به گزارش «تابناک باتو»؛ پراید افسانه است و این ادعا نه طنز است و نه کنایه، نه سخره و نه ریشخند. پراید عین افسانه است. اگر باور ندارید مجالم دهید تا بازگویم «افسانۀ پراید» را...
تاریخ قتلگاه آدمیانی است که برای افسانهها جانفشانی کردهاند؛ سر دادهاند، اما تا واپسین قطرۀ خون، قلبشان بَهرِ افسانهای تپیده است. افسانهها بزرگترین قاتلان تاریخند و چه بسیارند فِسانههایی که سررشتۀ آیینها شدند و آدمیان هزارهزار از برایشان جان فشاندند. درست مانند پراید که جانها سر وفاداری به آن از دست رفته است، چنانکه پراید در کشتار سرسپردگان با «افسانهها» برابری میکند. پس پراید ویژگی اصلی افسانه را که خونریزی است، دارد.
افسانهها فقط مایۀ خونریزی نیستند. افسانه اگر در تاریخ مدرن ظهور کند خونریز میشود؛ مانند افسانۀ نژاد آریاییـژرمن که آتش جنگی جهانی و شعلۀ کورههای آدمسوزی از دهان آژیدهاکیِ آن زبانه کشید، یا افسانۀ جامعۀ بیطبقه مانند کمون آغازین که سودای کمونیسم بود و داس برداشت به گندمزار جامعه تاخت و هر سری میان سرها بلندتر بود، گردن زد، تا افسانۀ جامعۀ بیطبقه شکل گیرد.
افسانهها افزون بر این، وقتی پیشاتاریخی و دیرینهاند، دلربا و هویتسازند. یعنی افسانهها هویت میسازند و هویت هر مردمی در نهایت به چند افسانه میرسد. پراید هم همین قدر «هویتساز» است. برای تعریف «اقتصاد»، «اقتصاد سیاسی»، «وضع جامعه»، «سرشت تولید» و بسیاری عناصر دیگر در ایران، چه نمادی بهتر از «پراید» میتوان یافت. همه چیز ما، از سیاست و جامعه تا فرهنگ و اقتصاد در شمایل قدسی پراید متجلی است، چنانکه باید گفت: «پراید هویت ماست» و بیراه نیست اگر اقتصادمان را پرایدیستی بنامیم.
دیگر ویژگی افسانهها این است که ماندگاری عجیبی در فرهنگها دارند و همواره و به اشکال مختلف میمانند؛ از شکلی به شکلی درمیآیند و با گذر زمان خود را از نو در ذهن جمعیِ مردم یک فرهنگ بازسازی میکنند. افسانهها هم در «یک» فرهنگ دچار دگردیسی و ماندگار میشوند و هم در «چند» فرهنگ به اشکال متنوع و مشابه زنده میماند. برای مثال، در افسانههای نوردیک (اسکاندیناوی و ژرمن) قهرمانی است به نام هیلدِبراند که با سپاه پسرش، هادوبراند، روبرو میشود. پسر نمیداند هیلدبراند پدرش است و او را به نبرد میخواند و هیلدبراند ناگزیر در نبردی تنبهتن پسرش را میکشد و غم سنگینی بر دلش مینشیند (شباهت این افسانۀ شمال اروپایی به رستم و سهراب عجیب نیست؟) بگذریم... از افسانۀ پراید میگفتم...
پراید هم همینقدر افسانهای است، چون هم ماندگار است و هم از شکلی به شکل دیگر درمیآید و در شکل دگردیسیشده بازمیگردد. در بدترین حالت، تنۀ ماشین را از پشت صندلی رانند برمیدارند و میشود وانت! این ماندگاری و توان دگردیسی اگر افسانهای نیست پس چیست؟
دیگر ویژگی افسانهها این است که اغلب همۀ مردمان آن فرهنگ با آنها آشنایند. بعید است کسی دستکم چند داستان شاهنامه را نداند و بعید است هر آلمانی چند پرده از افسانۀ نیبِلونگِن را نداند و چینیها هم نیازی به یادآوری افسانه ندارند، همان اژدهای افسانهای خود را در دولتشان نگاه داشتهاند. از جهت آوازه، پراید از هر افسانهای افسانهایتر است. در گسترۀ ایران، سوراخسُمبهای هست که پرایدی سفید، چون قویی باوقار، آرمیده نباشد؟ نقاطی از ایران که هنوز آب و گاز و برق نرفته است، پراید رفته است! درست مانند افسانهها که پیش از رسیدن تمدن در هر منطقهای وجود داشته است، در هر کَپرنشین و دهکورهای.
افسانهها عیاری تمامناشدنی دارند. هیچ چیز باعث نشد «افسانهها» از رونق بیفتند. نه دین و دینداری، نه رنسانس و روشنگری، نه علم و علمباوری. عیار افسانهها در گذر زمان کاهش نیافت، چهبسا، چون افسانهها جنبۀ زینتی گرفتند، ماندگاتر و گرامیتر هم شدند؛ مانند طلا... طلا هزار سال بگذرد، طلاست؛ بیبها که که نمیشود، ارزش عتیقه هم میگیرد، حتی اگر فقط برای زینت اندام باشد. شگفتا که پراید هم همین است. پراید بیستوهفت سال پیش (۱۳۷۲) که آمد، دو میلیون تومان بود و امروز قیمتش به رغم گذر سه دهه، سی تا سیوپنج برابر شده و همچنان برای اکثریت جامعه همانقدر دستنیافتنی است که سه دهۀ پیش بود! نه از عیارش کم شد و نه از قدر و قیمتش... افسانهای نیست آیا؟
از دیگر ویژگیهای افسانهها این است که گاه از سرمنشأ خود، یعنی جایی که نخستین بار آفریده شدهاند، فاصله میگیرند، میچرخند و میگردند و در نقطهای بس دور از خاستگاه خود منزل میکنند و فرهنگی را شکل میدهند. درست مانند پراید ما که به سفارش شرکت آمریکایی فورد ساخته شد و از ۱۹۸۶ در آمریکای شمالی فروخته میشد، اما چند دست گشت و کشتی سرگردانیاش بر ساحل ما لنگر انداخت.
این است افسانۀ پراید و مایی که به قول حافظ «چون ندیدیم حقیقت ره افسانه» زدیم...
مهدی تدینی