را گوش تا گوش فرش کردهايم، بعد روي آن مبل راحتي گذاشتهايم. روي يکي از ديوارها تابلوي «و ان يکاد» زدهايم و روي ديوار روبهرويش تابلو فرش دختر اسبسوار چسباندهايم. يک روز قابلمه خارجي ميخريم چند ماه بعد يکدفعه همسرم ميگويد برويم بازار قابلمه مسي بگيريم. خودمان هم نميدانيم بايد شبيه غربيها باشيم يا شرقيها يا نه شبيه خودمان. خيلي از مناطق بوميما هنوز به فرهنگ و سنت بوميشان وفادارند. در مراسم عروسي و عزا لباس محلي ميپوشند و سنتشان را صدها و شايد هزاران سال است که زنده نگه داشتهاند. مشتري دارم که طبق مد روز اروپا لباس مجلسي ميخرد ولي فرهنگ و رفتارش چيز ديگري است.» زهرا طاهري، دانشجوي سال سوم حسابداري است و در يک شرکت بازرگاني کار ميکند. او در پاسخ به اين سؤال ميگويد: «به نظرم اين پديده سالهاي سال است که در کلانشهرها تبديل به نوعي سبک زندگي شده. يعني سبک زندگي هش الهفت. بالاخره سردرگميهم خودش سبکي است. وقتي نداني بايد چه بپوشي، چه چيز بخوري، چه چيز بخري و چگونه زندگي کني، خودش سبکي است. بهعنوان مثال مادر من سه سال پيش فرشهاي دستباف و پشتيها را فروخت و به جايش فرش ماشيني خريد با يک دست مبل. حالا به سرش زده اينها را بفروشد و چيز ديگري بخرد. الگويش هم شده فيلمهاي ترکيهاي. هر چيزي ميبيند سعي ميکند سر سال نشده توي آپارتمان ۸۰ متريمان پياده کند. هر چقدر ميگويم که اين خانه و وسايل لوکس فقط توي فيلمهاست و بيشتر مردم ترکيه خيلي سنتي زندگي ميکنند، باورش نميشود.» به عقيده منصور عباسپور که در کار ساخت و ساز است، زماني مردم دچار سردرگميشدند که ماهواره آمد: «تا همين ۲۵-۲۰ سال پيش بيشتر مردم شبيه به هم زندگي ميکردند ولي الان آنقدر تغييرها زياد است که آدم را کلافه ميکند. مثلاً خانه يکي از اقوام که ميروي، بايد با کفش روي فرش راه بروي چون تيپ و مدلشان فرنگي است، خانه يکي ديگر بايد دمپايي روفرشي بپوشي و... بعد وقتي فکر ميکني، ميبيني خانه همهشان تا چندسال پيش فرش و پشتي بود.