شرق: «رئالیسم» مکتبی است که به پایان نمیرسد؛ ادبیات آنجا هم که از رئالیسم فاصله میگیرد و حتی آن را نفی میکند باز در نسبتی با آن قرار دارد. اما «رئالیسم» بهعنوان یک مکتب مشخص ادبی، بهعنوان مکتبی که واضع این نظر است که باید جهان را آنگونه که هست دید و در قصه به تصویر کشید، چگونه و چه زمانی و در چه شرایطی پدید آمد و بنیانگذاران و نمایندگان اصلی و مهم آن چه کسانی هستند؟ اینها پرسشهایی است که در کتاب «رئالیسم»، نوشته آیرا مارک میلن، به اجمال و اختصار به آنها پاسخ داده شده است.
«رئالیسم» که با ترجمه اکرم رضاییبایندر در نشر سفیر منتشر شده است اولین کتاب از مجموعهای با عنوان «مکتبها و جنبشهای ادبی» است. این کتاب که درواقع میتواند مقدمهای باشد برای آشنایی با مکتب رئالیسم، نوعی آشنایی اولیه با مبانی، زمینه تاریخی و نویسندگان شاخص این مکتب را برای مخاطبان ادبیات فراهم میکند.
کتاب با بحث مختصری درباره پیدایش مکتب رئالیسم آغاز میشود. آنگاه نویسندگان شاخص این مکتب معرفی شدهاند که عبارتند از: انوره دو بالزاک، چارلز دیکنز، فئودور داستایفسکی، جورج الیوت، گوستاو فلوبر، ویلیام دین هاولز، هنری جیمز، گی دو موپوسان و لئو تولستوی.
بعد از معرفی نویسندگان شاخص نوبت به معرفی آثار شاخص رئالیستی میرسد. نویسنده در این بخش از کتاب از «آنا کارنینا»ی تولستوی، «هلوی چاق» موپاسان، «جنایت و مکافات» داستایفسکی، «دیزی میلر» هنری جیمز، «دیوید کاپرفیلد» چارلز دیکنز، «ژرمینال» امیل زولا، «مصائب راهی تازه» ویلیام دین هاولز، مجموعه «کمدی انسانی» بالزاک، «مادام بواری» فلوبر و «میدل مارچ» جورج الیوت بهعنوان آثار شاخص رئالیستی نام میبرد و به معرفی کوتاه هر یک از آنها میپردازد.
بعد از این بخش اشارهای شده است به آثار شاخص رئالیستیای که دستمایه اقتباس سینمایی و تولید کتاب صوتی قرار گرفتهاند.
در بخش بعدی کتاب به درونمایه آثار رئالیستی پرداخته شده؛ اختلاف طبقاتی، جامعهی شهری، فلسفه و اخلاق، ازدواج و خانواده درونمایههایی هستند که در این بخش بهعنوان درونمایههای اصلی آثار رئالیستی از آنها سخن گفته شده است.
سبک موضوع بخش بعدی کتاب است. در این بخش به زاویه دید، فضاسازی و شخصیتپردازی در آثار رئالیستی پرداخته شده است.
بعد از این بخش شاخههای دیگر مکتب رئالیسم معرفی شدهاند. این شاخهها عبارتند از: ناتورالیسم، پارناسینها، بومیگرایی و ادبیات محلی آمریکایی، رئالیسم در نقاشی، رئالیسم سوسیالیستی و رئالیسم شهری.
بستر تاریخی رئالیسم موضوعی است که در بخش بعدی کتاب به آن پرداخته شده است.
در بخشی دیگر از کتاب با عنوان «نگاه نقادانه» از تأثیراتی سخن رفته که نویسندگان رئالیست با تصویری که از جامعه و انسان به دست دادهاند بر منتقدان و متفکران و نظریهپردازان حوزه علوم انسانی گذاشتهاند. بعد از آن در بخشی با عنوان «دیگر چه بخوانم؟» منابعی برای مطالعه بیشتر در زمینه رئالیسم معرفی شده و سپس در بخشی به نام «در بوتهی نقد» دو مقاله با محوریت رئالیسم آمده است. مقاله اول، مقالهای است از لیز برنت که در آن مکتب رئالیسم از منظر تئاتر و نمایش بررسی شده است. لیز برنت در این مقاله به رئالیسم در تئاتر و نمایش، نمایشنامهنویسان رئالیست، سالنهای تئاتر رئالیستی، اجرای رئالیستی و صحنهپردازی و طراحی صحنه رئالیستی پرداخته است.
مقاله بعدی کتاب مقالهای است از جان آر. رید؛ در این مقاله کاربرد مجاز در آثار چارلز دیکنز بررسی شده است. جان آر. رید در این مقاله این بحث را پیش میکشد که دیکنز در عین رئالیستبودن با بهکارگیری مجاز از قواعد رئالیسم تخطی میکند. رید در جایی از این مقاله ضمن ارجاع به شخصیت نجیبزاده سفیدپوش در رمان «الیور توییست» دیکنز مینویسد: «طبق روال رایج در رئالیسم، ارتباطاتی که بر پایهی مجاز شکل میگیرد به شناخت جایگاه اجتماعی، حرفه و تواناییهای ذهنی یا روحی شخصیتها کمک میکند. جزئیاتی که در برقراری این ارتباط مورد استفاده قرار میگیرد ممکن است لباس، ابزار یا چیزهای دیگر باشد. این جزئیات هرچه که باشد، برای این به کار گرفته میشود که تصویر واضحتری از سرشت انسان ارائه دهد. به عبارت دیگر مجاز به پررنگتر شدن واقعیت کمک میکند. بااینهمه در رمان الیور توییست شاهد این هستیم که دیکنز یک نمونه از مجاز را بارها و بارها به کار میبرد تا هرگونه هویت خاص انسانی را از شخصیت نجیبزادهی سفیدپوش بزداید و او را به تجسمی از روح شرور تبدیل کند. او از این طریق هویت یک شخص را به یک طبقه تعمیم میدهد. برآوردن چنین انتظاراتی فراتر از چارچوب رئالیسم است، اما عدهای از نویسندگان شناختهشدهی رئالیست خود را قادر به مقاومت در برابر چنین حرکتهایی نمیدیدند. دیکنز نیز آن را به جزئی از سبک نوشتاری خود تبدیل کرده بود».
در پایان کتاب موضوعاتی برای پژوهش در زمینه رئالیسم به مخاطبان پیشنهاد شده است.