بررسی «تجارت» از وضعیت سرمایه های اجتماعی در ایران نشان داد؛
توسعه نظام پولي و پيچيدهتر شدن دستگاههاي تبادل کالا، خود به خود به افزايش مخاطره سرمايهگذاري انجاميده است.
از سويي ديگر، هرچه تراکم تبادلها و پيچيدگي نظامهاي توليد،عرضه و مصرف افزون ميشود، متغيرهاي حاکم بر برد و باخت هم پرشمارتر ميشد و به اين ترتيب احتمال بر باد رفتن ثروت در اثر حادثههاي خُرد و فرعي نيز بيشتر ميشود. اين همان روندي است که هنجارهاي ارزشمند اجتماعي که نماد توسعه و ارتقاء جامعه استبا افول مواجه خواهد شد و هر چه قدر يک جامعهاي مشکلات اقتصادي و اجتماعياش بيشتري داشته باشد، پايبندياش به اصول و ارزشها کمتر ميشودو در نتيجه سرمايه اجتماعياش به شدت کاهش مييابد.
به عبارتي اکنون وضع اقتصادي به گونه اي جامعه را به نظامياز سرمايهگذاري براي مقابله با ضرر سوق داده است که تمايزي ديگرگون ميان اعتماد و اعتبار را نمايش ميدهد.
حاکميت روابط سوداگرانه و رانت خواران در نهايت متکي بر دروغ، ريا و ناشفافيت است و در اين ناشفافيت است که در هر مبادله يي فرد مراقب است که آن ديگري سرش گلاه نگذارد. همين بياعتمادي کلاه گشادي است که سر کل جامعه ميرود.
ازطرفي کمبود منابع اقتصادي به طور عادلانه توزيع نميشود و در شرايط بياعتمادي جامعه را فرا گرفته است.
کاهش مداوم سرمايه اجتماعي
به عقيده دکتر محسن رناني در اين چند ساله سرمايه اجتماعي با شيبي تند در حال سقوط است.
«اگر کارگران کمکاري ميکنند، چون سرمايه اجتماعي به طور عموميدر کشور سقوط کرده است و البته ممکن است در درون برخي از مؤسسات اقتصادي هم سرمايه اجتماعيشان بيشتر از بيرون کاهش يافته باشد. سرمايه اجتماعي هم شاخص دارد، هم قابل کميسازي و محاسبه است و هم مفهوم روشني دارد.
در حال حاضر کارفرما به راحتي به خودش اجازه ميدهد حقوق کارگر را پايمال کند و کارگر خود را محق ميداند که کمکاري کند. و اين يعني سقوط سرمايه اجتماعي و واگرايي اعتماد و اعتبار.
فرآيندي کهامروز در ايران وجود دارد و عليرغم اينکه نيروي انساني روزبهروز تحصيل کردهتر ميشود، بهرهورياش در حال کاهش است، اين ناشي از کاهش مداوم سرمايه اجتماعي در ايران است و عامل اصلي اين سقوط نيز دولت و رفتارهاي دولتيان است.»
در عرصه توليد ظرفيتهاي نهفته و تواناييهاي بالقوه زيادي وجود دارد اما به علت عدم اعتماد متقابل و در يک کلام به علت پايين بودن سرمايه اجتماعي، اين ظرفيتها از طريق همکاري اعتمادآميز به توليد ارزش منتج نميشود.
البته ضوابط کار نيز در ايران هيچگاه تعيينکننده مؤثر در روابط کاري نبوده است، چون ضوابط کار نيز وقتي تعيينکننده، مؤثر و سازنده است که از ميان تعامل دو طرف عرضه و تقاضاي بازار کار يعني تعامل کارفرمايان و کارگران شکل بگيرد و هر دوي آنها در تدوين و تصويب آنها نقش داشته باشند و دولت تنها نقش داور را بازي کند اما اينگونه نبوده است.
دولتها معمولاً بر اساس اهداف و ارزشهاي خودش و بدون توجه به واقعيتها و آمادگيهاي دو طرف بازي، ضوابط و مقررات بازار کار را تدوين يا قانون کار را تصويب ميکرده است. ضوابط کار مانند قواعد بازي است و قواعد بازي وقتي به خوبي تدوين ميشود و با انگيزه رعايت ميشود که طرفين بازي در تدوين آن مشارکت داشته باشند.
مشکل ديگري که موجب شده تا سرمايه اجتماعي روند نزولي داشته باشد، از جانب دولتهاست. دولتها چون پول نفت را داشت، نکوشيد تا همت خود را مصروف نظارت، هدايت و تعريف و تضمين قواعد بازي در اقتصاد کند، بلکه خودش به عنوان يک بازيگر وارد شد و به همين علت وظايف حاکميتي و نظارتي دولت سخت آسيب ديد که يکي از آنها همين وظايف دولت در مورد تنظيم و نظارت بر قواعد بازار کار است. از اين گذشته وجود پول نفت باعث شد تا نسل تازه مديران صنعتي ما به راحتي با گرفتن وامهاي حمايت شده و ارزان از دولت به سراغ وارد کردن فنآوريهاي تازه بروند و صنايع مونتاژ شکل بگيرند و بنابراين توسعه صنعتي ما هيچگاه متکي به نيروي کار داخلي نباشد و همواره اين نيروي کار بوده است که بايد خودش را با فنآوري تازه سازگار ميکرده است.
ناکاميدر توسعه درون زا
توسعه درونزا وقتي رخ ميدهد که سرمايهدار با اتکاي به نيروي کار ماهر خودش و با آموزش و ارتقاي نيروي کار داخلي بکوشد فنآوريهاي نو و روشهاي توليدي تازه و کالاهاي جديد ابداع و معرفي و توليد کند. در اين فرآيند است که نيروي کار هم نقش خلاق خود را پيدا ميکند و هم هويت و جايگاه ويژهاي در مناسبات توليدي پيدا ميکند.
اما وقتي کارفرما ميبيند ميتواند به راحتي با گرفتن وامهاي ارزان از دولت دست به واردات فنآوريهاي جديد بزند، چه نيازي ميبيند که نيروي کار خودش را تکريم کند، آموزش دهد، حمايت کند و او را در فرآيند ارتقاي کارخانه و صنعتش مشارکت دهد؟
به باور محسن رناني؛ دولت اگر ميخواهد خدمتي به بازار کار کند و اشتغال را رونق دهد نيازي نيست طرح بنگاههاي زودبازده يا اشتغال خانواري و نظاير آن را راه بيندازد، کافي است دو کار انجام دهد: يکي اين که آشوبهايي که به علت تغييرات سياستي در حوزههاي اقتصادي وسياسي ايران رخ ميدهد را کاهش دهد و سرعت تصميماتش را پايين بياورد و پيدرپي سياست تازه اتخاذ و اعلام نکند تا فضاي کسب و کار در ايران آرام گيرد و ريسکهاي غير اقتصادي کاهش يابد و افق اقتصاد شفاف شود و دوم اين که سياستگذاريهاي مکرر در مورد اشتغال را پايان دهد و تمام همت خود را مصروف ساماندهي قواعد بازي در بازار کار و تنظيم روابط کار و اصلاح قانون کار و تحقق ظرفيتهاي نهفته قانون کار کند.
اينها کارهاي کمينيستند، کارهاي بزرگي هستند که معمولاً چون دولتها توان انجام آنها را ندارند، آنها را رها ميکنند و به بيراهه سياستگذاريهاي مکرر ميروند.
تمايز افراطي ميان اعتماد و اعتبار
در اين باره شروين وکيلي، جامعه شناس به تجارت گفت: «در اين مدل سادهاي که از تمايز تدريجي ميان اعتماد و اعتبار ساختيم، مفهوم سرمايه اجتماعي معنايي خاص و دقيق پيدا ميکند. سرمايه اجتماعي را ميتوان در اين چارچوب سيستميبه صورت نسبت اعتماد به اعتبار تعريف کرد. هرچه ارتباط رودرروي مردم با اعتماد بيشتري در آميخته باشد، اعتبار نظامهاي نمادين هم افزونتر ميشود و چرخش کالا و خدمت با واسطهآنها سريعتر و روانتر انجام ميپذيرد. »
به گفته وکيلي، «اين بدان معناست که تفکيک اعتبار از اعتماد، که تکامل واگراي امري اجتماعي در برابر حسي روانشناختي را نشان ميدهد، به ناسازگاري و تعارض اين دو نينجاميده، بلکه تنها دو شکل متفاوت از يک پديده را در دو لايهمتفاوت –دستگاه رواني و نهاد اجتماعي- نمايش ميدهد. اين دو همچنان به هم متصلاند و ماهيتي يگانه دارند و همديگر را تشديد ميکنند».
اين کارشنس مسائل اجتماعي، با اين بسترسازي ميتوان نگاهي به وضعيت جامعهايران امروز انداخت. آنچه که شاهدش هستيم، واگرايي شديد و تمايز افراطي ميان اعتماد و اعتبار است، که از تحول ابزارهاي ارتباطي و ظهور رسانههاي نو و پيچيدگي شتابندهنظامهاي اجتماعي ناشي ميشود. در اين شرايط که هر مناي ناگهان با انبوهي از ديگريهاي ناآشنا چفت و بست ميشود، افول اعتماد و ضرورت جبران شدناش با اعتبارهاي نهادي امري طبيعي است. جامعهما به هر دليلي از برآورده کردن اين نياز درمانده است. يعني از سويي توسعهفناورانهارتباطات را تجربه کرده و منها را با شبکههايي بزرگتر و بزرگتر از ديگريها پيوند زده است، و از سوي ديگر نهادهاي معتبر و نيرومندي که بتوانند سود و ثروت موجود يا محتمل را رمزگذاري و تضمين کنند را پديد نياورده است.
به عقيده وکيلي، افول اعتماد بينافردي که با نابخرديهاي سياستگذاران طي دههگذشته تشديد شده و به فقر و شکننده شدن وضعيت اقتصادي خانوارها انجاميده، در کنار اين موضوع باعث شده نهادهاي تضمين کننده –هم بانکها و هم شرکتهاي بيمه- با نوعي بحران مشروعيت روبرو شوند. بحراني که با تخريب بالا به پايين اخلاق اجتماعي همراه بوده و در جريان آشفتگي و سردرگمياعتماد اجتماعي تشديد شده است. يعني در ايران امروز ما با واگرايي شديد اعتماد و اعتبار روبرو هستيم، که در ضمن با فرسايش اعتماد (در اثر فساد دولتمردان و سياستهاي ويرانگرشان) و ناکارآيي اعتبار (به دليل شکننده بودن نهادها و سازمانهاي ضامن اعتبار) همراه شده است.
همچنين سرمايه اجتماعي به ميزاني که مردم به دولت و بالعکس اطمينان ميکنند بازميگردد. به صورت کلي هر چه قدر يک جامعهاي مشکلات اقتصادي و اجتماعياش بيشتري داشته باشد، پايبندياش به اصول و ارزشها کمتر است و در نتيجه سرمايه اجتماعياش به شدت کاهش مييابد.
سياست گذاري دستوري
به گفته محمد قلي يوسفي، کارشناس اقتصادي، در شرايطي که در جامعه بيکاري، فقير و فساد وجود دارد طبيعي است که سرمايه اجتماعي کاهش مييابد. در يک چنين شرايطي دروغ، نيرنگ و فريب نهادينه و جايگزين اعتماد و احترام متقابل ميشود و اين چنين اعتماد مردم به يکديگر کم ميشود و همه زيان ميبينند.
يوسفي در گفت و گو با تجارت ميگويد:« از طرفي سرمايههاي اجتماعي بيشتر به گروههاي اجتماعي همگن مرتبط ميشوند. براي نمونه اين مقوله در اعتماد سرمايه گذاران قابل تحليل و ارزيابي است. سرمايه گذار در اينجا خود يک سرمايه اجتماعي است و در شرايطي که ببيند سرمايهاش در جاهاي ديگر امنيت دارد تا توليد، بدون ترديد سرمايه خود را به آن بخش منتقل ميکند. اما در کمال تعجب مسائل فرهنگي شکل دولت ساخته و دستوري گرفته است. البته اين سياست گذاري دستوري تنها در مسائل فرهنگ ديده نميشود بلکه در اقتصاد هم همين رويه وجود دارد. دولت هيچگاه نميتواند با گرفتن مالياتهاي سنگين از توليدکنندگان سرمايه اجتماعي ايجاد کند.
از اين رو دولتها بايد اين ظرفيت را به وجود آورند که همه افراد به يکسان در فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي مشارکت کنند تا اين تصور به وجود نيايد که بدون کار و زحمت ميتوان ثروتمند شد. پس در اينجا منظور اين است که هر فرد در جايگاه يک توليد کننده حضور داشته باشد که البته اين متضمن وجود يک نظام بيمهاي فراگير است».
ارضاقدس:
رييس کميسيون تسهيل تجارت اتاق بازرگاني تهران چند نرخي بودن ارز را عامل فساد و تک نرخي شدن ارز را لازمه رقابت پذيري شدن کالاهاي داخلي در بازارهاي جهاني دانست.
به گزارش خبرآنلاين، محسن بهراميارض اقدس مشاور معاون اجرايي رييس جمهور چندي پيش پيشنهاد کرده بود که دولت براي تکنرخي کردن ارز،رقابتي شدن صادرات، ورود سرمايه گذار خارجي،كاهش قاچاق و كاهش فساد اقتصادي روزانه به طور متوسط نرخ ارز را يك تومان افزايش دهد. او گفته بود:«اگر روزي يك تومان به قيمت ارز رسمياضافه شود، با اين كار نرخ ارز در پايان هر سال ٣٦٠ تومان افزايش مييابد.»
بهراميارض اقدس،با تشريح جزييات اين پيشنهاد به خبرآنلاين گفت:« دليل اينکه موضوع افزايش روزي يک تومان را مطرح کردم اين بود که در بازار شوک وارد نشود. وضعيت فعلي به هيچ وجه قابل دفاع نيست. نبايد در کشور نظام چند نرخي داشته باشيم. نرخ مبادله اي، نرخ دولتي و نرخ بانکي همگي باعث ميشود توليد رانت شود و افراد زيادي به جاي تلاش براي رقابت، فعاليت سازنده و رقابت سالم به دنبال گرفتن امتياز باشند.» او ادامه داد:«يعني امروز کسي که به ارز ارزان دسترسي داشته باشد خود به خود بهاندازه مابهتفاوت ارز دولتي و ارز بازار آزاد سود کرده است. به طور مثال فعاليت توليدي را با دلار آزادي که ۳ هزار و ۸۰۰ تومان است انجام دهيد و من هم همان فعاليت را با دلار دولتي که ۳ هزار و ۳۰۰ تومان است انجام ميدهم. براي من به ازاي هر دلار ۵۰۰ تومان از شما حاشيه رقابتي بيشتر ايجاد ميشود و در اين رقابت من موفق ميشوم. اين رقابت رقابت ناسالميخواهد بود و رانت جويي و فساد را به دنبال دارد.» ارض اقدس عنوان کرد:«چند نرخي بودن ارز هم بخش خصوصي را به جاي اينکه به رقابت سوق دهد فاسد ميکند و هم بخشهاي دولتي طرف بخش خصوصي را فاسد ميکند. بخش خصوصي ناچار است براي گرفتن امتياز، متوصل به پرداخت رشوه شود و اين رشوه را آنقدر ميدهد کهامتياز را پوشش دهد. در واقع شرايط فساد اداري و اقتصادي مورد اعتراض همه دلسوزان نظام شده است. منشا اين فسادها ميتواند چند نرخي بودن ارز باشد.»
روشن شدن تکليف دولت
رييس کميسيون تسهيل تجارت اتاق بازرگاني تهران افزود:«سياست حذف رقابتهاي ناسالم و انحصار که باز در احکام بالا دستي در چند بخش به صراحت به آن اشاره شده به اين معناست که ديگر نظاميکه به يک عده خاصي در شرايط خاصي ارز ارزان ميدهد بشکند. تکليف دولت در يکسان سازي نرخ ارز يک تکليف صريح و قانوني است.»
ارض اقدس با اشاره به ضروريت ثبات نرخ ارز در بازار گفت:« ما بايد نرخ ثابتي را انتخاب کنيم و اين قيمت نبايد هرروز تغيير کند. نرخي که انتخاب ميشود بايد پيش بيني پذير باشد. يعني فردي که ميخواهد به عنوان سرمايه گذار خارجي سرمايه داخل کشور بياورد بداند که سال ديگر نيز نرخ ارز چگونه خواهد بود.» رييس کميته تنظيم بازار معاونت اجرايي رييس جمهوري متذکر شد:«از سوي ديگر سرمايه گذاري که ميخواهد با استفاده از صندوق توسعه ملي ارز بگيرد و کارخانه اي را سرمايه گذاري کند بايد بداند چهارسال ديگر با چه نرخي بايد پس دهد. پس اين پيش بيني پذير بودن نرخ ارز يکي از ضروريات نرخ تعيين شده است. بايد به گونه اي تعيين کنيم که هم بتوانيم با دوام اين نرخ را حفظ کنيم و هم بتوانيم پيش بيني پذير کنيم که دچار نوسانات ناگهاني نشود.» او اظهار کرد:«براي اين کار نيز بايد پشتيوانه کافي داشته باشيم. يعني ارز و منابع ارزي بهاندازه کافي موجود باشد. به طور که بايد صادرات غير نفتي از واردات کالاي غير نفتي پيشي بگيرد. اگر لازم شد واردات را از طريق ارز حاصل از صادرات پوشش دهيم. طبيعي است که هرچقدر قيمت ارز افزايش پيدا کند کالاي وارداتي ميتواند متناسب با افزايش قيمت ارز تغيير کند.» مشاور معاون اجرايي رييس جمهور يادآورشد:«نکته دوم اين است که نرخ به گونه اي باشد که کالاهاي غير نفتي کشور را در جهان رقابت پذير کند. محصولي امروز ۱۰۰ تومان باشد سال ديگر اگر تورم ۱۰ درصد باشد بايد حداقل قيمت آن ۱۱۰ تومان باشد. اگر اين کالا را در بازارهاي جهاني زماني که قيمت آن ۱۰۰ تومان بوده ۳ سنت ميفروختيم و در قبال ۳ سنت، ۱۱۰ تومان بدست ميآورديم ۱۰ تومان حاشيه سود داشتيم. اگر در سال بعد تحت تاثير تورم قيمت کالا ۱۱۰ تومان شود و قيمت کالا را همچنان ۳ سنت بفروشيم قيمتها سر به سر ميشود و اگر سال بعد ۱۰ درصد ديگر تورم اضافه شود و قيمت تمام شده آن به قيمت ۱۲۰ تومان فروخته شود ما کاملا از بازار رقابتي حذف خواهيم شد. پس يکي از موضوعاتي که مهم است حمايت از صادرات غير نفتي است.»
تعديل ارزها
ارض اقدس خاطرنشان کرد:«حمايت از صادرات غير نفتي مستلزم اين است که نرخ ارز را همه سال بهاندازه تفاضل تورم داخلي از خارجي، تعديل کنيم. تعديل به معناي اصلاح و افزايش نرخ ارز است که درآمد صادرکنندگان مان بهاندازه فعلي باقي بماند. نرخ ارز خود يک نقش لنگري در اقتصاد دارد. صادرات و واردات را تحت تاثير قرار ميدهد.» وی افزود:« نرخهاي فعلي اگر بخواهد تداوم پيدا کند، تنها تک نرخي کردن شايد کافي نباشد. به همين ترتيب اصطلاح روزي يک تومان را استفاده کردم. در سال ۹۵ نرخ ارز از اول سال تا پايان سال ۳۶۰ تومان افزايش پيدا کرده است. در واقع روزي يک تومان ارز افزايش قميت داشته است، به همين ترتيب اين راه کار کاملا اجرايي است. فرض کنيم تورم در بدترين حالت به ۱۲ درصد برسد و تورم جهاني نزديک به ۴ باشد، تفاضل تورم داخلي و خارجي رقمينزديک به ۸ درصد ميشود. اگر اين را به نرخ فعلي ارز ضرب کنيم بايد حدود ۳۶۰ الي ۳۷۰ تومان به نرخ ارز اضافه کنيم. اما اگر اين افزايش قيمت پايان سال ناگهان اضافه شود اثرات بدي دارد يا اگر به صورت نوسانهاي شديد ايجاد شود باز ضرر دارد. بايد از يک نظام تديريجي استفاده کنيم که ارز از سفته بازي خارج شود.»
مرکز آمار ايران اعلام کرد: بر اساس نتايج سرشماري عمومينفوس و مسکن 1395 بيش از 64 درصد زنان 10 ساله و بيشتر داراي همسر هستند که اين ميزان نسبت به سرشماري سال 1390 افزايش 3.3 درصدي را نشان ميدهد.
به گزارش مرکز آمار ايران،نسبت زنان داراي همسر از 61 درصد در سال 1390 به 64.3 درصد در سال 1395 رسيده است، اين افزايش شامل يک ميليون و 966 هزار و 186 نفر از زنان ميباشد.
نسبت مردان داراي همسر نيز در فاصله اين دو سرشماري افزايشي بوده و از 60 درصد در سرشماري سال 1390 به 63.3 درصد در اين سرشماري رسيده است.اين افزايش براي مردان 3.3 درصد بوده و شامل 2 ميليون و 171 هزار و 592 نفر ميباشد.
نتايج اين سرشماري نشان ميدهد از جمعيت مرداني که بيشتر از 10 سال سن دارند، 65.5 درصد حداقل براي يک بار ازدواج کردهاند که از اين ميزان 63.3 درصد داراي همسر، 1.2 درصد بي همسر به دليل طلاق و يک درصد بي همسر به دليل فوت همسر هستند .
زنان حداقل يک بار ازدواج کرده 73.8 درصد است که از اين ميزان 64.3 درصد داراي همسر، 2.2 درصد بي همسر به دليل طلاق و 7.8 درصد بي همسر به دليل فوت همسر هستند.
همچنين تعداد زنان فاقد همسر(به دليل طلاق و فوت همسر)، بيشتر از مردان است و يکي از دلايل اصلي اين موضوع ازدواج مجدد مردان ميباشد. درصد مردان و زنان هرگز ازدواج نکرده 10 ساله و بيشتر، در اين سرشماري نسبت به سرشماري گذشته کاهش داشته است.
بر اساس نتايج سرشماري عمومينفوس و مسکن 1395 درصد افرادي که در سن ازدواج قرار دارند اما تاکنون ازدواج نکردهاند براي مردان از 38 درصد در سال 1390 به 34.4 درصد در سال 1395 و براي زنان از 30.2 درصد به 26.2 درصد کاهش يافته است.
بررسي افراد هرگز ازدواج نکردهها نشان ميدهد، در برخي از گروههاي سني اين نسبت از الگوي کل کشور پيروي نکرده و در فاصله دو سرشماري، درصد هرگز ازدواج نکردهها افزايش داشته است، نظير درصد مرداني که تا کنون ازدواج نکردهاند در گروه سني 30 تا 34 ساله، که از 15.9 درصد در سال 1390 به 20.3 درصد در اين سرشماري رسيده است، اين در حاليست که درصد زنان هرگز ازدواج نکرده در همين گروه سني 30 تا 34 ساله مطابق با الگوي کل کشور کاهشي بوده و از 15.4 درصد در سرشماري 1390 به 15.2 درصد در سرشماري 1395 رسيده است.