سلامت نیوز:حالا یک هفته میشود که آنچه در نهان یک شهر بود به یمن یک هشتگ عیان شده است. حالا نه فقط بندرعباسیها بلکه شهروندان دیگر نیز با درج هشتگ «بندرعباس من کجاست؟» مطالبهگری میکنند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ، «مرتضی نیکنهاد» عکاسی است اهل بندرعباس، عکاسی که در قابهای خود انزوای بندرعباسیها را در خانههای خود به تصویر میکشد، حالا او نه در مقام یک عکاس بلکه به عنوان یک شهروند به همراه جمعی از فعالان اجتماعی بندرعباس به مدد هشتگ «بندرعباس من کجاست؟» تلاش دارند تا توجه افکار عمومی را متوجه شهری کنند که دیگر چیزی از گذشته آن باقی نمانده است، شهری که فاضلاب شهریاش مستقیم روانه دریا میشود، ساحلش با بلوارهای ساحلی متعدد تخریب میشود، شهری که بادگیرهایش را فراموش کرده است و در هوای شرجی و سوزان تابستان، این ساختمانهای بلندمرتبه هستند که با نمای رومی و سنگی به تمام دانش بومی و هویت فرهنگی این شهر دهنکجی میکنند.
اما چه شد که این هشتگ راهی فضای مجازی شد و با همراهی کاربران توییتر، پرده از زخمهای بندرعباس برداشت؟ داستان به تلاش شهرداری برای تخریب بازار قدیمی ماهیفروشان بازمیگردد، بازار ماهیفروشان بندرعباس جزو اندک فضاهای شهری بود که هنوز نتوانسته بود از بولدوزرهای شهرداری جان سالم به در ببرد؛ بولدوزرهایی که سازندگی را در تخریب و از نوساختن و بزککردن شهر میدانند.
شهرداری از ماهیفروشان خواسته بود تا با ترک این بازار قدیمی به بازار مسقف جدید نقل مکان کنند؛ بازاری که در عرصه ساحل ساخته شده بود و هیچ بویی از آن بازار قدیمی نداشت و با سازههای خود به جنگ دریا، ساحل و هویت رفته بود. این اتفاق تیر خلاصی بود تا بندرعباسیها چشم به راه جوابیههای شهرداری ننشینند و خود آستین بالا بزنند و از شهری بنویسند که به نام توسعه از دست رفته است و برای همان اندکباقیماندههای خود چارهای بیندیشند. نیکنهاد روزهای بسیاری را کنار خلیجفارس برای عکاسی قدم زده است؛ دریایی که از چند نقطه مورد هجوم فاضلاب شهری است.
در کنار همین فاضلاب و بوی متعفن آن، کودکانی را دیده است که با ترس و لرز به آب نزدیک شدهاند و مردد بودهاند که با این حجم از آلودگی میتوانند کنار ساحل بازی کنند یا نه، ساحلی که خانوادههای بندرعباسی از آن به عنوان ساحل «خلیج همیشه فاضلاب» یاد میکنند و واهمه دارند که حتی یکی از انگشتهای پایشان را به آب بسپارند؛ آبی که از فاضلاب خانه خودشان نیز آلودهتر است. این عکاس میگوید بندرعباسی که بزرگترین اسکله واردات و صادرات ایران است با پالایشگاهها و صنایع مختلف احاطه شده است،
برای جبران این ضایعه خطرناک بهانهای به نام کمبود بودجه دارد، فاضلاب اهواز اسیر چند قران پولی است که به گفته مدیران شهری در خزانه نیست اما در همین حال یک میلیارد تومان از سوی شهرداری خرج ساختن مجسمه تایپوگرافی بندرعباس میشود؛ مجمسهای که برداشتی سطحی و مبتذل از شهرهای دیگر دنیاست، نه سنخیتی با بادگیرهای گمشده بندرعباس دارد، نه ماهیگیرانی که بعد از ورود چینیها و هیولاهای ماهیخورشان با تورهای بیبرکت راهی خانه میشوند. حالا خیرگی و چشمهایی مات سهم ماهیگیران و صیادان بندرعباسی است، خیرگیای که در عکسهای این عکاس بندرعباسی نیز قابل ردگیری است، خیرگیای که نه حاصل استیصال و نه زاده اضطراب جهان است، این خیرگی حاصل تکهتکه شدن شهری است که روزی مردمانش آن را دوست داشتند. حالا که این هشتگ توانسته است، پیوندی میان شهروندان بندرعباس برای روشنکردن مصایب بندرعباس فراهم کند، برخی فعالان اجتماعی بندرعباسی به از مسائل بیپاسخ و بیانتهای این شهر میگویند. شهری که حالا چشم به راه شهروندانش است تا با مطالبهگری خود، زیست و هویت را به آن بازگردانند.
زنان بیشناسنامه
حاشیهنشینهای بندرعباس در فاصله کمی از شهر زندگی میکنند و تعداد آنها به حدود 300 نفر میرسد. آنها عموما نسبت فامیلی دارند با این حال هیچکدام از حاشیهنشینهای بندرعباس شناسنامه ندارند. نداشتن شناسنامه برای آنها معضلات فراوانی را به وجود آورده است، در کنار اعتیاد که قریب به اتفاق آنها را گرفتار خود کرده است و کودکانی که با چسب و بنزین قدمهای نخست را در وادی اعتیاد برمیدارند، دورهگردی، کارگری، جمعآوری زباله شغل تمام کودکان این حاشیهنشینهاست.
شناسنامه نداشتن این شهروندان آنها را از کمترین حقوق شهروندی بیبهره میگذارد، وقتی شناسنامه نباشد، بیمارستان بیماری را پذیرش نمیکند، همان چندتومان رایانه به خانوادهها نمیرسد و حاصلش میشود،کودک یک سالهای که با داشتن بیماری خاص در هیچ بیمارستانی پذیرش نمیشود و قبل از اینکه دو بهار از عمرش بگذرد، دو دستش را از مچ از دست میدهد.
این خانوادهها در چادر زندگی میکنند حتی کانکسی ندارند که از تیغ داغ آفتاب و بارش باران به آن پناه ببرند در محله «کمربندی»، «چاهستانیها» و «دوهزار» حتی یک دستشویی هم به چشم نمیخورد، دختران نوجوان برای قضای حاجت به پشت تپهها پناه میبرند؛ تپههایی که تاکنون بکارت دو دختر را از بین برده است.
فقر، اعتیاد و استیصال زندگی در چند صد متری مرکز شهر به خودسوزی دختر دیگری منجر شد، روزی که مراسم چهلم این دختر در یکی از چادرها برگزار میشد در چادر کناری، خواهر نوجوانش در حال زایمان بود، زنان این چادرها در غیاب شناسنامه حتی نمیتوانند کودکان خود را در بیمارستان به دنیا بیاورند. آنها در سکوت به دنیا میآیند، در چادر به دامن اعتیاد پناه میبرند و بعد صاحب فرزندانی میشوند که آنها هم به جور پدر و مادر، بیشناسنامه هستند و چارهای جز ادامه همان شکلی که به دشواری میتوان نام آن را زندگی گذاشت، ادامه میدهند.(سوزان احمدی، فعال اجتماعیدر حوزه حاشیه نشینی)
چینیها برکت دریا را بردند
کشتیهای عظیم صیادی از سال ۸۸ تا به امروز از دو فروند به ۱۲۰ فروند رسیدهاند. از آن ۱۲۰ فروند ۳۵ فروند در آبهای جنوب لنگر انداختهاند. نحوه صدور مجوز برای صید کشتیهای چینی در حالی هنوز مبهم و غیرشفاف است که در هرمزگان بیش از ۳۰۰ هزار خانواده از طریق صیادی ماهی امرار معاش میکنند که بسیاری از آنها ۲۰ سال است در به در دنبال اخذ مجوز صیادی هستند.
در همین میان اما هر روز به تعداد کشتیهای چینی اضافه میشود، چینیها میآیند، دریا را خالی میکنند و میروند. صید آنها علاوه بر بیکار کردن نیروهای بومی هرمزگان، آسیبهای غیرقابل انکاری به زندگی آبزیان خصوصا گونههای در حال انقراض وارد کرده است. شیلات بارها حضور چینیها را در آبهای بندرعباس تکذیب کرده بود تا اینکه وزیرکشاورزی ناچار به اعتراف آن شد. نگاهی به قراردادهای این شرکتها نشان میدهد که در راس کشتیهای چینی که مشغول خالیکردن ماهیهای خلیجفارس هستند، نام بازنشستگان ادارات شیلات به چشم میخورد. این درحالی است که هیچکدام از این کشتیها از نیروی کار بومی استفاده نمیکنند.
کارگران آنها، چینیهایی هستند که بدون داشتن مجوز کار در ایران شغل صدها صیاد بندرعباس را گرفتهاند.گزارشهای ما نشان میدهد که تعدادی از این صیادان از کار بیکار شده حالا مشغول قاچاق موادمخدر و قاچاق سوخت هستند، زندگیشان در خطر است، از ناچاری به کار غیرقانونی روی آوردهاند و در این راه جان خود را هم از دست دادهاند.
(بهار امیرزاده، فعال اجتماعی)
باد شدن بادگیرهای بندرعباس
بندرعباس پتانسیلهای گردشگری و شهری بسیار عالی داشت اما کجسلیقگی مدیریت شهری آن را به شهری بیهویت و فاقد جذابیتهای بصری تبدیل کرده است. در شهری که تعداد بناهای تاریخی ثبت ملی در آن به تعداد انگشتهای دست هم نمیرسد، اندک خانههای قدیمی در حال تخریب شدن هستند و جای خود را به برجهایی با نماهای رومی یا مراکز خرید میدهند.
برای مثال خانه احمدی، ثبت ملی و با قدمت بیش از 100 سال در عین ناباوری توسط وارث تخریب شد و میراثفرهنگی بندرعباس فقط تماشاگر این ماجرا بود. مثال دیگر خانه شریفی است که حالا دیگر از آن جز ویرانهای باقی نمانده است و کسی نمیتواند در آن زندگی یا فعالیت کند. عمارت کلاهفرنگی بندرعباس که روزی تجارتخانه بندرعباس بود حالا تبدیل به مخروبهای شده است که دور آن را آجر کشیدهاند. نمونه دیگر از این تخریبها، حمام گپ است؛ حمامی که حالا در احاطه چند داربست و قوطیهای فلزی به حال خود رها شده است.
اما تخریب تنها بلای جان میراث فرهنگی و تاریخ بندرعباس نیست، مرمت غیراصولی معبد هندوهای بندرعباس نقاشیهای تاریخی آن را نابود کرد. بندرعباس در کنار بندرکنگ و بندرلار جزو بافتهای شهری بود که مملو از بادگیرهای تاریخی بودند. طی این سالها بیش از ۹۵ درصد بادگیرهای خانههای بندرعباس از بین رفتهاند و جز سه یا چهار خانه، بادگیر دیگری باقی نمانده است.
این در حالی است که در بندر کنگ، بندر لافت، قشم و حتی در هرمز، این خانهها و بادگیرها مرمت شدهاند و حالا با کاربری موزه، کافه و اقامتگاه مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاند. بندرعباس حتی میتوانست از دریای خود برای جذب گردشگر استفاده کند اما متاسفانه با خشککردن ساحل و کشیدن جاده ساحلی، همان ساحل ماسهای که روزی پر از صدف و خرچنگ بود حالا به خانه موشهای شهری بدل شده است.
تنها ساحل سورو از تخریبهای شهری جان سالم به در برده بود که حالا محل تردد اتومبیلها شده و همین ساحل نیز به زودی از بین خواهد رفت. در کنار این مسائل، بندرعباس حتی یک اقامتگاه بومگردی و هاستل ندارد. مسافران بندرعباس یا مجبورند به هتل بروند، یا مسافرخانه یا خانه اجاره کنند. مجموع همین مسائل است که گردشگران پرتعداد بندرعباس را روانه قشم و هرمز میکند.(سیاوش یزدانپناه، فعال حوزه گردشگری)
فاضلابی به وسعت رود نیل
فاضلاب شهری بندرعباس تماما به دریا ریخته میشود. ما آمار دقیقی نداریم که ببینیم آیا این فاضلاب شامل فاضلاب صنعتی، فاضلاب پالایشگاهها، نیروگاههای برق،کارخانه سیمان و گچ خمیر و سایر کارخانهها میشود یا خیر. موضوع ورود فاضلاب به دریا علاوه بر جنبههای بهداشتی، مرگ و میر ماهیها، سرطان و بیماریهای پوستی حالا جنبههای امنیتی هم پیدا کرده است. مردم و رسانهها آمار دقیقی از میران آلودگی ندارند و ادارهها از دادن آمار دقیق منع شدهاند.
علاوه بر این عدم شفافیت آگاهانه، اثری از اقدام جدی برای رفع این معضل نیز به چشم نمیخورد. نهادهای نظارتی شهری میتوانند به این مساله ورود کنند اما جز یک سلفی عضو شورای شهر با فاضلاب، اقدام دیگری در پاسخ به این مطالبه مردمی صورت نگرفته است. این در حالی است که نهادهای نظارتی شهری به راحتی میتوانند از تمام کارخانههایی که تولید آلودگی و پسماندهای خطرناک خود را وارد دریا میکنند، عوارض دریافت کنند و با همان عوارض چارهای برای فاضلاب بیندیشند.(شهرام قریشی، فعال اجتماعی)
راست را بپایید
ساحل بندرعباس به بهانه تنظیم ترافیک شهری نابود شده است. در عرصه ساحل بلوارکشی به عنوان رفع معضلات ترافیک شهری صورت گرفت اما این کار هیچ کمکی به بهبود ترافیک شهری نکرد. حال آنکه بندرعباس شهر کوچکی است اما در بیشتر ساعات روزانه شاهد ترافیک سنگین در بلوارهای اصلی آن هستیم. این درحالی است که اقدامات شهرداری برای رفع این معضل عملا به چالشهای جدید شهری بدل شده است.
برای مثال برای سبک کردن این ترافیک در بلوار اصلی شهر، بخشهایی از بلوار یکطرفه شدهاند و بار ترافیکی به کوچههای کناری منتقل شده است آن فرعیها هم یکطرف هستند و با چنان نظمی به خیابان میرسندکه در بخشهایی از خیابان، برای گذر از آن، به جای چپ باید مواظب سمت راست خود باشید.
این نکته برای افرادی که بندرعباس را نمیشناسند، میتواند خطرات جانی داشته باشد. بندرعباس چند سالی میشود که معطل اتمام پروژههای شهری مثل زیرگذر و روگذر است، بلوار ساحلی و خود ساحل هم که شده بلای جان مردم. تخریبهای فراوان شهرداری در ساحل، پیشروی به سمت آن و بلوارکشی در حریم آن هیچ دردی از ترافیک خیابانها کم نکرده است.
از طرفی دیگر حملونقل عمومی شهری در بندرعباس وضعیت اسفناکی دارد. پرسیدن اینکه «اتوبوس کی میرسد؟» در بندرعباس پاسخی جز خنده ندارد، تردد اتوبوسهای شهری هیچ معیار و ضابطهای ندارند. پیش از این نیز قرار بود، خط بیآرتی در شهر کشیده شود.
برای آن طرح هم قبل از جانمایی و نیازسنجی چندتایی اتوبوس خریده شد و طبق اتوبوسها برای شهر بیآرتی کشیدند، مشکلات بندرعباس در حوزه حملونقل عمومی پایانی ندارد به همین دلیل جای تعجب ندارد که چرا خیایانهای اصلی این شهر کوچک در ساعت 5 ظهر قفل میشوند.(امین نوابی، معلم و فعال اجتماعی)