انقلاب فاطمه(س) از آن لحاظ منحصر به فرد است که در حالی حرکتش را آغاز میکند که حتی علی(ع) با درک صحیح شرایط سکوت و انزوا اختیار کرده و دیگر صحابی همچون مقداد و سلمان و ابوذر و... نیز در فشار شدید قرار دارند. اما انقلاب ایشان دارای معنای حقیقی بوده است. شناخت حقیقت ناظر بر ذومراتب بودن آن است.
بر این اساس، این سخن که «مفتاح کشف حقیقت، منوط و مربوط به مدارج حقیقت است» نهتنها در نظام حکمی و عرفانی اسلامی، بلکه در دیگر نظامهای عرفانی شواهدی خواهد داشت. مسئله مهم در معرفت نفس مطرح شده در مباحث حکمت فاطمی، ناظر بر فاطمیت است و محوریت نیز کشف فاطمی معارف و نیز کشف معارف فاطمی است. اینجا سخن از معرفت هست، سخن از نفس هست و سخن از ذات مقدسه حضرت فاطمه(س) نیز هست. سخن از همه اینها هست تا همه وجوه معرفتی مربوط به نفس فاطمی(س) که در عالم امکان برای انسان غیرمعصوم قابل وصول است، مورد بررسی قرار گیرد. جهان فاطمی، انسان فاطمی، معرفت فاطمی و حقیقت فاطمی، اینها موضوعات و سرفصلهایی است که معرفت نفس به دنبال آن است.
تحصیل حکمت لوازمی هم دارد. حکمت فاطمی هم خاصه، آدابی دارد. آداب حکمت هم حوزههایی دارد، از نظر تا عمل؛ که همه را باید رعایت کرد. حقیقت امر این است که امروز همه در معجونی از وضعیتهای مختلف تمدنی و فرهنگی تنفس میکنیم که این در بادی امر نیازمند آسیبشناسی معرفتی است. بنابراین از ابتداییترین مراحل حصول حکمت فاطمی نوعی آسیبشناسی فکری و فرهنگی است. مبنای معرفت نفس، انسانشناسی صحیح است.
انسانها متکثرند و این سخن صحیحی است که به عدد آنها راههای کسب معرفت وجود دارد. این اختلاف نه اختلافی ناظر بر اختلاف ذات که مربوط به کثرت راه و طریق وصل به منبع نور و حقیقت واحد است. لذا راه فاطمی راه رسیدن به حقیقت است و بانوی جهان اسلام با حرکت عظیم انقلابی خود بهدنبال احیای حکمت و رسیدن به حقیقت وحدانیت بودند.